تاریخ : 1397,چهارشنبه 27 تير19:45
کد خبر : 59992 - سرویس خبری : گزارش و گفت و گو

گفت و گو با مسئول گروه پیگیری انجمن جانبازان نخاعی مشهد(بخش دوم)

دردهایی پنهان از چشم نزدیکترین ها!


دردهایی پنهان از چشم نزدیکترین ها!

با قراری از پیش تعیین شده، در غروب یکی از روزهای ماه شعبان، به آسایشگاه می رویم و پس از ورود به مجموعه ، وارد دفتر گروه پیگیری مشهد می شویم. جانباز مداح که خود از جانبازان فعال نخاعی مشهد است ...

فاش نیوز - ... آدرس را که می پرسیم، همه پارک ملت مشهد را بلد هستند و اکثرا" می دانند که آسایشگاه توانبخشی امام خمینی (ره) برای جانبازان نخاعی، در دل این پارک سرسبز قرار دارد و تعداد اندکی از قهرمانان روزهای دفاع مقدس در آن مستقر هستند.

 با قراری از پیش تعیین شده، در غروب یکی از روزهای ماه شعبان، به آسایشگاه می رویم و پس از ورود به مجموعه ، وارد دفتر گروه پیگیری انجمن جانبازان نخاعی مشهد می شویم. جانباز مداح که خود از جانبازان فعال نخاعی مشهد است و مسئول این انجمن، با چایی گرم و استقبالی گرم تر از ما پذیرایی می کند. او با روی گشاده ما را در دفتر کار گروه پیگیری انجمن جانبازان نخاعی مشهد که در آسایشگاه جانبازان مستقر است از ما استقبال می کند. با اینکه مشغله هایش طوری زیاد است که حتی بین مصاحبه مجبور به پاسخ گویی در موارد مختلف به شکل تلفنی و حضوری نیز می شود، اما این مانع کار ما نمی شود و جانباز مداح با مهمان نوازی تمام، در چندین نوبت با ما به گفت و گو می نشیند.

 مهربانی، مهمان نوازی و صمیمیت خاص او، ما را به صحبت کردن چنان دلگرم می کند که همین باعث می شود ما چند بار دیگر نیز با جانباز مداح گفت و گو کنیم.

صحبت ما از ابتدا با تمرکز بر موضوع انجمن و فعالیت او در گروه پیگیری جانبازان نخاعی آغاز می شود:

 

فاش نیوز: ممکن است بفرمایید که شما در گروه چه کاری انجام می دهید؟

جانباز مداح: در گذشته اگر در تشکیلات کار می کردیم ما را محدود می کردند که فقط در یک بخش کار کنیم. مثلاً فقط در بخش اجتماعی یا ورزشی فعالیت داشته باشیم. اما تشکیلات باید دغدغه مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ورزشی را هم داشته باشد. مثلاً درکنار فعالیت های ورزشی، گاهی باید در باره مباحث سیاسی موضع بگیرد و... به همین دلایل بود که به مرور انجمن محدود شد. ولی درحال حاضر ازهر موضعی که وارد می شویم کسی ناراحت نمی شود و دلخوری پیش نمی آید و برای گروه هم هیچ مشکلی وجود ندارد. این گروه را همه در استان می شناسند و همه آن را پذیرفته اند.

 من حدود شش سال پیش به عنوان عضو عادی وارد گروه شدم و نمی دانستم که دقیقاً قرار است چه کاری انجام دهم. بعد از یک سال با شرایط آشنا شده و به عنوان دبیر گروه انتخاب شدم؛ الآن هم چند سالی است که به عنوان دبیر یا مسئول گروه کار می کنم. ما در گروه به غیر از مطالبه گری در بخش های خاصی که انجمن به دنبال آن است، به صورت خاص، کارهای دیگری هم انجام می دهیم. کار ما یک کار صنفی است؛ یعنی همه ایثارگران تحت پوشش ما نیستند و گروه هدف ما جانبازان نخاعی است. ضمن اینکه واقعیت هایی درست تعریف نشده است و مشکلات جانبازان 70% با هم یکسان نیست، مثلاً جانبازی که بینایی دو چشمش را از دست داده و جانباز موج گرفته و جانباز نخاعی همه مشمول 70%  می شوند. در میان 70% ها خیلی تفاوت وجود دارد. جانبازی که فقط سرش تکان می خورد با عزیزی که نابیناست اصلاً قابل قیاس نیستند.

 مسئولین به همه ایثارگران 70% سهمیه  و امکاناتی اختصاص می دهند و تفاوتی بین نخاعی ها و نابینایان و بقیه جانبازان 70% وجود ندارد. مشکلات ایثارگران با هم یکی نیست؛ باید نیازسنجی شود. مسئولین باید بررسی کنند که نیاز من چیست و نیاز دیگری چیست. وقتی خدمات 70% ها یکی باشد عده ای مورد ظلم قرار می گیرند. مسلما" کسی که 24 ساعت روی ویلچر می نشیند با دردها و مشکلات زیادی که دارد، با بقیه ایثارگران برابر نیست. من گاهی به مسئولین و دوستان می گویم حتی همسران ما هم هنوز بعضی از مشکلات ما را نمی دانند و چه بسا درک هم نمی کنند. مثلاً بعد از گذشت 30 سال که با همسرم هستم گاهی که شرایط من مساعد نیست به سرویس بهداشتی نیاز پیدا می کنم و همسرم را نیمه شب بیدار می کنم، ایشان می گوید تو هم الآن وقت گیر آوردی!

