تاریخ : 1397,دوشنبه 31 ارديبهشت16:54
کد خبر : 58959 - سرویس خبری : اخبار

این دردها مرد می خواهد!


این دردها مرد می خواهد!

اگر چه جانبازان و خانواده های آنها نماد صبر و ایثار و ایستادگی در جامعه هستند و از جان و مال خود برای استقلال و سربلندی ایران اسلامی مایه گذاشتند اما درد هایی دارند که....

فاش نیوز - هر روز و شب شاهد بیماری پدر ومادر بودن وکابوس های ناشی از آن را تحمل کردن صبرایوب می خواهد. اگر چه جانبازان و خانواده های آنها نماد صبر و ایثار و ایستادگی در جامعه هستند و از جان و مال خود برای استقلال و سربلندی ایران اسلامی مایه گذاشتند اما خود درد هایی دارند که باید گوش شنوایی برای شنیدن آن از سوی مسئولان وجود داشته باشد.

بسیار مناسب و بجاست که مسئولان با تلاش و کوشش جهادی آلام و مشکلات جانبازان اعصاب و روان را برطرف کنند و از رنج  و سختی های خانواده شان بکاهند تا هم از اجر معنوی و هم اخروی برخوردار شوند. این در حالی است که با وجود گذشت چهار دهه از جنگ تحمیلی هنوز هم جانبازان با مشکلات فراوانی روبرو هستند که در این میان دارو و درمان و هزینه های بالای نگهداری بخش کوچکی از آن بشمار می رود.

 جالب اینکه هر سال بر اساس تقویم کشوری، مسئولان با بزرگداشت مقام جانباز از صبر و استقامت و رشادت های آنان تجلیل به عمل می آورند، اما در عمل از مسئولیت خود شانه خالی می کنند. این در حالی است که مسئولان دست اندرکار باید به این نکته توجه داشته باشند که قهرمانان جنک تحمیلی که خدای ناکرده امروز در گمنامی بسر می برند روزگاری شیران غرانی بودند که نعره آنها لرزه بر اندام دشمنان بعثی می انداخت.

مسئول یکی از بخش های روانپزشکی و توانبخشی جانبازان بنیاد شهید در این باره می گوید: از خدا می خواهم که هیچگاه ما را دچار فراموشی نکند تا خدای ناکرده در پیچ و خم زندگی، قهرمانان گمنام دوران دفاع مقدس را که زندگی و امنیت کشور مدیون ایثار و فداکاری آن ها است را به فراموشی بسپاریم

به گفته این مسئول، جانبازان اعصاب و روان با سایر بیماران اعصاب و روان که به عنوان مثال در بیمارستان های روانپزشکی نگهداری می شوند متفاوت هستند.

 چرا که این گونه بیماران از سنین کودکی دچار بیماری روانی بوده اند ولی جانبازان اعصاب و روان در اثر حضور در جبهه های جنگ دوران دفاع مقدس و آثار موج انفجارهای دشمن به این وضعیت دچار شده اند
جالب است بدانیم بر اساس برخی از آمارها فقط در استان اصفهان ۵۰ هزار جانباز وجود دارد که ۱۶ هزار و ۸۰۰ نفر از آنها جانباز اعصاب و روان هستند و از این تعداد هم ۸ هزار جانباز وضعیت حاد اعصاب و روان دارند.

آمارهای ضد و نقیض جانبازان

براساس آمار بنیاد شهید و امور ایثارگران، در حال حاضر آمار جانبازان زیر 25 درصد 331 هزار و 555 نفر، جانبازان 25 درصد و بالاتر 233 هزار و 267 تن، جانبازان 50 تا 69 درصد 25 هزار و 481 و جانبازان بالای 70 درصد حدود 9 هزار و 688 نفر است؛ ضمن اینکه حدود هفت هزار جانباز اعصاب و روان شدید در کشور بسر می برند.
بر اساس این آمار شمار آزادگان سر افراز 42 هزار و 971 تن، تعداد شهدای کشور 224 هزار و 655 تن و حدود 52 هزار و 392 پدر شهید و 109 هزار و 431 مادر شهید در قید حیات بسر می برند

.
 

همچنین شمار همسران شهدا نیز 63 هزار و 209 تن، تعداد فرزندان پسر شهدا، 88 هزار و 206 تن و شمار فرزندان دختر هم 87 هزار و 691 تن است.
پس ما حدود 600 هزار جانباز داریم که اگر هر کدام متوسط یک فرزند و یک همسر داشنه باشند رقمی بالغ بر دو میلیون خواهد شد.

این در حالی است که در سال 92 تعداد 560 هزار و 705 جانباز تحت پوشش بنیاد شهید بودند که 224 هزار نفر آن‌ها جانبازان بالای 25 درصد و 325 هزار نفر زیر 25 درصد بودند.

همچنین از این تعداد 11 هزار و 800 جانباز قطع اندام تحتانی، 3 هزار جانباز اندام فوقانی، 2 هزار جانباز قطع نخاع و 4 هزار جانباز چشمی در کشور وجود دارد.

