تاریخ : 1397,شنبه 12 خرداد17:05
کد خبر : 59471 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

یک ماه در پوتین!


یک ماه در پوتین!

احدی

احدی از اردبیل- یک روایت از امدادگری.

  پنجم اردیبهشت در سنندج بنده در یگان 533 بهداری خدمت می کردم. لیست سربازان بهداری را در خروجی آسایشگاه نصب کرده بودند و اسم بنده جزوه اولین نفرات در لیست نوشته شده بود. با آمبولانس ماموریت دادند برای تخلیه مجروحین و شهدا عازم شهر شدیم. جلو استانداری که رسیدیم که دیگر امکان حرکت و تخلیه مجروحین و شهدا خیلی خیلی دشوار بود.

  چون از همه جا به سوی آمبولانس رگبار و گلوله باران بود و اگر بگویم آمبولانس پانصد تا تیر خورده بود، باز هم کم گفتم. چون از پشت بام ها واز دیوارهای که سوراخ کرده رگبار می زدند. بعداز آنکه دو نفر از مجروحین داخل آمبولانس بردیم، از چهار نفر امدادگر بهداری سه نفرشان تیر خوردند و بنده که تیر نخوردم، اعصابم از همه بدتر بود.

  بعد از برگشتن به پادگان جناب سروان احمدی به بنده گفتند چه شده که رنگ قیافه ات زرد رنگ شده است؟ و بنده از گفتن صحنه عاجز و به خاطر عدم تزریق روحیه منفی به دیگر امدادگران، گفتم هیچی نشده است و بعدا" که در بیمارستان بستری شده بودم به علت یک ماه آماده باش و درنیاوردن پوتین از پا و زخمی شدن انگشتان پا و ناراحتی اعصاب چون که اعزام بنده اورزانسی نبود، صورت سانحه ننوشته بودند!


کد خبرنگار : 20