خب این ها به این دلیل است که درک درستی وجود ندارد. بعضی از دردهای ما حتی برای همسرمان قابل درک نیست. گاهی بعضی از دوستان با اصرار ما را دعوت می کنند، اما درک نمی کنند اگر حال ما بد شود و اتفاقی بیفتد مثلا ما چگونه باید این همه پله را پایین بیاییم.

گاهی بعضی از جانبازان گله دارند و می گویند همه ی امکانات برای نخاعی هاست، بله؛ ولی مشکلات ما هم بیش تر است.

آیا جانباز گردنی که روی تخت است و هیچ چیز را نمی بیند، با من که روی ویلچر هستم شرایطمان یکسان است؟! این اختلاف ها را کسی درک نمی کند، مسئولین ما که به عنوان کارشناس در بنیاد هستند هم این مسئله را درک نمی کنند. مثلاً دیروز یکی از دوستان می گفت که بنیاد یک خانم دکتر را به منزل ما فرستاده بود. دکتر گفت: مشکلتان چیست؟ گفتم: نخاعی هستم. گفت: نخاعی چیست؟! گفتم: از ویلچراستفاده می کنم.

 بنیاد، پزشکانی را به عنوان پایش به خانه ی جانبازان می فرستد که هنوز نمی دانند طرح پایش چیست! من خیلی اوقات وقتی به بیمارستان، برای تصویربرداری و سونوگرافی می روم، پزشک می گوید: لطفاً روی تخت دراز بکشید! از مشکلات ما هیچ اطلاعی ندارند. ابتدا باید مسئولین را آگاه کنیم؛ وقتی می گویند جانباز، بین جانباز شیمیایی و اعصاب و روان و نخاعی تفاوت های زیادی وجود دارد. خود جانبازان نخاعی هم مانند انگشتان دست هستند و دردهایشان با هم یکسان نیست. مسئولی که قرار است برای من تصمیم بگیرد باید ابتدا آگاهی پیدا کند، تحقیق کند، مطالعه کند و بعد تصمیم گیری و قانون گذاری شود.

 

فاش نیوز: پس هدفتان این است؟

- اگر بتوانیم همین را به جامعه و مسئولین بفهمانیم شاید خیلی از مشکلاتمان خود به خود حل شود. مسئولین ما اگر درک کنند، قطعاً در تصمیم گیری هایشان تأثیر می گذارد. یک سری از امکانات را ما بیشتر از بقیه می خواهیم، وقتی دیگران می بینند، می گویند همه چیز مال شماست؛ ببینید، نیازهای ما بیش تر است.

 مثلاً من یک بار به سرهنگ راهنمایی و رانندگی گفتم ما نیاز به خط ویژه داریم، گفت شما جانبازان فقط به دنبال گرفتن امتیاز هستید! امتیاز چیست، شما یک هفته بیا کنار من باش تا مشکلات مرا ببینی و بعد چشم بسته بگو دنبال امتیاز هستی.

 برای مثال، عزیز جانبازی می گفت با همسرم به خرید رفته بودیم، پسرم از خیابان رد شد تاخرید کند. ما درماشین نشسته بودیم و مشغول صحبت بودیم که خیابان شلوغ شد، ظاهراً ماشینی تصادف کرده بود. به همسرم گفتم برو ببین چه خبر شده. رفت و فهمیدم پسر خودم تصادف کرده بود. یک زن در آن شرایط تنها و دست پاچه چه کاری می تواند انجام دهد؟ همسرم گفته بود که پدرش در ماشین است کمک کنید تا بچه را در ماشین بگذاریم. در ماشین نشسته بودم که مردی آمد و گفت به تو هم پدر می گویند؟! خب این آدم هیچ درکی ندارد! او نمی داند که من هم به اندازه ی او علاقه و عاطفه دارم ولی چه کاری می توانم انجام بدهم.

 گاهی اوقات این حرف ها برای ما خیلی سخت است. جامعه و مسئولین هیچ شناختی از ما ندارند. مثلاً من به معاون شهردار می گویم منزل ما را گل کاری کنید، می گوید شما تمام مشکلاتتان حل شده و فقط گل کاری منزلتان مانده است! ببینید من که نمی توانم کاری انجام دهم، خانواده ی من هم که حوصله ندارند؛ حال چه می شود شهرداری که مسئول فضای سبز شهری است، دو متر باغچه ی من را هم گل کاری کند، مگر چقدر هزینه دارد؟ این مسئله در روحیه من که همیشه در خانه هستم خیلی تأثیرگذار است.