حدود 60 هزار جانباز شیمیایی هم در کشور وجود دارد که 517 نفر از آن‌ها در شرایط سخت ریوی هستند و 16 هزار نفر از آن‌ها هم وضعیت متوسطی دارند.

در این میان گفته می‌شود 41 هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد که‌ 7 هزار نفر از آن‌ها با بیماری شدید اعصاب و روان دست ‌و پنجه نرم می‌کنند که این آمار در تهران 3 هزار و 824 جانباز اعلام شده است

با این حال در آمارهای ارائه ‌شده ابهاماتی وجود دارد و آمار ضد و نقیضی مطرح می‌شود، به ‌گونه‌ای که رییس مرکز بهداشت روانی بنیاد شهید و امور ایثارگران گفته است در میان جانبازان 43 هزار بیمار روان ‌پزشکی شناخته‌ شده وجود دارد که هفت هزار و 200 نفر از آن‌ها بیمار شدید روانپزشکی هستند. در آمار دیگری، همین مقام اعلام کرده است که200  هزار جانباز اعصاب و روان در کشور وجود دارد.

مدیرکل وقت بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز در سال 89  اعلام کرد تعداد واقعی جانبازان اعصاب و روان بیش از 200 هزار نفر تخمین زده می‌شود.

تجهیز 10 بیمارستان و 100 مرکز مشاوره

طبق گفته مسئولان، در کل کشور 10 بیمارستان وجود دارد که برای جانبازان اعصاب و روان در نظر گرفته شده است و حدود 100 مرکز مشاوره و مددکاری تحت پوشش بنیاد شهید و امور ایثارگران هم به ارائه خدمات درمانی و مشاوره‌ای به جانبازان اعصاب و روان اختصاص دارد

همچنین حدود 7 هزار نفر از جانبازان در ردیف گروه اعصاب و روان قراردارند و به گفته مسئولان بنیاد شهید باید به صورت مداوم تحت درمان قرار بگیرند و درمان آنها تداوم داشته باشد.

در زمینه خدماتی که برای جانبازان اعصاب و روان پیش بینی شده است یکی از کارها تشکیل شبکه آموزشی برای جانبازان و خانواده‌های آنان است. نزدیک به 60 هزار نفر از همسران جانبازان اعصاب و روان تحت این آموزش خاص قرار گرفته‌اند. در زمینه تاب آوری، مهارت‌ های زندگی، شناخت بیماری اعصاب و روان و اینکه چگونه باید با آن‌ ها برخورد کنند، آموزش دیده‌ا ند. یا آزمایش‌ هایی مثل اعتیاد و مهارت پیشگیری از اعتیاد برای آنها آموزش داده شده است.

 همچنین بحث آموزش شادکامی برای خانواده‌های ایثارگر وجود دارد تا بتوان از لحاظ روحی بر روی آن‌ها کار شود و از این طریق نیاز دارویی آن‌ها کاهش یابد و این باعث می‌شود که آگاهی همسر جانباز و خانواده او بالا رفته و عوارض ناشی از بیماری اعصاب و روان در خانواده و میان فرزندان کمتر بروز کند.

همچنین برخی از آنها به اردوهای دوره‌ای اعزام می شوند که هم درمانی و هم تفریحی است. چون در کل کشور تخت روانپزشکی معمولا در بیمارستان‌های دولتی و خصوصی کم است، یکی از جاهایی که بنیاد مستقیما بحث درمان را انجام می‌دهد همین بحث روان پزشکی است.

نزدیک به 10 بیمارستان روان پزشکی در کشور موجود است و حدود 9 درصد تخت‌ های بیمارستانی کشور را بنیاد مدیریت می‌کند که با افزایشی که در تخت‌های روان پزشکی شده است ذر حال حاضر حدود 1000 تخت روان پزشکی در کشور وجود دارد  که درمان مستقیم این عزیزان را انجام می ‌دهد.

مشکلات ریز و درشت جانبازان اعصاب و روان

وضعیت جانبازان اعصاب و روان در مقایسه با سایر جانبازان بسیار سخت‌ تر است و خود جانبازان و خانواده‌ هایشان مشکلات زیادی را متحمل می ‌شوند.

به گفته دکتر ابوالفضل ملک ‌زاده مدیرکل سابق بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران یکی از مشکلات جانبازان اعصاب و روان به این موضوع  بر می ‌گردد که هنوز راهی برای تعیین دقیق میزان آسیب ‌دیدگی آن‌ها وجود ندارد و همین امر موجب می‌ شود تا درتعیین درصد جانبازی مشکلاتی به وجود آید و در نتیجه میزان بهره‌ مندی این افراد از تسهیلات بنیاد شهید و امور جانبازان کاهش پیدا می کند.

 از سوی دیگر، از آن‌ جایی ‌که بیماری‌ های اعصاب و روان مانند بیماری‌ های جسمی نمود مشخصی ندارند، تشخیص مربوط بودن این بیماری ‌ها به جنگ با دشواری‌ هایی روبه‌رو است که این مسئله نیز روند اعطای تسهیلات به این افراد را با چالش مواجه می ‌کند.

