تاریخ : 1397,چهارشنبه 04 مهر17:48
کد خبر : 61382 - سرویس خبری : استان ها

پدرم آزاد شد ولی ما هنوز اسیریم!



مریم درخواه فرزند آزاده و جانباز  البرز درخواه- نمی دانم شاید شما مسئولین به یاد نداشنه باشین ولی ما با این حال که خیلی کم سن و سال بودیم خوب به یاد داریم. چهار تا خواهر بودیم در سن های ۶ سال ، ۴ سال ، ۲ سال ، آخری هم مادرم باردار بود که پدرم اسیر شد. یکی دو ماه بعد از اسارت پدرم به دنیا آمد.

 مادرم ناشنوا بود و پدرم اسیر شد و ما شدیم بی کس و تنها تو یک اتاق قدیمی در خانه پدربزرگم زندگی می کردیم. پدربزرگم دامدار بود. من و خواهرام رو می فرستادند تا کره و بره ها را به چرا ببریم. چون پدری نبود که از ما حمایت کنه. مادرم هم ناشنوا بود. کل کارهای خانه پدربزرگم رو دوش اون بود.

 هر کسی کاری داشت ما رو صدا می زدند که انجام بدیم. بچه های هم سن و سال خودمان چون پدر و مادر داشتند راحت زندگی می کردند و بازی های بچگی شان را انجام می دادند.

شما مسئولین اصلا نمی توانید درک کنید چون در دوران کودکی رنج نکشیدید. بعد از چند سال که پدرم از اسارت برگشت، کلا عوض شده بود! مشکل اعصاب شدید پیدا کرده بود. بعد از چند سالی به یاسوج اومدیم. پدری کم حوصله و مشکل عصبی و مادرم ناشنوا، درس خوندیم بزرگ شدیم. به خاطر مشکلات پدر و مادرم هیچ کدام از فامیل با ما ازدواج نکردند!

 الان همه در شهر یاسوجیم. هیچ کدام خانه از خود نداریم. همه در منزل اجاره ای. پدرم اینقدر کم حوصله شده که برگشت روستا. کلا حوصله بچه هامونو نداره. باور نمی کنید شاید چند ماهی یک بار پدر و مادرمان را نبینیم.

الان ۷ خواهر و برادریم همه ما بیکاریم. بیش از چندین سال است به بنیاد استاد مراجعه می کنیم برای کار تا حداقل مشکلی از مشکلاتمان حل شود می گویند خانم کار نیست! کار کجا بود! ولی می بینیم که چه راحت برای اونهایی که پدر و مادر سالم دارند تا از بچه هاشون حمایت کنند کار پیدا می کنند ولی ما چون پدر و مادرم مریضند بی کس و تنهاییم!

 به خدا قسم ما از روزی که پدرم اسیر شد تا الان هم اسیریم، آزاد نشدیم! شاید امثال پدرم که اسیر شدند مثل ما کودک کم سن و سال نبودند آنها تحمل شکنجه را داشتند ولی ما نداشتیم به خدا قسم ما هنوز اسیریم.


کد خبرنگار : 20