تاریخ : 1397,چهارشنبه 02 خرداد18:30
کد خبر : 59242 - سرویس خبری : گزارش و گفت و گو

گفت و گو با جانباز نخاعی، مهندس «رضا پورجواد»

من با یک "فرشته" زندگی می کنم!


من با یک

خونریزی آنقدر شدید بود که به گفته دوستان اگر ده دقیقه دیرتر مرا به پشت جبهه می رساندند شهادتم حتمی بود. به هر تقدیر قسمت الهی این بود که زنده بمانم. درحال حاضر ۳۴سال از ویلچرنشینی ام می گذرد و از این بابت شکایتی ندارم و خدا را هم بسیار شاکر هستم.

صنوبر محمدی

فاش نیوز -  جانباز رضا پورجواد در 19سالگی به جبهه رفته و پس از 13ماه حضور در جبهه، با اصابت ترکش، پاهایش آسمانی و حالا مدال افتخاری بر سینه این سرباز میهن شده است.

او را به همراه همسر و دختر نوجوانش در مسابقات خانوادگی جانبازان نخاعی ملاقات کردیم و در جمع خانوادگی آنان حضور یافتیم. خیلی زود و از همان لحظات اولیه آشنایی، صحبت هایمان به دوران 8سال دفاع مقدس و چگونگی مجروحیت اوکشیده شد که توضیح داد:

من سرباز بودم و نیروها خود را برای عملیات والفجر یک آماده می کردند. دقیقا" سه هفته قبل از عملیات والفجر یک در منطقه موسیان در حالت پدافند بودیم که هواپیماهای دشمن مواضع ما را بمباران کردند که براثر اصابت ترکش های آن به کمرم مجروح شدم  و نخاعم آسیب دید و قطع نخاع شدم.

فاش نیوز: درلحظه اصابت ترکش چه حسی داشتید؟

- من قبل از مجروحیت به آن فکر هم نکرده بودم، زیرا فضا آن فضایی نبود که به فکر جسممان باشیم و شاید علت آن نور ایمانی بود که در دل هایمان بود و بچه ها اصلا به زخمی شدن و مجروحیت فکر هم نمی کردند و تنها هدفی که در مغزمان بود آن که دشمن را از بین ببریم و  خاک کشورمان که در دست دشمن بود بازپس بگیریم.

 

 فاش نیوز: آیا در آن لحظه حس پشیمانی از انگیزه ای که برای آن رفته بودید، در شما ایجاد نشد؟

- بدون اغراق باید بگویم راحت ترین لحظه زندگی من شاید همان لحظه اصابت ترکش ها به بدنم بود. یک حس غریب که نمی توانم بیان و توصیف کنم. نه احساس وحشت و نه راحتی، حس آرامش، حسی که دیگر برایم تکرار نشد.  البته خونریزی آنقدر شدید بود که به گفته دوستان اگر ده دقیقه دیرتر مرا به پشت جبهه می رساندند شهادتم حتمی بود. به هر تقدیر قسمت الهی این بود که زنده بمانم.  درحال حاضر 34سال از ویلچرنشینی ام می گذرد و از این بابت شکایتی ندارم و خدا را هم بسیار شاکر هستم.

 

فاش نیوز: پس از مجروحیت برشما چه گذشت؟

- ابتدا مرا به پایگاه وحدتی دزفول بردند که خونریزی شدیدی داشتم، بعد هم به بیمارستان شهید نمازی شیراز منتقل کردند.

 

فاش نیوز: خانواده چه زمانی از مجروحیت شما  مطلع شدند؟

- من سه روز در بیمارستان نمازی شیراز بستری بودم. آن موقع در اکثر خانه ها  تلفن نبود. من هم به امید این که مجروحیتم خیلی حاد نیست نمی خواستم خانواده را در جریان بگذارم. و از طرفی مجروحیت من دقیقا شب عید سال 61 اتفاق افتاده بود، روز سوم فروردین قضیه نخاعی شدنم را به من گفتند. من بازهم اصرار داشتم که ابتدا به اطاق عمل بروم و اگر قضیه خیلی جدی بود خانواده را از طریق دوستان در جریان بگذارم.  چهارم یا پنجم عید بود که شرایط نخاعی شدن را برایم شرح دادند و من هم خانواده را در جریان گذاشتم. ابتدا منزل یکی از دوستانمان که تلفن داشتند تماس گرفتند و پدر و مادرم را درجریان گذاشتند و آنها هم به شیراز آمدند، متوجه نخاعی شدن من شدند.