در این شرایط بار اصلی بیماری جانبازان اعصاب و روان بر دوش خانواده‌های آنها است که روزهای بسیار سختی‌ را به دلیل بیماری همسر یا پدر خود سپری می ‌کنند، به ‌گونه‌ای که بسیاری از اوقات پیش آمده که تحمل زندگی با چنین جانبازانی برای آنها خارج از توان است.

موج گرفتگی

ما در برخورد با آسیب دیدگان روانی جنگ غالباً بیماری آنها را با نام موج گرفتگی می شناسیم که در واقع از دستاوردهای جنگ های مدرن به شمار می آید. اگر چه موج گرفتگی فقط به روان شخص آسیب نمی رساند، اما ممکن است او را دچار آسیب دیدگی های جسمی کند. به طور کلی سلاح انفجاری مانند بمب، مین، نارنجک، خمپاره و... پس از انفجار یک جریان هوای فشرده را در اطراف خود ایجاد می کنند که می تواند روی جسم افراد تأثیر گذار باشد و باعث پارگی پرده صماخ، عصب بینایی و حتی موجب اختلالات جلدی شود.

اما از نظر روانی نیز این جریان هوا می تواند به صورت یک تسریع کننده عمل کند. اما آن چه بیشتر از خود بیماری می تواند به این بیماران آسیب برساند نوع نگاه جامعه به آنها است. ما در مواجهه با جانبازی که عضوی از بدن خود را از دست داده با احترام برخورد می کنیم، اما نسبت به جانبازان اعصاب و روان رفتار ما تغییر می کند.

به هر صورت در حال حاضر اکثر جانبازان اعصاب و روان در سنین میانسالی هستند و برخی از آنها در نوجوانی و جوانی دچار آسیب موج گرفتگی شده اند. در حالی که طبق یکی از مصوبات کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی، کف درصد جانبازان اعصاب و روان و شیمیایی ۲۵ درصد تعیین شده است.

 حسین که فرزند جانباز 20 درصد اعصاب و روان است در خصوص زندگی روزمره با یک جانباز می گوید: روزی نیست که کتک خوردن مادرم را نبینم، تو دلم مونده که یک روز دشنام نشنوم، یا حتی برای یک بار هم که شده پدرم به من محبت کند! خدایا ما حق چه کسی را ضایع کردیم؟

وی ادامه می دهد: من تا سال سوم راهنمایی شاگرد اول غرب کشور در المپیاد های علمی بودم، اما به خاطر رفتارهای بد پدرم به افسردگی و وسواس مبتلا شدم طوری که حتی مدرک دیپلم را به زور گرفتم.

حالا هم که به خاطر خوردن قرص های آرامبخش قوی مثل آلپرازولام، دیازپام و... تا صبح مثل جنازه ها بیهوش می شوم و چند وقتی است حتی احساس می کنم که به شدت فراموشی گرفته ام .در حال حاضر دانشجوی دانشگاه آزاد هستم و با کارگری در ساختمان به سختی هزینه ام  را تامین می کنم تا مبادا از انتخاب واحد جا بمانم.

به خدا قسم بنیاد شهید حتی حاضر به پرداخت یک ریال از شهریه من نشده است. شما از کدام حق صحبت می کنید؟ ای کاش بودید و گریه های مادرم، خرد شدن هایش جلوی زنان  فامیل، کتک خوردن هایش و پیرشدن هایش را می دیدید.

مادرم همیشه می گوید: خدایا من چه گناهی به درگاهت کردم که مرا به این عذاب دچار کرده ای؟ آیا این 35 سال بلا و مصیبت حق ما بود؛ ما حق چه کسی رو توی این سال ها ضایغ کردیم که حالا داریم کفاره آن را پس می دهیم؟ من که در طی این چند سال غیر از چند لوح تقدیر بی ارزش چیزی از این دولتمردان ندیدم. آیا ما حق آنها را ضایع کردیم یا آنها حق ما را؟

ای کاش این درد دل ها در مجلس و یا شورای نگهبان برای نمایندگان و مسئولان گفته شود تا بدانند که چه بلاهایی به سر جانبازان اعصاب و روان و خانواده آنها آمده است و هی نگویند بار مالی دارد.
آخر ببینید درد که به استخوان می رسد اینگونه صدایش بلند می شود. بخدا قسم این مورد تنها یکی از هزاران مشکلات خانواده جانبازان زیر 25 درصد است.
در دهه های گذشته دلنوشته های ایثارگران و جانبازان و درد دل آنها بیشتر دیده می شد اما مدتی است که گرد پیری قدرت جانبازان را گرفته و حالا نوبت فرزندان آنها است که در رسانه ها اظهار نظر کرده و درددل های خود را منتشر می کنند.
چرا نباید تابه حال مشکلات آنها حل شود و به نسل بعدی انتقال پیدا نمی کرد. اینکه بگوییم مسئولین از وضع بحرانی جانبازان اعصاب و روان و خانواده آنها خبر ندارند کاملا بی اساس است چون آنقدر در این مدت گزارش های تکان دهنده ای از این عزیزان منتشر شده است که حتی نانوایی و بقالی سر کوچه هم می دانند جانباز زیر 25 درصد چقدر درمانده است که حتی قدرت پرداخت بهای ماست و پنیر خود را ندارد .
مسئولان محترم آیا وقت ان نرسیده است که به این جانبازان عزیز رسیدگی شود یا اینکه منتظر نشسته اید تا نسل سوم هم وارد این معرکه شذه و تقاضای پیگیری نمایند.

