تاریخ : 1397,یکشنبه 24 تير15:42
کد خبر : 60066 - سرویس خبری : اخبار

دنیایی که سال ها می چرخید!


دنیایی که سال ها می چرخید!

چون دور و اطرافم درحال چرخش هستند. چند روز بود از آمپول های دکتر استفاده می کردم که احساس کردم سرم کمی بهتر شده.

خیراله

خیرالله، مظلوم عملیات والفجر4 - لطفا" اوقات مسئولین زحمت نکش را برهم نزنید. آنها با ما چه کار دارند؟ به دنبال خوش گذارانی و غرب گردی خودشان و بستگانش هستند.

رزمندگان آرام آرام مثل شمع آب می شوند. من شخصا" درد خودم رو بیان می کنم تا برادران و دلسوزان به رزمندگان از آنها استفاده ای بنمایند.

 در سال 1362 درعملیان والفجر4 شرکت داشتم که منطقه ی ما حدود دوازده بار مورد حمله وحشیانه ی شیمیایی ازسوی صدام کافر قرار گرفت. نوجوانی 13 ساله بودم متولد 1346، لذا بعد از عملیات برادران رزمنده می دانند تک یا پاتک عراق یعنی چه؟ جایی و سوراخ موشی پیدا نمی کردیم تا سرمان را فرو ببریم و در امان باشیم.

عرض بنده این است که آیا اعضای بدن یک رزمنده 13 ساله توان آن را داشت که خمپاره ی 60 او را به این طرف و آن طرف بکوبد و مجروحش سازد؟

من هم که در همین سن و سال بودم، شب عید، هنگام خوردن اولین قاشق شام، با صدای وحشتناک و سوت اصابت گلوله سنگین توپخانه، روبرو شدم که احساس کردم چندین رشته سیم از وسط ملاجم دچار اتصالی گردیده و طرف راست سرم بشدت دچار آسیب شده. زمین با سرعت بسیار بالا شروع به چرخیدن کرد و درحالی که نمی توانستم چشم باز کنم، گوش راستم از کار افتاد.

بعداز تست شنوایی سنجی دربیمارستان معلوم شد گوش راستم به طور کامل کَر شده است.

بعد از سال ها از پایان جنگ در حال مداوا هستم. ازشدت بیماری نمی توانم چشمانم را باز کنم، چون دور و اطرافم درحال چرخش هستند.

خلاصه سرتان را درد نیاورم. تو محله ما شخص تزریقاتی بود بنام یوسف پورعشایری که هرروز می آمد و آمپول هایم را تزریق می کرد.

یک روز وقتی داشت آمپولم را تزریق می کرد، ازمن پرسید: چی شد، بالاخره پزشکان چه می گویند؟ عرض کردم که دکتر مهاجری فرموده که باید عمل جراحی بشوم. واقعیت این است نه پول دارم نه دفترچه!

به توصیه ایشان مجددا" رفتم پیش دکتریوسف مهاجری که در بیمارستان فاطمی اردبیل مشغول کار بود و مرا خوب می شناخت. او هم مرا به دکتر منوچهر مهاجری معرفی کرد و وقتی با کلیه ی آزمایش و نوار شنوایی سنجی و مدارک رفتم پیشش. وقتی مدارک را ملاحضه کرد، بازم پیشنهاد عمل جراحی داد، و چون آدم مقیدی بود، به ناچار نداشتن توان مالی ام را به ایشان عرض کردم. آهی کشید و برای 15 روز دارو برایم تجویز کرد و گفت اگر با مصرف این داروها بهبود یافتم مجددا نزدش بروم تا ادامه بدهد، وگرنه فقط اگر تصمیم گرفتم که عمل جراحی بشوم، نزدش بروم!

بالاخره در این موقع لطف خداوند شامل مظلوم عملیات مظلومانه ی والفجر گردید. چند روز بود از آمپول های دکتر استفاده می کردم که احساس کردم سرم کمی بهتر شده. 15 روز دیگر خنده کنان خدمت دکتر عزیز و واقعا" پرفسور منوچهر مهاجری رفتم. داروی 2 ماه را برایم نوشت و بیخ گوشم حرف هایی زد و رو به من گفت: چیزی می شنوی؟ گفتم صدای خیلی خیلی ضعیفی می شنوم. خندید و گفت به لطف خدا صدای گوشت دارد برمی گردد؛ که چنین هم شد. اما مثل صدای وِزوِز زنبوری بازهم صدایی در گوش هایم می پیچد.

امیدوارم آقایان مسئول ودست اندرکاران یدانند که هر چه دارند از صدقه سر بچه های رزمنده و جانبازان و ایثارگران است. به آنها توجه شود که بسیاری از آنها در تنگناهای اقتصادی بسر می برند. دست از سیاست بازی بردارید و به سرمایه های واقعی مملکتمان توجه کنید. بدانید سیاست برخی ها و مخصوصا غربی ها در حال حاضر تنها گذاشتن ولایت فقیه است تا همه ندانم کاری، خیانت، قصور و کوتاهی مسئولین را به نام ایشان تمام کنند.


کد خبرنگار : 20