تاریخ : 1397,شنبه 12 آبان16:34
کد خبر : 61902 - سرویس خبری : گزارش و گفت و گو

اربعین یعنی بشارت فرشتگان به زائران


اربعین یعنی بشارت فرشتگان به زائران

اربعین... عاشقانه ای سروده از سینه و نای شهید کربلا و اسرای کربلا که برای میهمانان زائر سروده می شود!... رنج نامه ای شیرین که هرچند همراه با سختی هایی نوشته می شود اما حلاوتش هرگز از یاد نمی رود

شهید گمنام- عاشقانه اما سخت... تجلی حقیقی ان مع العسر یسرا... تحقق ناچیزی از پرده های اسارت اسرای مظلوم و غریب کربلا... و مصداق عملی واقعی آیه " وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ"

اربعین... عاشقانه ای سروده از سینه و نای شهید کربلا و اسرای کربلا که برای میهمانان زائر سروده می شود!... رنج نامه ای شیرین که هرچند همراه با سختی هایی نوشته می شود اما حلاوتش هرگز از یاد نمی رود... مسیری که در طول آن، با سنگلاخ هایی از رنج و درد و غم همپای رقیه و زینب و سکینه و زنان دیگر می شوی اما در انتهایش مقصد " و بشر الصابرین"  است...

... وقتی عزم سفر می کنی و کوله ات را با اسباب و وسایل دنیایی می بندی و بعلاوه آن، مشتی شور و شوق، بسته ای توکل و ایمان، ظرفی پر از حرف های نگفته هم برمی داری و چند سربند یا زینب (س) و یا مهدی (عج) هم رویش... دیگر آماده ای که قدم در راهی بگذاری که زنان و کودکان غریب سیدالشهداء در آن قدم برداشتند... می دانی که در آن سوی مرز، میزبانانی عاشق چشم به راه پذیرایی از تو اند و مشتاق نوکری ارباب و بانوی قهرمان کرب و بلا!

... راهی که برای حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) و کودکان بی گوشوار و سوخته دامان و اسیران دیگر، جانکاه بود و بی تکرار!... همراه با باری از زجر و رنج بر دوش!... رنج دیدن سرهای بریده دلیرمردان کاروان بر روی نی، کتک و تحقیر و گرسنگی و تشنگی، زنجیر و اسیری و دربه دری و .... اما برای زائران پیاده حسین و عباس (ع)، با وجود سختی های پیاده روی و اقتضائات آن همراه با میهمان نوازی ساکنان سرزمین عشق، خانه هایی که جای استراحت و خواب و غذا و آب و چای برایت آماده می کنند و سفره احسان امام حسین (ع) که انگار از این سر جهان تا انتهای جهان پهن شده است تا کسی از این خوان رحمت بی بدیل بی نصیب نماند!...

... دست های کوچکی که منتظرند عطری به دستت بمالند... برگی دستمال کاغذی به دستت بدهند... دانه ای خرما تعارفت بکنند... شانه هایت را بمالند یا لیوانی چای دستت بدهند...

 میهمان سفر اربعین که می شوی، گاه باوجود همه عزمی که میزبانان ایرانی و عراقی برای پذیرایی و میزبانی از تو جزم می کنند، به رسم لبیک به زینب (س)، گاهی طعم کوتاهی از تلخی دربه دری، آشفتگی، گرسنگی و تشنگی و درد و تاول و ... را می چشی! اما انقدر هدف و غایت این سفر عظیم و دلچسب و دوست داشتنی، بزرگ و خواستنی ست که پس از رسیدن به آن کوچه عشاق... بین الحرمین... زمانی که بین دو عظمت و شکوه و تجلی عشق الهی ایستاده ای... همه دردها از یادت می رود و هیچ خاطره ای جز شیرینی زیارت و هدایای بی شماری که از دست سیدالشهداء و باب الحوائج گرفته ای، در ذهنت نمی ماند!... و اگر همان روز بعد از بازگشت با چشم برهم زدنی به تو بگویند، فردا اربعین است، باز هم... عاشقانه و با همان شوق بار سفر می بندی!...

... چون خوب می فهمی که کریمان میزبان این سفره قرار است چگونه تو را سرشار کنند از عشق و ایمان... لبریز از داشته های دنیوی و معنوی... می فهمی که در این سفر، این صبر و ظرفیت توست که آزمون می شود و بیشتر خودت را می شناسی!...اربعین، قیامتی ست کوچک و بی پرده، سرشار از حقایق تلخ و شیرین که پیش چشم مخلصان به منصه ظهور درمی آید...و شاید هم یکی از سختی هایش در همین تحمل دیدن و درک بیشتر حقیقت هاست!