علی یکی دیگر از جانبازان جنگ تحمیلی که متوجه سوژه ما شده بود در خصوص تصور کلی از زندگی با یک جانباز گفت: با وجود گذشت 34 سال از مجروحیتم هنوز هم مرهمی پیدا نشده است که آلام مرا مرهمی بخشد. ای مسئولین! از خدا بترسید و به این جانبازان اعصاب روان از همه جا مانده و رانده توجه کنید. روز و شب را با داروی اعصاب و آرامبخش می گذارانم و  وقتی اوضاعم خراب می شود زندگی در خانه مثل جهنم است.

یک جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس نیز در این خصوص می گوید: اگر بنیاد طبق اصول و ضوابط  تخصصی اداره می شد روزگار ما و فرزندانمان این نبود. فرزندان من از روزی که چشم باز کردند تاکنون جز استرس و افسردگی چیزی عایدشان نشده است.

هر روز و شب شاهد بیماری پدر و مادر بودن و کابوس های ما را تحمل کردن صبر ایوب می خواهد. در کشورهای غربی، یک سرباز پس از بازگشت از جنگ خودش وخانواده باید دوران طولانی مشاوره، روانشناسی و روانکاوی را بگذرانند وخود سرباز یا مجروح نیز همیشه تحت نظر روانشناس هستند تا خود و خانواده به این روز نیفتند.

در حالی که بنیاد اصلا ما را به رسمیت نمی شناسد و رزمنده 40 ماه خدمت و جانباز اعصاب و روان و جانبازان دیگر را به حال خود رها کرده اند و اصلا واژه ای به نام" موج گرفتگی" را قبول ندارند. افسوس که بسیاری از جانبازان به حقوق خوذ واقف نیستند در حالی که بنیاد شهید برای کارکنانش کلاس می گذارد و در آنجا به آنها گفته می شود جانبازان موجی هستند تا چگونه با ما برخورد کنند و اگر رویشان می شد حق توحش را هم در فیش های کارکنان لحاظ می کردند.

 متاسفانه همه چیز در این مملکت وارونه است بجای اینکه ریشه ای کار کنند و جانباز و رزمنده تحت مداوای درست قرار گیرد برای کارکنان کلاس رفتار درمانی با جانباز می گذارند تا کتک زدن جانباز را آموزش دهند و به 110 زنگ بزنند تا جانباز را با دستبند به کلانتری و یا جهت شوک درمانی ببرند و ناکارش کنند. خدایا! به مسئولان بنیاد شهید تخصص وتعهد عطا بفرما تا ما که رفتیم حداقل با آیندگان چنین نکنند.

یک دختر دانشجوی نخبه و فرزند جانباز در مقابل این رفتار بنیاد و تحقیرها می گوید: بهترین انتقام از آنهایی که با تدوین قوانین غیر منصفانه حق و حقوق جانبازان زیر 25درصد را نادیده گرفته اند" کسب عالی ترین موفقیت هاست  او که حاضر به افشای نام خود نیست و خود را ع.د  معرفی می کند می افزاید: فرزندان ایثارگران باید با تلاش و کوشش مضاعف در جهت حفظ سلامتی خود به عالی ترین درجات شغلی برسند چرا که در بسیاری از اوقات، محرومیت باعث افزایش خلاقیت، نوآوری و توانایی می شود .موفقیت حق همه انسان های پر تلاش است و حتما شغل های بهتری هم برای شما هست که می توانید با افزایش مهارت ها آنها را داشته باشید .
همه جانبازان زیر 25درصد نیز می توانند از امتیاز دریافت جواز کسب و کار بهره مند شوند. وقتی درآمد خانه افزایش پیدا کند، آرامش نیز به وجود می آید.
بجای خوردن قرص هایی که مغز را از بین می برد و مادر را رنج می دهد بگذارید مغزتان در سلامت فکر کند و با اندیشه های مثبت خانه را روشن و مادرتان همیشه به وجود شما افتخار کند .