 واقعیت این است که ما هرچه پا به سن می گذاریم، نوع فعالیتمان کمتر می شود. من خودم سال 62 رئیس هیئت ورزشی جانبازان و معلولان استان بودم و در یک ماه شاید بیست روز هم در خانه نبودم ولی الآن کل مسیر من از آسایشگاه به خانه و از خانه به آسایشگاه است. هیچ کاری هم انجام نمی دهم. نه شرایط جسمی درستی دارم و نه شرایط روحی من اجازه می دهد. مثلاً اگر بگویند جلوی در آسایشگاه به هر نفر یک کیلو طلا می دهند، بعضی ها این فاصله 10 متر را هم، از بس که بی حال هستند، نمی توانند طی کنند. این یک معضل است و ما را بد بار آورده اند. در این سی سال بنیاد خوب با ما کار نکرده است. در گذشته جانبازان نخاعی سر کار می رفتند تااینکه بنیاد قانونی را گذاشت که هر کسی سرکار برود یا نرود، حقوقش یکی است. همه خانه نشین شدند و استعفا دادند. واقعاً باید کسی که  کارمند اداره و پاسخ گوی ارباب رجوع بود، با منِ خانه نشین فرقی نداشته باشد؟ در حالی که حضور ما در اجتماع اول برای خودمان اهمیت داشت و بعد جنبه های اقتصادی اش مطرح بود. دیگر بدن های ما کشش ندارد تا وقتی انگیزه ای نباشد، تحرکی هم ایجاد نمی شود.

مسئله بعدی حضور مدیران در آسایشگاه هاست که مناسبتی شده است و فقط در هفته دفاع مقدس به دیدن ما می آیند. ما آدم های مناسبتی نیستیم. مثلاً پایگاه های بسیج، مردم، دبیرستان ها و دانشجوها در طول هفته به ما سر می زنند، ولی مسئولین فقط برای عکاسی و سندسازی خودشان می آیند.

 12 فروردین استاندار به آسایشگاه آمد. جانبازی گفت: چرا به مدیران استان نگفتید که سری به ما بزنند؟ گفتند: ما قبل از عید بخشنامه کردیم که در ایام عید سرکشی انجام شود. مدیرانی هستند که با وجود بخش نامه در ایام عید به دیدار ما نیامدند ولی همین مدیران به مناسبت روز جانباز با ما دیدار میکنند، چون همه باید گزارشی بدهند که کاری را در روز جانباز انجام داده اند. منظورم از مدیر، مدیرانی است که فعالیت هایشان با ما مرتبط است. من هیچ وقت از یک مدیر صنایع توقع ندارم که به من سر بزند و بگوید: دردت چیست؟ ولی از یک شهردار منطقه توقع دارم، چون ارتباط مستقیم کاری داریم، چون آن ها مسئول هستند، باید به جانبازان سر بزنند تا من مجبور نباشم برای پیگیری کارم حتی در یخ بندان زمستان هم دنبال مسئول باشم و در نهایت هم جوابی نگیرم.

 من نمی گویم به نابینا و جانباز 25% سر نزنید ولی نیازسنجی کنید. بودجه و امکانات دست مسئولین است. مثلاً در سال گذشته بودجه‌ی مشهد تقریباً 8000 میلیارد بود. از این مبلغ نزدیک 300 میلیارد اختصاص به بخش فرهنگی داشت. طبق قانون مصوب شده بخشی از این 300 میلیارد باید مختص ایثارگران باشد. حالا آقای مسئول فرهنگی چه مقدار از این مبلغ را برای ایثارگران هزینه کرده است؟ فقط جمعه به جمعه همایش کوهنوری خانوادگی راه می اندازند. پس سهم ما که باید تیزر درست شود تا مردم مشکلات ما را بفهمند، کجاست؟

 همین آقای سرهنگی که می گوید: خط ویژه باید توجیه شود که برای این ایثارگر با توجه به نیازش، خط ویژه را گذاشته ایم نه این که صرفاً چون جانباز است. متأسفانه بودجه هست ولی صرف هزینه های بیهوده می شود. وقتی حرف بودجه می شود، می گویند ما همایش کوهنوردی خانوادگی برگزار کردیم. آن جای خود را دارد ولی آن قسمت که مردم باید با مشکلات ما آشنا شوند، در کجای برنامه های شما قرار دارد؟ مردم ما چقدر راجع به جانبازان اعصاب و روان و جانبازان شیمیایی شناخت دارند؟!

 

فاش نیوز: کتاب "عاشقانه های یک نسل سومی" را دیده اید؟ در این کتاب درباره‌ی زندگی ایثارگران نوشته است و همین مشکلاتی را که شما با آن مواجهید و مردم از آن بی اطلاع اند را در این کتاب جمع آوری کرده اند. این کتاب در تهران چاپ شده اما سازمان ها به سختی آن را خریداری می کنند!

- من به آقای شهردار می گویم: دو تا کتاب مثل همین را انتخاب کن و بعد مثلا" مسابقه‌ی کتابخوانی با جوایز مانند سفر به کربلا را روی کتاب بگذار.

حق دارید متأسفانه درد ما هم همین هاست!

...... ادامه دارد

 

گفت و گو و عکس از شهید گمنام


کد خبرنگار : 23