تاریخ : 1397,چهارشنبه 30 آبان14:51
کد خبر : 62238 - سرویس خبری : فیلم

گفت‌وگوی خواندنی با دانشمند جانباز هسته‌ای


گفت‌وگوی خواندنی با دانشمند جانباز هسته‌ای

کاسب واقعی تحریم حسن روحانی است/ مکتب ایرانی احمدی نژاد و اسلام رحمانی روحانی هر دو به سازش با امریکا ختم می شود/ در دوره جلیلی امریکایی ها در حسرت عکس یادگاری با ما بودند، امروز صالحی به استقبال هواپیمای نو میرود تا به آن دست بکشد!

فاش نیوز - رئیس سابق سازمان انرژی اتمی با تأکید بر اینکه احمدی نژاد، روحانی را سر کار آورد، گفت: این‌هایی که به‌عنوان رجل سیاسی تأیید می‌شوند ویژگی خاصی نسبت به بقیه ندارند.

فریدون عباسی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی با حضور در برنامه رودررو  به سوالاتی درباره مسائل مربوط به حوزه هسته‌ای پاسخ گفت.

متن کامل این پرسش و پاسخ به شریح ذیل است:

اگر موافق باشین از بخش اول سوال ها رو شروع کنیم که در واقع متمرکز هست بر مسائل شخصی و زندگی شما. بدون مقدمه و صریح یه بیوگرافی و در واقع زندگی‌نامه از خودتون بفرمائید.

عباسی: بسم الله الرحمن الرحیم. من در 17 شهریور سال 1337 در آبادان متولد شدم و تقریبا 18 سال هم اونجا زندگی کردم. تا 12 سالگی هم اصلا از آبادان بیرون نیامده بودم. یعنی چیزایی که شما دیدید مثل کوه و برف و اینا رو من ندیده بودم اصلا. نه کوه دیده بودم نه تا 17، 18 سالگی برف هم ندیده بودم. به هرحال همونجا دبستان رفتم و بعد هم وارد دبیرستان شدیم و درس می‌خوندیم و هوا هم گرم بود و بالاخره با دوچرخه رفتیم مدرسه ، آمدیم و مثل بقیه مردم اونجا زندگی کردیم. خب این از تولد تا دیپلم.

 
تقریباً از سال 70 به بعد شما تمرکزتون روی بحث دانشگاه می‌شود، حالا چه در دانشگاه امام حسین چه در خود وزارت علوم ...
 
عباسی: فقط دانشگاه نبوده، یعنی سه چهار سال اون کار بنیاد همزمان با دانشگاه و همزمان با وزارت علوم بود. یعنی من خودم علاقه داشتم کار بنیاد به خصوص اون شناور صیادی رو تقریبا تا سال 74 بود یا شرکت آسانسور دیبا من رئیس هیئت مدیره غیر موظف بودم. چون یه مقدار کار هم بازرگانی بود ولی کار فنی‌اش بیشتر ما دخالت می کردیم. من 76 برگشتم دانشگاه امام حسین، مسئول دفتر هیات علمی دانشگاه امام حسین شدم بعد معاون تحصیلات تکمیلی دانشگاه شدم و دیگه با وزارت دفاع هم تقریبا از سال 77، 79 تا 84 همکاری می کردم. از 85 دیگه آقای دکتر شهریاری یه درخواستی داشت از من که برم دانشگاه شهید بهشتی کمک کنم به ایشون در راه اندازی ...
 