تند خویی و پرخاشگری

ضربه ای که بعد از جنگ بیشتر جانبازان و رزمندگان و آزادگان  در قالب استرس و پرخاشگری تجربه کردند باعث وارد شدن آسیب های فراوان مغزی شده است. چگونه است که مغز در 24 ساعت نیاز به خواب و استراحت دارد تا سلول هایش را بازسازی کند. این از معجزه خداوند است که فرمانده بدن تنها عضوی است که سلول های خود را بازسازی می کند. ایثارگران و رزمندگان جنگ تحمیلی به علت همان استرس های ناشی از جنگ تحمیلی دچار افسردگی و اضطراب مداوم شده اند و بی خوابی دارند و حتی در خواب هم کابوس می بینند.

آنها در اثر این موارد حتی دچار جنون و تشنج شده و یا رفتار های تهاجمی و تندخویی و پرخاشگری در پیش می گیرند، دچار وسواس و گاهی زوال عقل می شوند و در اصطلاح عامیانه، رفتارشان دست خودشان نیست و باید درمان شوند. پس مغز قادر به بازسازی قوا نمی باشد و به سایر اعضای بدن نیز آسیب می زند بنابراین باید درمان صورت گیرد.

متاسفانه این باور غلط در مردم ما وجود دارد که برای مشکلات روحی نزد روانپزشک نمی روند ولی برای یک سرماخوردگی حتی حاضرند یک کیسه دارو مصرف کنند.

مرتضی، جوانی که پنج دهه از عمر خود را پشت سر گذاشته است می گوید: جانبازان اعصاب و روان مظلوم ترین قشر جانبازان هستند. بنده به شخصه جانباز اعصاب و روان دیده ام که خودکشی کرده است و واقعا حقشان این نیست. امیدوارم به حق حضرت قائم (عج) خداوند به خانواده این قشر، صبر و به مسئولین تأمل عنایت فرماید.

به نظر من هیچ جانبازی به اندازه عزیزان اعصاب و روان و خانواده شان آسیب ندیده اند .کسانی که بر روی صندلی های مسئولیت نشسته اند باید در دنیا و آخرت جوابگوی ویرانی و متلاشی شدن دهها هزار خانواده باشند.

جانباز دیگری که حاضر به افشای نام خود نبود نیز گفت: سال های متوالی هنگام مراجعه به پزشک متخصص اعصاب و روان و بیان علائم مشکلات اعصاب و روان آنها طبق تحصیلات دانشگاهی، مشکل ما را افسردگی شدید تشخیص دادند و سال ها داروهای افسردگی شدید مصرف کردیم و روز به روز مشکل حادتر شد و پیشرفت کرد.

افسردگی شدید طبق آموزش های پزشکی در اثر رفتار غیر عاطفی و غیر فطری انسان ایجاد می شود که در دین مبین اسلام به اینگونه رفتار غیر فطری و غیر عاطفی گناه می گویند.

بالاخره پزشکان متوجه شدند مشکل موج گرفتگی دارای علائمی شبیه به افسردگی شدید است لیکن مشکل جانبازان ایجاد اختلال در استرس به علت عارضه فیزیکی ضربه موج انفجار است.
در این حالت کوچکترین استرس وارده به جانباز در اثر اختلال، تبدیل به شدیدترین استرس می شود و گاهی بدترین استرس با خونسردی طی می شود.

 اختلال استرس باعث ترشح غیر متعادل غدد درون ریز بخصوص غدد مربوط و در ارتباط با مغز است که در اکثر مواقع باعث چاقی جانباز می شود. اختلال استرس گاهی در فرمان های مغز تاثیر منفی دارد یعنی مغز به طور ناگهانی فرمان ایست قلبی یا بیهوشی که معمولا در سوانح شدید صادر می شود را صادر می کند.

 البته مشکل موج گرفتگی گوش ها و اختلال رفتار به شنیدن صداهای دارای فرکانس بالا ارتباط دارد که موضوعی جدا از اختلال استرس است. اگر چه این روزها زندگی سرتاسر استرس است و مشکلات استرس جانبازان فقط بوسیله داروهای خاص تا حدی قابل کنترل می باشد.

محمد، فرزند جانباز اعصاب و روان هم در خصوص زندگی با جانباز اعصاب و روان می گوید: من فرزند یک جانباز اعصاب و روان هستم که مادرم در زیر کتک های پدرم ما را بزرگ کرد و حالا خواهرم داروی تشنج و من و مادرم داروی آرام بخش مصرف می کنیم. سفارش من برای فرزندان جانبازان این است که بجای اینکه با فکر و خیال های باطل خود را مریض کنند و معتاد قرص های دیوانه کننده شوند، از روش های بهتری استفاده کنند .
یوسف، جانباز میانسال خراسانی نیز بر این باور است که  گاهی اوقات شنیدن یک مطلب از برخی افراد چیزی را عوض نمی کند و باید از دید کسی که درد می کشد به مسائل نگاه کرد. او می گوید: متاسفانه تا آمدیم حرف بزنیم موقعیت ها و حساس بودن وضعیت را به ما گوشزد کردند و گفتند شماها غیرت داشتید از وطنتان دفاع کردید پس صبور باشید و از مرگ نهراسید.
شما آینده سازان این کشورید  پس اگر مریضید با خوردن قرص های آنچنانی سکوت کنید تا آقا زاده ها با اختلاس ها و دزدی های آنچنانی به عشق و حالشان برسند و یا سر از کانادا دربیاورند و یا وارث فیش های نجومی شوند.