البته باید اضافه کنم من در آن شرایط مننژیت شدیدی شده بودم که متاسفانه با اقدامات پزشکان بی دقتی که می خواستند مرا با هواپیما به تهران بفرستند که همان فشار هوای هواپیما کار ما را یکسره می کرد و البته عملی که روی نخاعم انجام شد و ترکشی که کنار نخاع من اصابت کرده بود باعث شد که به نخاعم آسیب بیشتری وارد شود.

 

فاش نیوز: از زندگی و ازدواجتان هم بگویید.

- من در 35 سالگی ازدواج کردم.

 

فاش نیوز: چرا اینقدر دیر؟

- خب مسئله همین جاست. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه حدود 26سال سن داشتم.  یکی دوسال بعد هم زخم بستر شدم. پس از آن هم که خواستم ازدواج کنم دیدم خانه و ماشین و... نداریم. به من که در تهران ساکن بودم قطعه زمینی در کرج دادند تا من آن زمین را در کرج بسازم و بفروشم و بعد هم یک خانه فوق العاده نامناسب درتهران خریداری کردم تا توانستم ازدواج کنم.

 

فاش نیوز: از ازدواجتان چقدر راضی هستید؟

- بی نهایت. ثمره ازدواجمان هم دخترمان نرگس است که پس از یک سفر به خانه خدا، خداوند نرگس را به ما هدیه داد.

 

** وقتی نظر بانو «سکینه شهباز» همسرجانباز پورجواد را که از ابتدای گفت و گو درکنارمان حضور داشت، درباره زندگی با همسر جانبازش می پرسیم، تمام صورتش به یکباره سرخ می شود و می گوید:

اگر ما همسران جانباز درک درست و عمیقی نسبت به همسرانمان داشته باشیم زندگی در کنارشان واقعا لذتبخش است.

 

فاش نیوز: از خصوصیات جانباز پورجواد هم بگویید.

- خداوکیلی باید بگویم ایشان یک انسان واقعی است. انسانی باصفا و بامرام، تلاشگر و با انگیزه که به من و دخترم انگیزه زندگی می دهد. انگیزه ای که ایشان در زندگی دارند من ندارم.

 

**جانباز پورجواد نیز به پاس قدردانی از همسرش می گوید:  من هم بیشتر اوقاتم را در کنار یک فرشته مهربان (همسرم) می گذرانم.

 

فاش نیوز: آقای پورجواد شما تا چه میزان در فعالیت های ورزشی شرکت می کنید؟

- چون محل زندگی ما از باشگاه ورزشی مخصوص جانبازان دور است و معضل ترافیک و آلودگی هوا هم که مزید برعلت شده، ترجیح می دهم در خانه به مسولیت های خانواده در حد توانم رسیدگی کنم.

 

فاش نیوز: مشکل این روزهای جانبازان چه می تواند باشد؟

- من درسال 1370  به عنوان مهندس برق از دانشکده فنی فارغ التحصیل شده ام؛ اما این یک واقعیت است که حقوق حالت اشتغال ما جوابگوی زندگیمان نیست.

دیگر این که  یک ثلث قرن از جانبازی ما گذشته، هنوز هم که هنوز است فضای مناسب سازی شده ی اصولی برای جانبازان ویلچری وجود ندارد. حتی یک پارک به معنی واقعی برای عبور ویلچر جانبازان مناسب سازی نشده که جانبازان به راحتی و بدون نیاز به همراه بتوانند در آن رفت و آمد کند.

برای مثال جانباز برای یک ویزیت ساده، اعم از رادیولوژی و آزمایشگاه در بیمارستان ساسان باید سه دور قمری بزند تا بتواند یک جای پارک برای اتومبیل خود پیدا کند. حتی یک خط ویژه برای جانباران و یا معلولان وجود ندارد. دود و ترافیک هم که  واقعا آزارهنده است.  مسوولین اصلا" متوجه وضعیت جانبازان نیستند.

محدودیت های تفریحی بسیاری هم وجود دارد؛ برای مثال برای تماشای یک فیلم، تمام عمرمان باید از سینما آفریقا استفاده کنیم.

وی در ادامه می گوید: حفظ هویت و شخصیت جانباز رعایت نمی شود و زمانی که جانباز حس می کند هیچ کس به فکر او نیست آزاردهنده است.

 

فاش نیوز: سخن پایانی؟

 - ما همیشه دعاگوی ملت ایران هستیم و از فاش نیوز هم که همواره برای بازتاب نظرات جانبازان پیشتاز است صمیمانه تشکر می کنیم.

 

گفت و گو از صنوبر محمدی


کد خبرنگار : 17