تاریخ : 1397,سه شنبه 22 خرداد14:56
کد خبر : 59611 - سرویس خبری : اخبار

غذایی که تیمسار نخورد



شهید «سید علی‌رضا یاسینی» (متولد 1330) ، با بیش از 2000 ساعت پرواز و بیش از 100 پرواز جنگی در سال های دفاع مقدس، به تاریخ 15 دی 1373 شمسی، در حالی به شهادت رسید که فرماندهی «ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی» را بر عهده داشت. مقام معظم رهبری پس از شهادت ایشان فرمودند: «من به شهید یاسینی خیلی امیدوار بودم. خیلی به این جوان امید داشتم برای آینده.»

آن چه خواهید خواند، خاطره ای است تاثیرگذار از شهید یاسینی که توسط سرگرد«غلامرضا سلیمانی» روایت شده است:

روحمان با یادش شاد

هدیه به روح بلندپروازش صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

تیمسار علیرضا یاسینی، در اواسط سال 1371 شمسی، به فرماندهی منطقه هوایی شیراز برگزیده شد. هر چند مدت فرماندهی ایشان در این پایگاه مهم نیروی هوایی بیش از 6 ماه طول نکشید و در پایان همان سال به مسئولیتی بالاتر ارتقا یافت، ولی در همین مدت کم، منشا خدمات بسیاری شد که در چندین سال متمادی بایستی انجام می گرفت.

در روزهای اولیه ورودشان به پایگاه، پس از یک روز طاقت فرسا و خسته کننده، در دفترش مشغول کار بوده که مسئول دفتر، مرحوم احمد مقدم، وارد اتاق می شود و می گوید:

- تیمسار ،ببخشید! وقت ناهار است. اگر اجازه بفرمایید بگویم ناهارتان را بیاورند.

پس از موافقت تیمسار یاسینی، ستوان مقدم یکی از سربازان را به باشگاه غذاخوری انقلاب، واقع در منازل سازمانی منطقه می‌فرستد تا غذای مناسبی بخرد. باشگاه مزبور چون به صورت نیمه خصوصی اداره می شد غذایش از کیفیت مطلوب‌تری نسبت به غذاهایی که در آشپزخانه‌های اداری طبخ می‌شد، برخوردار بود. چند دقیقه بعد سرباز با غذا وارد می‌شود و چند ضربه به در اتاق می کوبد تا اجازه ورود بگیرد. با اجازه تیمسار وارد اتاق شده، غذا را روی میز می‌گذارد و از اتاق خارج می‌شود.

وقتی چشم تیمسار یاسینی به غذا می افتد، بلافاصله مسئول دفتر را از طریق آیفون صدا می‌زند. مرحوم مقدم وقتی وارد اتاق می‌شود، شهید یاسینی می گوید:

- آقای مقدم! این غذا را از کجا تهیه کرده‌اند؟

- قربان از باشگاه غذاخوری

- چرا باشگاه! مگه غذاخوری اداری، غذا طبخ نمی‌کند؟

- چرا، ولی کیفیت خوبی ندارد، گفتم از باشگاه بگیرم، غذایش نسبتا بهتر است.

تیمسار در این لحظه غذا را کمی جابه جا کرده، از پشت میز بلند می‌شود و از مقدم می‌پرسد:

- آقای مقدم! سربازهای دفتر غذای‌شان را خورده اند؟

- نه قربان! هنوز نخورده‌اند.

- بگو یکی از آن‌ها با جیره غذایی‌اش به اتاق من بیاید.

مقدم احترام می‌گذارد، بلافاصله به آبدارخانه دفتر فرماندهی می‌رود و یکی از سربازها را در حالی که جیره غذایی‌اش را در بشقابی به دست گرفته به دفتر فرمانده پایگاه می‌آورد.  یاسینی او را تا نزدیکی میزی که غذا روی آن چیده شده می‌برد و رو به سرباز کرده، می‌گوید:

- پسرم! بشقاب خودت را روی میز بگذار و این غذا را ببر و میل کن

- نه تیمسار! اگر اجازه بفرمایید من غذای خودم را بخورم. شما هم غذای خودتان را میل بفرمایید.

- هر کاری می گم، بکن!

سرباز، بی درنگ بشقاب غذایش را روی میز می‌گذارد و سینی غذای تیمسار را برداشته و از اتاق خارج می‌شود.

تیمسار یاسینی پس از صرف غذای سربازی، از آجودان می‌خواهد تا خط تلفن را به دفتر فرمانده پشتیبانی پایگاه وصل کند. پس از برقراری ارتباط، فرمانده پشتیبانی پشت خط منتظر می‌ماند. تیمسار خطاب به وی می‌گوید:

- جناب... از فردا من از غذای ناهار خوری قرارگاه (غذای سربازی) می‌خورم.

فرمانده پشتیبانی به خوبی در می‌یابد که منظور شنید یاسینی چیست، بلافاصله به آشپزها دستور می دهد تا در طبخ غذا دقت لازم را به خرج دهند و غذای بهتری بپزند.

این اقدام فرمانده باعث شد تا روز به روز به کیفیت غذای سربازان توجه بیشتری شود، چون دست‌اندرکاران آشپزخانه می‌دانستند که فرمانده پایگاه از غذای سربازی استفاده می‌کند و اگر کیفیت آن مطلوب نباشد ممکن است از آنان توضیح بخواهد.

شهید علیرضا یاسینی


منبع : مشرق