تاریخ : 1397,شنبه 26 آبان14:06
کد خبر : 62138 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

ثابت کن در جنگ زخمی و موجی شدی!



علی أکثر ریاحی - سلام علیکم به همه ایثارگران أعم از ارتش و سپاه و بسیج که با جانفشانی در راه اعتلای میهن و دست اجانب و ایادی آنها را از این کشور کوتاه کردند، و البته سلامی به آنان که هیچ گوش شنوایی از مشکلات و ناراحتی ایثارگران ندارند و فکر می کنند با این خدمات اندک و با هزار منت، ایثارگران معاذالله باید بعد خداوند متعال آنان را سجده و شکر نمایند. از هرکجا بگویم باز جایی لنگ می زند.

 حقیر مدت شصت ماه ٦٠ بصورت داوطلبانه بسیجی از سال ٦١---٦٧در جبهه های حق علیه باطل بودم و در ده ها عملیات بزرگ و کوچک و چهار پنج بار از ناحیه ترکش و موج انفجار شدید به سر، موج انفجار به گوش و ترکش و موج به کمر و ترکش به دست رأست وچپ وترکش به زانو ودر اثر فرو رفتن گلگدن به کف پا مجروح شدم.

و امروزه با مصرف ده ها قرص و دارو آرامبخش دپاکین ٥٠٠،استنرنا،زاناکس ووغیرو بلکه ساعتی با آرامش بیاسایم که آن هم با لطف داروهای گچ مانند فقط قرص میخورم، هرچند داروهای خارجی را با زور وزحمت تهیه می نمایم، با این حال در این سی سال گذشته یاد ندارم که شبی را خوابیده باشم.

سی سال بی خوابی، استرس، اضطراب و وحشت نتوانستم بخوابم،با بالا رفتن سن بیماری ها نیز همانند سنم زیاد و زیادتر می شود، به طوری که بارها و بارها به خداوند می گویم ناسپاس و ناشکر نیستم از اعطای عمر ولی چه می شد یک ترکش وَیَا گلوله اَی که اینهمه عذاب و سختی و مشکلات، واقعا خوشا به حال دوستان و همسنگران که هم شربت شهادت را نوشیدند و هم گرفتار های بعد جنگ را ندیدند؛ مگر ما دیدیم چه شد؟ ده ها بار نامه درخواست و عریضه، حتی زحمت یک علیک را بر خود ندادند!

اینجانب با همه این مجروحیت به جانبازی پانزده درصد به قول آقایان نایل آمدم؛ از این اعصاب و روان شدید جز مشکلات برای من و خانواده أم چیزی نداشت و از لحاظ جسمی هم برای خودم، با پزشک بنیاد مشورت می کردیم گفت اول باید ثابت کنی این ترکش و موج در جنگ صورت گرفت. گفتم که شوخی نمیکنی، و قسم خورد و جالِب تَر اینکه وقتی خودم مراجعه نمودم به واقعیت پی بردم.

مثال ما ایثارگران و جانبازان مثال بستنی است که مدعیان جبهه و جنگ و متصدیان امور بستنی را خود و خانوادهایشان و از ما بهتران و آقازاده هایشان و مخصوصا ژن های برتر میل می کنند و چوب بستنی را به زرورق پیچیده و دست ما می دهند و در أفکار عمومی ندای خدمت و فریاد دادن إمکانات و رفاه و آسایش گوش فلک را کَر کرده را در بوق و کرنا می کنند.

راستی آیا این حق و حقوق ماست که بهترین سال های عمر خود را در جبهه های جنگ و دفاع مقدس زیر گلوله های توپ و تانک، شلمچه و فاو در گرمای پنجاه درجه جنوب و زیر سی درجه قله های تته و کردستان، و امروزه یعنی درست بعد جنگ سی سال پیش تأکنون هم در سختی و مشکلات و غیرو بگذرانیم؟

