تاریخ : 1397,دوشنبه 26 شهريور14:19
کد خبر : 61239 - سرویس خبری : اخبار

برادرم در خدمت به مردم، زبان‌زد بود



زمانی که جنگ آغاز شد، جوانان غیرتمند سرزمینمان از هر کوی و برزن عازم میدان جنگ شدند. سن و سال و موقعیت زندگی را نادیده گرفتند و مردانه با عزم جهادی وارد صحنه نبرد شدند. شهیدی که در ذیل به زندگی وی می‌پردازیم نیز یکی از همین جوانان وارسته است که از سن 17 سالگی بارها به جبهه رفت تا به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت.

در ادامه گفت‌وگویی داشته‌ایم با «فاطمه شوشتری» خواهر شهید «محمود شوشتری » که در ادامه می‌خوانید:

برادرم بسیار مودب و مهربان بود

محمود از نظر درسی وضعیت خوبی داشت ولی آن چه وی را ممتاز می‌کرد اخلاق و رفتارش بود. خیلی مهربان، مودب و دلسوز بود و رعایت حال همه را می‌کرد. از سنین نوجوانی عضو بسیج شد و در دوران دبیرستان با بسیج  مسجد «مولای متقیان» همکاری می‌کرد.

خصوصیات اخلاقی

برادرم مردم‌دوست، خوش‌اخلاق و خوش‌رفتار بود. همه افراد جامعه را همانند خانواده خود می‌دانست، برای بزرگترها احترام خاصی قائل بود، همه پیرمردها و پیرزن‌ها را مانند پدر و مادر خود می‌دانست و از هیچ خدمتی که می‌توانست برای آنها انجام دهد، دریغ نمی‌کرد.

شهادت دایی که تولد خواهرزاده را کمرنگ کرد/برادرم عاشق خدمت به مردم بود

همه بزرگترها را همانند افراد خانواده خود حمایت می‌کرد

یک روز غروب محمود به خانه آمد، دیدیم پیرزنی را همراه خود به خانه آورده، وقتی پرسیدیم جریان از چه قرار است، گفت: این مادر گم شده بود و آدرس منزل خود را نمی‌دانست، دیدم سرگردان و حیران شده است به همین خاطر وی را با خودم آوردم تا زمانی که فرزندانش پیدا شوند. بعد با مراجعه به مساجد اطراف فرزندان وی را در مسجدالرسول (ص) دیده بود و آنها را به خانه آورد و مادرشان را به آنها تحویل داد.

برادرم عاشق بچه ها بود

محمود خیلی بچه ها را دوست داشت، به ویژه نسبت به دختر من علاقه‌ای خاص داشت. دخترم 9 ماهه بود که من و همسرم با هم به مکه رفتیم، تمام مدتی که از مکه تماس می‌گرفتیم، همه می‌گفتند محمود نسیم را بغل کرده یا بیرون رفته یا در آغوش محمود خوابیده است. فرزندم به خاطر محبت و علاقه به دایی، نبودن من و پدرش را حس نکرده بود.

شهادت

هم زمان با شهادت برادرم (محمود) فرزند خواهرم همان شب به دنیا آمد، لذا هیچ وقت برای وی تولد نمی‌گیریم چون همزمان با شهادت دایی خود به دنیا آمده است. هر سال همزمان با تولد خواهرزاده‌ام (بهروز) سالگرد شهادت محمود را می‌گیریم و این باعث شده تولد وی کمرنگ شود و هرگز شیرینی این روز را حس نکند؛ بهروز مرتب از ما می‌خواهد از خصوصیات و رفتارهای دایی‌اش برای وی بگوییم، به همین خاطر بهروز به محمود خیلی شبیه شده است.

شهادت نصیب و روزی است و همه نمی‌توانند به این مقام برسند، برادر برزگترم حسین همیشه در جبهه حضور داشت، ولی محمود در سومین اعزام به شهادت رسید، هیچ کس باور نمی‌کرد که محمود شهید شده باشد، همه فکر می‌کردند، برادر بزرگم شهید شده است.

بعد از شهادت محمود دختر یکی از همسایه‌ها که چند سال بعد از شهادت محمود به همراه خانواده‌اش به منطقه ما آمده بودند، یک روز به خانه ما آمد و پرسید: برادر شما شهید شده است؟ گفتم بله. زمانی که پاسخ مثبت دادم، خواب خود را برای من و مادرم تعریف کرد. خیلی آشفته و نگران بودم، به خاطر مشکلی که داشتم نمی‌دانستم چه کار کنم، در عالم خواب برادر شما را دیدم که راهی برای حل مشکلم پیدا کرده بود. انگار که مرا از چاه می‌خواهد درآورد با تکه چوبی که در دستش بود مرا نجات داد. برای من مشخص شد که شهدا زنده‌اند و می‌توانند راهنما و چراغ راه باشند، چشم‌هایش پر از اشک شد و من و مادرم را بوسید و اجازه خواست تا هر چند وقت یک بار به دیدن ما بیاید.

همیشه خدا را شکر می‌کنم که برادرم برای اعتلای دین خدا و حفظ کشور اسلامی به شهادت رسیده است؛ همین مسئله فراغ و دوری وی را برای من و خانواده‌ام آسان می‌کند. مردم ما قدردان خون شهدا هستند، مسوولان هم باید به مشکلات مردم بیشتر رسیدگی کنند، زیرا مردم جامعه ما لیاقت بهترین‌ها را دارند.

انتهای پیام/