ارتباطتون چه طوری بود با شهید شهریاری؟
 
عباسی: من با شهریاری از سال 73 که دانشجوی دکتری بود در وزارت علوم آشنا شدم. یعنی او دنبال یک نرم افزار بود، شنیده بود من بلدم آن را. تماس گرفت آمد وزارتخانه و با هم شروع به کار کردیم من کمکش کردم یه مقدار در شروع تز دکترایش بود. ابزار می خواست و اینها، من کمک کردم که او نرم افزار راه بیفتد و در حد چیزهایی که خودم بلدم. ولی دیگه دوست شدیم، شد مثل برادر من. دیگر اینقدر علاقه بهش داشتم، نزدیک بودیم، هر روز با هم ارتباط داشتیم. تقریباً 16 سال با هم همکار شدیم بدون این که حالا همش یه جا باشیم.  اون دانشگاه امیرکبیر. خب من هم بعد دانشجو امیرکبیر شدم، دکتری شروع کردم.
 
چه سالی دکتراتون رو شروع کردین؟
 
عباسی: 74
 
خب تا سال 84 رو فرمودین بعد 84 رو هم بفرمایید.
 
عباسی: 85 دیگه، 85 من از سپاه، خب فرماندهان فهیم سپاه به هرحال موافقت کردن که ما دیگه تقریبا چندین سال داریم، ییه چیزی نزدیک 27 سال سابقه بود اون موقع، دیگه چیزی نمونده به بازنشستگی 30 سالمون، من استدلال کردم که شهریاری میگه من برم کمک کنم شهید بهشتی، این چند سالی که مونده تجاربمون رو به نسل جدید منتقل کنیم. چون اون  موقع در دانشگاه امام حسین دوره فوق لیسانس و دکتری نداشتیم دیگه. خب آقای دکتر شهریاری می گفت ما می خواهیم دانشکده راه بندازیم و اینها، شما آماده ای! یه نیروی صفر کیلومتر نیستی، بیا کمک کن. من اومدم اونجا ولی خیلی جالب بود، به جای اینکه من برم کار علمی بکنم، درست خوردیم به یه بحرانی تو دانشگاه که روز اول که من وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم، اینها معاون دانشجویی فرهنگی میخواستن. یه بنده خدایی رفته بود گفته بود فلانی که اومده دانشگاه، منتقل شده، که من برای کار علمی اومده بودم فقط. یعنی هییچ مسئولیت اجرایی دیگه نگیرم. به رئیس دانشگاه گفته بودن که این تو وزارت خونه تو حوزه دانشجویی بوده بلده این کارها رو، همه اجزای ددانشجویی رو میشناسه. خلاصه آمدن بدون این که مارو بشناسن فقط اعتماد کردن به حرف اینا
 
به خاطر اون سابقه ؟
 
عباسی: آقای دکتر لطیفی آمد گفت که خلاصه وضعیت اینجوریه و شما پاسدار بودی و بیا این هم پاسداریه، بلند شو بیا کار کن.
 
یعنی شدید معاون ...
 
عباسی: دیگه دوستان همه حتی شهریاری رو هم راضی کرده بودن. خیلی جالبه! که دیگه من یه مراجعه ای به قرآن کردم. می گفتم که خداوند یه چیزی جلوی ما بذاره بگیم نه. چون من واقعا خودم رغبتی نداشتم بیام کار اجرایی بکنم اونم معاون دانشجویی فرهنگی، می فهمیدم چیه. معاون لوکس پژوهشیه و پرستیژ داره و قیافه می گیرن که علمی اند و اینها آموزشی مثلا خیلی اقتدار داره تو دانشگاه، اداری مالی پول دستشه، ولی واقعا زحمتی که معاون دانشجویی ها می کشن تو دانشگاه ها بسیار زیاده، همیشه هم دانشجوها باهاشون برخورد می کنن.
 
چه سالی شما معاون دانشجویی شدین؟
 
عباسی: من یک سال و دو ماه، تقریبا 14 ماه
 
85 تا ؟
 
عباسی: 86 تا آبان بودم، یعنی از تابستون، همون مرداد 85 که اومدم دانشگاه شهید بهشتی، مرداد یا اوایل شهریور بود که من معاون دانشجویی فرهنگی بودم. یعنی هنوز حکم کارگزینی رو نزده بودن برای من، حکم چیز رو زدن، حکم معاونت دانشجویی که من ایراد قانونی گرفتم، نمیشه، من عضو اینجا نیستم شما که نمیتونی حکم بزنی همینجور، من اصلا عضو هیچ جا نیستم، این حکم ... که فوری گفتند حکم رو زدن و ...
 