 کارگاهی برای خودسازی و خودساختگی... کلاسی چند روزه سرشار از آموختنی های عاشقانه و عرفانی پای مکتب حسین (ع)... وقتی برای دل کندن از دنیا و دور شدن از خود مادی و رسیدن به خود حقیقی و معنوی هر انسان!... دوری از هیاهوهای دنیای پرمشغله ای که برای خودت ساخته ای و نزدیک شدن به دنیای بچه های حسین (ع) که چه ها کشیدند در این مسیر!... آنجا که از رنج تاول های پاها، فریاد می زنی، یا رقیه!... جایی که خودت را هم بهتر می شناسی و پرده ها از جلوی چشمانت کنار می روند.

 و یکی از برکات این سفر شناخت آن بندگان خاص و نیک خداست که به انحاء مختلف، اسباب این بودن را فراهم می کنند و واسطه فیض می شوند!... از نذری دهندگان تا موکب داران تا جاروکشان مسیر و کسانی که به دمی یا قلمی یا قدمی یا درمی، به زینب (س) لبیک می گویند تا تو هم لبیک گو شوی!... کسانی که به این شکل، سرباز زینب (س) شده اند و توفیق نوکری حسین (ع) نصیبشان شده است...

... اربعین، رسم های خاص خود را دارد. اول اجازه از امیرالمومنین و زیارت عشق در نجف... بعد پای پیاده تا کربلا... اذن از حضرت عباس (س) و بعد هم زیارت حریم باشکوه سلطان کربلا سیدالشهداء (ع)... آن کس که نشستن در حیاط حریمش را با هیچ جای دنیا عوض نمی کنی... آن کس که همچون برادر وفادارش ابالفضل (ع)، دیوارهای حریمش سرخ است و میناکاری های سقف حیاطش خیره ات می کند و دلت برای یک دست کشیدن به ضریح اش پرپر می زند هرچند جمعیت انبوه باشد و اینگونه زیارت ناممکن!

 اگر به این سفر عاشقانه، زیارت دلنشنین جواد امام رئوف و باب الحوائج، پدر شمس و الشموس هم اضافه شود و بعد هم توفیق زیارت سامرا و پدر و پدربزرگ صاحب الزمان (عج) نصیب شود که دیگر احساس می کنی همه دنیا را یک جا جمع کرده اند و به تو داده اند... چه حال و هوایی دارد حیاط حریم کاظمین و نشستن روبروی آن دو گنبد طلایی پدربزرگ و نوه و حرف زدن با عزیزان امام رضا (ع) انگار که در صحن عتیق نشسته باشی!... و چه زیباست گفتن حرف های نگفته با پدر ولی عصر (عج) درحالیکه دیوارهای نیمه تخریب شده و غریب حریمش به شکل نیمه ساخته روبروی چشمان توست!... و دلت می شکند از آنچه کرده اند با این پدر و پسر!

  از نجف تا کربلا را که پیاده و به عشق حسین (ع) طی کنی، نمی دانی که چه اجر و جزای جمیلی در پرونده ات ثبت می شود و قرار است از سرور جوانان اهل بهشت، چه ها نصیبت شود!... فرشتگان اند که با بال هایشان زیر پاهای خسته و گاها تاول زده زائران را جارو می کنند و آنها را بوسه باران می کنند... این ملائک اند که در موکب ها منتظرند تا زوار بیایند و سر بر بالین آنها بگذارند و از خستگی به خواب فرو بروند... و تمام غذاهای زائران، از بهشت فرود می آید و قسمت می شود و تمامی آب ها، آب کوثر است که در کام زائران تشنه لب می ریزد... و این فرشتگان مبدلی هستند که وظیفه خدمت به زائران را به عهده گرفته اند... و اگر لحظه ای گوش سرت را ببندی و گوش دل را باز کنی... صدای هلبی زائر حسین را به زائران می شنوی...

حسینی که یک طرف بین الحرمین نشسته و ابالفضل (ع) را هم روبروی خود نشانده تا زائرانی که با کوله باری از حاجت و عشق به این کوچه آمده اند، دست خالی از این سفر برنگردند!... آنجا که وعده داده اند پابه پای زائران پیاده راه می روند و شفاعتشان را به عهده می گیرند...

در حسرت اربعین

به امید شهادت

متن و تصویر از شهید گمنام


کد خبرنگار : 23