 ای مسئولی که بی خیال بر روی صندلی خود راحت نشسته ای، آگر در شبانه روز یکی از عزیزانت برای التیام دردهایش حداقل 30 قرص نوش جان کند مطمئن باش که شما هم لب به شکایت می گشایید وچه بسا خود را به دار بیاویزی چون ظرفیت و تحمل انسان ها هم حدی دارد.

اگر فرزند مسئولی دچار بیماری شود می تواند با هزینه های میلیاردی مشکلش را برطرف کند اما جانبازان با جیب خالی که تکافوی درمان خودشان را نمی دهد چگونه می توانند فرزندان خود را با آرامش تربیت و نگهداری کنند. اگر آماری از وضعیت فرزندان جانبازان وجود داشته باشد ملاحظه خواهید کرد اکثریت فرزندان جانبازان جداگانه زندگی می کنند.
با همه ناملایمت ها روزگار انتقام گیرنده است و اعمال انسان ها با هر دست دادند با همان دست پس می گیرند. روزی خواهد رسید تمام مشکلات جانبازان مثل کوهی بزرگ بر سر مسئولانی فرو می ریزد که در برابر مسئولیت حکومتی بی تفاوت ماندند اما برای تعدیل قدرت وارد مذاکره با دشمن داخلی و خارجی شدند. ای مسئولان محترم برای شما متاسفم. دو روز دنیا می گذرد اما آخرت را چی جواب می دهید؟ جانبازان اعصاب و روان از خودشان بریدند چه برسد به خانواده هایشان.

همسر یک جانباز که رنج سال ها سختی و مرارت بر چهره اش نقش بسته است و دل پری از روزگار دارد به خبرنگار ما می گوید: خدا از دل من و بچه هایم می داند و از خدا می خواهم سال های درد و رنج  و زجری که من و سه دخترم دیده ایم و توی این زندگی پیر شدیم چه از نظر عاطفی و چه از نظر مالی از این مسئولین بگیرد.

احمد که فرزند جانباز 50 درصد است نیز می گوید: من فرزند جانباز 50 درصدی هستم. پدرم روزی 18 عدد قرص اعصاب و روان و قلب و فشار خون و دیابت مصرف می کرد. سه سال پیش از دنیا رفت. تمام اینترنت را گشتم تا مطلبی را پیدا کنم که در مورد مشکلات روحی و روانی فرزندان جانبازان اعصاب و روان باشد. هیچ مطلبی نبود و نیست به جز موارد معدودی نظیر"فرزندان جانبازان اعصاب و روان در درازمدت دچار استرس شدید می‌شوند".
ما چهار برادریم و دو خواهر؛ بچه که بودیم آنقدر صحنه های دلخراش و دردناک را می دیدیم که حد نداشت. پدرم که خودش را می زد، مادرم را برادرم را...
پدرم که حالش بد می شد در خانه را می بست با یک کلنگ می رفت بالای دیوار شروع می کرد به خراب کردن دیوار... پدرم را که توی تیمارستان روانی ها جلوی چشم من و مادرم پرستارها به شوفاژ بستند تا تکان نخورد... دندانش شکست. این صحنه هرگز از خاطرم نخواهد رفت... دهان پر خون پدر، وقتی بستنش، پرستارا رفتن، پدرم افتاده بود روی زمین دهانش پر از خون بود... بچه بودم... هفت ساله... رفتم سمت پدرم دستامو گذاشتم زیر سرش تا روی موزاییکا نباشه، صورتش غرق عرق بود، دهنش پر از خون، اون سه تا پرستار که حریف بابای من نمی شدن، به زور کتک بستنش، دیدم خیلی خسته شده، نفس نفس می زد، فوت می کردم روی پیشونیش تا خنک بشه... تا سرد بشه... پدرم تف کرد تو صورتم، هنوز چشماش یادمه...
این چیزا برای خیلی ها مال تو فیلم هاست....این چیزها فقط توی زندگی ماست که واقعیه...و واقعی خواهد ماند.
درد زیاده، دردی که تو گلوی من و مادرم و خواهر و برادرم هست و داره خفه مون می کنه.
پدرم از دنیا رفت... ما چهار تا برادر بیکاریم... گاهی وقت ها آنقدر استرس شدید می گیرم که حرکت پایم از اختیارم خارج می شود.
تا حالا صد جلسه پیش روان شناس رفتم... تا مشکلاتم را حل کنم... نمی شه... استرس شدید... ترس اجتماعی... اضطراب....
مادرم.... بنده خدا هیچ خیری از دنیا ندید...زندگی اما جاریست با همه درد هایش، نداری هایش، بیکاری هایش.... بی پدری هایش...