بعد از این دوره چی؟ یعنی باز دانشگاه شهید بهشتی بودی؟
 
عباسی: من 3 سالی تقریبا هیچ مسئولیتی هیچ جا نداشتم، فقط تو دانشگاه بود
 
کار علمی دیگه؟
 
عباسی: با دکتر شهریاری کاری کردیم مثلا رشته فوق لیسانس رو که راه انداخته بودیم تقویت کردیم، پروژه گرفتیم از این طرف آن طرف، آزمایشگاه تجهیز کردیم. بیشتر مطالعات تخصصی تو زمینه های رشته خودمون بود. انجمن هسته ای رو راه انداخته بودیم، انجمن رو اداره می کردیم، به اونایی که بعد از ما هیات مدیره شدن کمک می کردیم به اون ها که به اصطلاح کارگاه های آموزشی برگزار بشه، سمینار های سالانه برگزار بشه، این کارها رو می کردیم. اون کارها وقت زیاد می برد به خصوص تجهیز آزمایشگاه، تز هایی که تعریف کرده بودیم، یه تزهای هدف دار 10 ساله بود.
 
در راستای همون بحث توسعه صنعت هسته ای؟
 
عباسی: بله، یعنی ما ببینیم تو این رشته کجا کمبود داریم، اون دانشجوها رو تربیت کنیم، به خصوص در زمینه محاسبات و اندازه گیری از سال 76 من و دکتر شهریاری از زمانی که آقازاده، آقای مهندس آقازاده اومدن رئیس سازمان شدن، همون موقع تصمیم گرفتیم بریم تو کار اندازه گیری و محاسبات نوترونی و نیرو تربیت کنیم که به درد خواهد خورد و واقعا هم همون سال 90 آثارش رو ما دیدیم که اون کارهایی که 14 سال قبل شروع کرده بودیم، مثلا اون آدم ها رو سال 90 ما لازم داشتیم برای تولید سوخت تهران، یعنی تو اون زمینه، چون ما میدونستیم مملکت باید به کدومخ سمت بره، سعی می کردیم یه آموزش هایی رو جدا از سازمان انرژی اتمی انجام بدیم.
 
پس شما تا سال درواقع 89 مشغول همون کارهای علمی پژوهشی بودین که اون اتفاق ترور رخ میده!
 
عباسی: بله دیگه، یه دفعه 8 آذر 89 بود که آمدند بعد از دیگه شهادت علیمحمدی که 22 دی 88 بود، دیگه ما میدونستیم که میان سراغمون دیگه، یعنی رد خور نداشت، وقتی علیمحمدی رو زدن
 
چرا این حس را که شما داشتین و این پیش بینی بود، مثلا محافظ نداشتین شما تو اون برهه؟
 
عباسی: خب ببینید، مملکت باید مثل خیلی جاها که رشد میکنه، در این زمینه هم باید رشد بکنه، یعنی کسی باور نمیکرد که ترور به حوزه علمی فنی وارد بشه، یعنی اقتدار نظام رو بخوان این جا هدف قرار بدن. خب ما با بحث ترور از سال 84 مواجه بودیم، یعنی من از 84 هشدار هایی دادن که تیم ترور اومده برای شما، 87 باز همین مسئله بود، ولی ببینید فقط در حد هشدار و این که یه جور سیستم امنیتی از خودش رفع بکنه، یعنی بگه من گفتم! ولی نه درک عمیق داشتن از موضوع و نه امکانات اجرایی داشتن.
 
