تاریخ : 1397,شنبه 30 تير14:42
کد خبر : 60182 - سرویس خبری : اخبار

ای کاش لحظه ای رنج اعصاب و روان ها را می کشیدی!


ای کاش لحظه ای رنج اعصاب و روان ها را می کشیدی!

درحدود ۱۰ ماه عذاب کشید، درحالی که گردنش ۹۰ درجه به چپ برگشته بود و گوشش کر شده بود! به دلیل توان مالی نتوانستیم عمل جراحی کنیم...

فریبا نصرت - همسرم درسن 13 سالگی، تمام هست و نیستش را که جان عزیزش بوده در طبق اخلاص گذاشت و به مقابه با دشمن رفت. در جریان دوران دفاع مقدس بارها مجروح شد. با گذشت سالها، در سال 1369 بطور کل گوش راستش کر گردید که پزشکان تایید کردند ازشدت موج انفجار و صدای ادوات جنگی می باشد که حس شنوایی را از دست داده است.

خلاصه درحدود10 ماه عذاب کشید، درحالی که گردنش 90 درجه به چپ برگشته بود و گوشش با اینکه کر شده بود، به دلیل توان مالی نتوانستیم عمل جراحی کنیم درحالی که دفترچه هم نداشت. بالاخره درسال 1380 به شدت دچار اعصاب و روان گردید به گونه ای که در اتاق تاریک و بسیار خلوت محبوس می شد.

 با مراجعه مکرر به پزشک اعصاب و روان، اندکی بهتر شد ولی الان هم نمی تواند در جمع خانواده و دوستان و فامیل چند لحظه ای حضور داشته باشد. درسال1386 به دلیل نرسیدن اکسیژن ایست قلبی کرد که نهایتا" با تلاش بسیار کارکنان بیمارستان سبلان اردبیل و تیم کد 55 و پزشک محترمشان دکتر عطوفت قلب وی به کار افتاد و به دلیل وخامت اوضاع که در کما بود، توصیه به عمل جراحی باز قلب کردند.

بعد از به هوش آمدنش (که دربیمارستان مدرس تهران فنرگذاری و آنژیوگرافی ناموفق بوده) پزشک محترم جناب دکتر ظفرمند از ادامه درمان خسته نمی شد و همسرم را به تبریز نزد دکتر شریف که واقعا پنجه طلا می باشد، معرفی کرد و بالاخره توسط دکتر رضایت پرویزی مورد عمل جراحی قرار گرفت و تقریبا وضعیتش بهتر ازقبل شد. اما شیمیایی ریه وی بسیار آزاردهنده است و از آن بدتر اعصاب و روان همسرم.

اگر بررسی هایی در گوگل در خصوص عوارض ناشی از حضور درجنگ صورت گیرد، به صراحت توضیح داده که بازماندگان با چه وضعیتی مواجه خواهندشد. با آن اوصافی که ذکرشده، همسر اینجانب جانباز100 درصدی هست.

اما درکمیسیون عده ای مرفه و بی درد جامعه تشریف دارند که نه جنگ دیده اند و نه از عوارض آن خبری دارند که متاسفانه اظهار نظر غیر عادلانه و غیر منصفانه می دهند. ای کاش می شد(به اذن خداوند) درد یکی از این عزیزان یک ساعت به بدن آن از خدا بی خبران می رفت تا بدانند این عزیزان چه می کشند که البته خانواده های مظلومشان دوچندان بیشتر می کشند.

همسرم الان درشرایط بسیار حاد قرار دارد که از نظرمالی هم حتی توان خرید داروهایش را نداریم. بخدا سوگند صادقانه می گویم که حدود یک ماه است نتوانستم دارهایش را تهیه کنم.  نزد امام جمعه اردبیل رفتم، سپاه ناحیه استان رفتم و بسیج ناحیه استان رفتم، خلاصه هرجایی که به ذهنم می رسید رفتم اما مرا به عنوان یک همسر جانباز و یک زن، مانند توپ فوتبال پاس دادند به جاهای دیگر.

من به نوبه ی خود عرض می کنم آه وناله ای که این مظلومان می کشند قطعا گریبان گیر خیلی ها خواهد شد. البته اگر خدا و پیغمبر می شناسید.

ای کاش شب بخوابیم و صبح شاهد فرج آقامون باشیم. والسلام .


کد خبرنگار : 20