یک جانباز اهل اسلام آباد غرب نیز می گوید: جانباز بالای بست و پنج درصد هستم و مدت سی سال است که از طریق بنیاد حتی از من عیادتی نشده است؛ من هم اعصاب رفتن به بنیاد را ندارم و در این مدت یک ریال هم نگرفته ام. بیش از 36 ترکش در بدنم وجود دارد و پای من نیز از چند جا شکسته است و پلاتین توی آن قرار دارد.

 اگر چه این ها را می شود تحمل کرد ولی وزوزهایی که تو گوش هایم هست قابل تحمل نیست و هیچ داروی دیگر اثر ندارد. اعصابم به حدی خراب شده است که بیشتر اوقات مثل جنازه روی زمین می افتم و ضربان قلبم تا بالای 100 می رود و لاجرم باید با دارو خودم را کنترل کنم. اما از همه بدتر، استرسی است که دارم و تمام وجودم را به هم می ریزد و مرا عصبی می کند به طوری که آرزو می کنم بمیرم.

ای کسانی که مشکل مرا دارید شما را به شهدای کربلای جنوب، اگر برای کنترل اعصاب و استرس راهی بلد هستید به من بگویید. نه خانه دارم و نه ماشین و نه می توانم بخرم، فقط بگویید چطور جلوی اعصاب و استرسم  را بگیرم؛ می ترسم دست به عمل خطرناکی بزنم چرا که دیگر طاقتم تمام شده است.

خانم مسنی که به همراه نوه خود بود نیز به ما گفت: از شنیدن درد جانبازان خیلی متاثر می شوم، مسوولیتی ندارم. اگر کاری از دست من بر می آید بر دیده منت می گذارم.

جانبازی می گوید: من جانباز شیمیایی و ترکش و اعصاب روان، بعد جنگ شروع به فعالیت کردم. چهار بار تمام زندگی مرا عده ای خدا نشناس به غارت بردند. شب و روز کار کردم. الان هم فقط دستم به سوی خدا دراز است. از هیچکس هم توقعی ندارم. فقط آرزویم این است که شاهد گرفتاری درکشورم نباشیم.

یک جوان میانسال که به نظر می رسید از شرایط فعلی کشور ناراضی است در مقابل پرسش ما گفت: متاسفانه ثمره خون شهدا و جانبازان در جامعه، مدیران فاسد، آنتن های ماهواره ای که مثل قارچ سبز شده است، جوانان معتاد، بیکاری وحشتناک و ... اینها است که بیشتر از درد جانبازی جانباز، خانواده ایثارگران را رنج می دهد. مسئولین به خودتان بیایید... آه و نفرین ما به خاطر این همه فساد در جامعه دامن شما را فرا حواهد گرفت.

یک بازنشسته تامین اجتماعی در این خصوص بر این اعتقاد بود: خدا لعنت کند آنهایی را که حق ایثارگران را نمی دهند .من بازنشسته ای هستم و دستم جز به خدا به هیچ کسی نمی رسد و از این بنده هایش که چون مسئولند فکر می کنند قوی هستند و از یوم الحساب نمی ترسند عصبانی هستم.

جانباز دیگری با حرارت به خبزنگار ما می گوید: بنده جانباز اعصاب و روان بالینی جنگ تحمیلی هستم، توان کار ندارم. بارها پزشکان متخصص، ازکارافتادگی مرا اعلام کرده اند. زندگی با سختی برمن و خانواده ام می گذرد. از مسولین با وجدان تقاضای همکاری و رسیدگی دارم که بنیاد شهید اشتغال مرا درست کند تا حق خانواده ام پایمال نشود.

یک جانباز اعصاب و روان اصفهانی نیز می گوید: من هم جانبازاعصاب و روان هستم. ۱۵ساله بودم که باتفاق جمعی ازدوستان با جعل و دستکاری شناسنامه و رضایت نامه قلابی به یاری رزمندگان درمنطقه حسینیه شتافتیم و در نهایت، من مورد اصابت ترکش و موج انفجار قرارگرفتم.

 در حال حاضر 56 سال دارم و امسال بخاطر وخامت اوضاع روحی و جسمی ام اقدام کردم. بعداز۶ماه با وجود گواهی مجروحیت و مدارک بالینی، مدارکم از کمیسیون احراز برگشت خورد و گفتند ناقص است. متاسفانه من نه توانایی و نه حوصله آن را دارم که بخواهم روی حرف آقایون حرف بزنم، فقط ازخدا می خواهم به داد ما  برسد.

خداخودش شاهد و ناظر است که من از سال 67 تاکنون روز خوش ندیده ام. همسر و فرزندانم هم به خاطر مشکلاتی که دارم هیچ وقت رنگ خوشی و خوشبختی و آرامش را ندیده اند. من هم جانباز اعصاب  و روان با5 درصد جانبازی هستم اما از این درصد بازی و بی عدالتی ها خسته شدم. سالی چند بار هم در بیمارستان بستری می شوم و دایم دچار تشنج می شوم. اما نه حقوقی و نه حمایتی شامل من نشده است. ما برای وضع امروز نرفتیم جنگ، برای دنیایی که امام و شهید مطهری و شهید بهشتی از آن می گفتند به جبهه رفتیم. برادرم! ما آن روز ها برای ادای تکلیف و خدا به جنگ رفتیم و ان شاالله خدا خودش جزای خیر از دریای بی انتهای رحمتش خواهد داد.