البته اگر با در صد های بالا اندک رفاهی هم به این عزیزان جانباز دادند، چیزی از آلام و دردهای نقص عضو و روحی روانی و قطع نخاع و غیرو نکاسته و در مقابل فداکاری های آنان چیزی به حساب نمی آید، چرا مگر چه گناهی کردم که حق خواب در سی سال نداشته باشم و از همه مهمتر در اثر استرس و اضطراب حق و حقوق ما را هم ندهند؟ چرا باید خانواده ها و فرزندان ما ما را از این همه تبعیض و فاصله طبقاتی آقازاده هایی که پدرانشان تا اهواز بزور رفته و با تانک و توپ عکس یادگاری گرفته و ژن های خوب در مجلس و غیر مجلس و در کشورهای اروپا و آمریکا با تابعین از سهم و سفره انقلاب راحقشان بدانند، و فرزندان ما در اثر نداشتن شهریه از دانشگاه اخراج و با چرا با نداشتن پارتی و آشنا از حق خود محروم شویم؟ مگر به کجا بر می خورد ما را هم جزء آدم به حساب می آوردند کمی حق ما را می دادند، بلکه تسکینی از این همه فشار و سختی و بدبختی و گرفتاری، مخصوصا برای خانواده می شد، چه گناهی مرتکب شده اند هم رفتار تند و عصبی ناشی از موج انفجار و هزار درد و مرض جنگ که از وجود ما بروز می کند تحمل کنند و هم نداشتن و خالی بودن دستمان، و هر روز از دیروز شرمنده تَر شویم.

أیا سی سال شب بیداری و ناآرام بودن و استرس و اضطراب را می شود با چه چیز جبران کرد/ آیا از درد و ناراحتی خود بنالیم یا از شرمندگی جلوی زن و فرزندان که با گفتن و نگفتن هایشان خون دل بخوریم، آیا این حق ماست و این جواب زحمات شصت ماه در دفاع مقدس بودن، یا جواب استرس در کمین تانک در شلمچه بودن، این جواب اصابت گلوله تانک به سنگر نصفه نیمه که زیر خروارها خاک دفن شدن است؟

ما ایثارگران هیچ منتی بر مردم و ملت بزرگ و عزیز نداشتیم و نداریم و نخواهیم داشت زیرا همه آنها در زمان جنگ با پشتبانی عالی خود همه ما را شرمنده خود کردند اما از شما مدعیان جبهه و جنگ و متصدیان أمور چرا؛ هیچ إیثارگری به خاطر مادیات و امثالهم پا در میدان جنگ و تیر و ترکش و خون نگذاشته و نخواهد گذاشت.

ولی شماها که در هفته بسیج، هفته جنگ و هفته آغاز جنگ، هفته پایان جنگ و غیرو، طبلی بس بسیار بزرگ نواخته و هندوانه های عظیم و بزرگ زیر بغل ما گذاشته، پس چرا نباید انتظار داشتم باشیم؟ انتظار داریم در این سن که به لب گور نزدیک می شویم، اگر یک روز را بدون گرفتاری و استرس و داشتن آرامش سپری کنیم و همچنین خانواده هایمان، دیگر خرده بر شما و آقازاده هایتان نمی گیریم و هر چه دوست دارید از سفره انقلاب برچینید، دیگر خرده به ژن های خوب نمی گیریم، اگر فرزندانمان را هم از دانشگاه اخراج نمایند ،ملالی نیست.

اَی مدعیان خدمت به ایثارگران و متصدیان امور! با دادن حق و حقوق اندک ما، قول می دهیم هیچ ضروری به ژن های خوبتان نخورد.

در پایان یاد یاران، شهدای جبهه های جنگ که با نثار خون خود، دست متجاوزان را برای همیشه تاریخ از این سرزمین کوتاه کردند و امنیت و آسایش را به مردم شریف هدیه دادند را گرامی می داریم.

از خداوند سلامتی وتندرستی مقام عظمای ولایت حفظه الله تعالی و جانبازان،مجروحین، آزادگان، ایثارگران را از خدای بزرگ خواهان وخواستارم.

ارادتمند علی اکبر مهرداد،،رزمنده شصت ماه حضور بسیجی داوطلبانه در دفاع مقدس و جانباز پانزده درصد