تاریخ : 1397,جمعه 19 مرداد17:53
کد خبر : 60563 - سرویس خبری : اخبار

سری که به خواب دوستش آمد!


سری که به خواب دوستش آمد!

دوستش با التهاب میگفت: فقط سرش بود... سری که با او حرف میزد! میگفت بچه محله مان بود!

شهید گمنام- همین دیشب به خواب دوستش آمد اما نه خودش...

دوستش با التهاب میگفت: فقط سرش بود...

سری که با او حرف میزد!

میگفت بچه محله مان بود! همسایه دیوار به دیوار

میگفت با اینکه آن سر داخل خواب با من حرف میزد اما حسش را خوب می فهمیدم!

حسین بسیار راضی بود... بسیار.

دوستانش در زمان عملیات، حسین محمدیان را دیده بودند که داخل کانال افتاده بود و بعد دیگر هیچ!...

او متولد 44 بود و تنها 17 سال داشت و سالها مفقود الاثر بود!

بالاخره بعد چندین سال، چند استخوان که تشخیص داده بودند مال بدن حسین است، آوردند و تحویل مادر دادند! اما احتمالا بدون سر!...

دوستش در فکر بود که حسین چه کاری داشته!...

آخر شهدا که بی دلیل به خواب کسی نمی آیند!

از خوبی هایش تعریف میکرد و اینکه حسین چقدر خوب و خاص بوده!

میگفت مادرش دو سال پس از او زنده ماند و در فراق پسر از دنیا رفت!

میگفت راضیه خانم شیرزنی بود برای خودش! ولی بعد مفقودی حسین، کم کم تحلیل رفت و ...!

... حال حسین آمده بود... همچون سیدالشهداء!.....

ایم سر چه برای گفتن داشت؟!....

مزار شهید حسین محمدیان در قطعه 40 درمیان شهدای گمنام است

برای شادی روح تمام شهدا، فاتحه مع الصلوات

برگرفته از گفته های بیژن فلاح منش، دوست و هم محله ای شهید


کد خبرنگار : 20