منصوری، پیرمردی که در پارک نشسته بود هنگامی که تصاویر برخی از جانبازان اعصاب و روان را به او نشان دادیم اظهار داشت: کاش می مردم ولی این مردها را اینطور نمی دیدم که اینطوری جلوشون شرمنده بشوم اینا همان همرزمانی هستند که جنگیدند و بزرگترین مردان تاریخند.

جوان 37 ساله ای با لهجه بزدی گفت: من نه از جنگ چیز زیادی یادمه، نه خیلی دور وور این مسایل بودم که بخواهم اظهار نظری کنم، اما فقط به این ایمان دارم که اگه شما نبودید، من و هم سن و سال های من هم نبودیم. به تنها چیزی که از ته قلبم خالصانه احترام می گذارم به کسی که حتی یک لحظه توی جنگ شرکت داشته است، می خواهم بگویم که فکر نکنید جامعه و مردم شما را فراموش کرده اند، چرا که از نظر من، شما زیباترین، با رشادت ترین، ساده ترین، صادق ترین، مظلوم ترین، بی ریا ترین و انــــــــســــــــان ترین افرادی هستید که توی این جامعه زندگی می کنند. در آخر به عنوان ادای دین، اگر جسارت مرا  قبول کنید، برای سبک تر شدن دینی که شما عزیزان بر گردنم دارید، اگر کمکی معنوی یا غیره می توانم به شما بکنم از ته قلبم خوشحال می شوم .

یکی دیگر از رهگذران که کنجکاو شده بود ببیند قضیه چیست. یادآور شد: همین ایمان و صبر جانبازان نشان دهنده طینت پاک آنها است. ان شاالله عاقبت به خیر شوند ...هر کسی یک نوع جبهه دارد کارکنان ذوب آهن در جبهه فولاد و مدرسین در جبهه علم و ... اگر جانبازی، اگر کار خود را ادای تکلیف بداند رضای خدا را بدست خواهد آورد.

سید رضا، جانباز جنگ تحمیلی نیز می گوید: بسیجی رزمنده جانباز آزاده که هنوز دهها ترکش و یک گلوله در بدنم مانده و بقیه را طی سه مرحله عمل جراحی در بیمارستان های عراق در دوران اسارت از شکم و مثانه و کمرم خارج کرده اند. درد و سوزش هایی که بعضی اوقات کمر و زانو و شکمم را می گیرد تحمل می کنم اما اعصاب را نمی شود درمان کرد.

مگر می شود آن همه ترکش خمپاره و آرپی جی بخوری و دهها خمپاره و توپ و آرپی جی کنارت اصابت کند و موج انفجارش چند متر این طرف و آن طرف پرتابت کند و بعد هم با آن حال درب و داغون و مجروحیت اسیر شوی، شکنجه ات کنند، چند سال در اردوگاه های اسارت کتک بخوری و انواع شکنجه هایی که نمی توانیم بگوییم اعمال کنند؛ واقعا خانواده چه صبری داشته و دارد که تحمل کردند و اجازه ندادند حتی به طرف بیمارستان اعصاب و روان بروم. همسرم این عقیده را دارد که وقتی چند فرزند داشته باشی و قرار باشد درس بخوانند و ازدواج کنند و زندگی داشته باشند، نمی گذارم حتی حرف بیمارستان اعصاب و روان را بزنند.

تحمل و صبری که اینها دارند را فقط خدا به آنها داده است و گرنه درحالت عادی نمی شود حتی فکرش را کرد. همسر فداکارم می گوید: وقتی دو فرزند داشتیم مجروح و اسیر شدی، کسی هم به زور اعزامت نکرد، خودمان با جان و دل راضی بودیم؛ حالا هم جورش را می کشیم و منتی برهیچکس نداری.

از سال 69 تا91 تحت نظر روانپزشک و متخصص مغز و اعصاب بودم و مرتب دارو مصرف کردم اما دیدم حالم بدتر می شود، یک بار گفتم «یا رومی روم یا زنگی زنگ»؛ از مردن که بالاترنیست. کلا دارو و دکتر رفتن را کنار گذاشتم. پزشکم گفت: تشنج می گیری و فلج می شوی. گفتم: اونش رو به خدا بسپار. الآن سه سال کامل است هیچ نوع داروی اعصاب مصرف نمی کنم. فقط گاهی برای خواب "کلونازپام" می خورم، همین. شکم، مثانه، زانو و کمرم که ترکش و گلوله دارد گاهی درد و سوزش شدید پیدا می کند. هفته قبل، چند روزی خون ادرار می کردم و رفتم فوق تخصص مجاری ادرار معاینه کرد و داروی یک هفته ای داد. الحمدلله فعلا بهترشد!.


کد خبرنگار : 18