اقدامی می شد؟ صرفا هشدار می دادند؟
 
عباسی: ببینید، معمولا اون ها میان هشدار ها رو میدن، میگه اجرائیاتش با ما نیست. ببینید یه فرماندهی واحد میخواد تو کشور، یعنی اونی که درک میکنه، باید پول و ماشین و اسلحه اش و همه رو خودش تامین کنه. اون میاد از نظر اطلاعاتی یا حفاظتی مسئله رو میگه، از نظر اجرایی میگه خب مسئولین اجرایی باید اینا رو تامین کنن.
 
یه انقطاعی بین این دوتا وجود داره دیگه، یکی هشدار میده ولی ...
 
عباسی: هم انقطاع، هم فهم موضوع. اگر نیروهای امنیتی، حفاظتی فهم لازم رو دارن، اون فهم رو دستگاه های اجرایی نداره، یعنی میگه خب این عباسی که با اون فرقی نمیکنه، ما برای چی ماشین بدیم؟ برای چی اسلحه؟ برای چی خونه اش رو باید عوض کنیم؟ یعنی نظرات شخصی میاد دخالت میکنه تا بخواد ... چون متوجه نیست دقیقا، اون سیستم امنیتی هم نمیاد همه چیز رو به مسئول اجرایی توضیح بده دیگه. خب این باید رفع می شد، یعنی این رشد لازم تو کشور باید به وجود میومد. زمان ترور، قبل از ترور هم همین بود، یعنی به سازمان انرژی اتمی، شورای امنیت کشور گفته که اینا قراره ترور بشن، یه سری اسم داده که این ها تحت خطرن. بعد خب می بینید مثلا فرض کن مسئول حفاظت پرسنلی انرژی اتمی، یعنی رئیس انرژی اتمی وقت، آقای دکتر صالحی اصلا ... ببینید یه آدمی که بخواد ادراک امنیتی داشته باشه نبود که، یا اونی که معاون ایشونه تو این زمینه اصلا وقعی نمیذاشت روی این مسائل. خب چی میشه، مثلا زنگ می زنن به من میگن که شما بلند شو بیا انرژی اتمی، بعد من میگم که دفتردار حفاظت پرسنلی زنگ میزنه میگه شما بلند شو بیا، بعد میگم کی کار داره، میگه آقای فلانی، میگم خب اون کار داره، اون خودش باید بیاد. یعنی اینا فهم اینکه من یه استاد دانشگاهم، رتبه علمیم چیه، اصلا یه خطری متوجه من هست اون باید بیاد ... مثل اینکه به من بگه بچه بلند شو بیا، چون امنیتیه من بدو بدو بلند شم برم اونجا، چون امنیتیه من باید بترسم دیگه، برم اونجا. گفتم اون کار داره خودش تشریف بیاره دفتر من، من منتظرم. خب آمدن یه مشت کتابچه های تکراری امنیتی. حالا طرف توجه نمیکنه که بنده از سال قبل از 84 توجیهم به این مسائل. یا اصلا بیاد رده منو نگاه بکنه از نظر نظامی، تشکیلاتی ببینه من چیکاره بودم، اگه مثلا تو نظام درجه بودم، درجه من چیه؟ ببینید، خب اینا رو سیستم امنیتی ما باید بدونه و میدونسته ولی به روی خودش نمیاره. اینا میاره مثلا یه مشت کتابچه به من میده
 
کار رفع تکلیفی دیگه، آقا شما مواظب خودتون باشید.
 
عباسی: واقعا همینه، بهش گفتم اون نامه ات رو بیار من امضا کنم که تو منو توجیه کردی، خندید، دست کرد جیبش نامه رو آورد من هم روش نوشتم. خب رفت، چون اومده خیلی روتین داره نگاه میکنه
 
چند روز قبل از ترور شما این اتفاق افتاد؟
 
عباسی: دو سه ماه قبل، تابستون بود.
 
تابستون 89 ؟
 
عباسی: بله، همون موقع شهریاری رو هم خواستن، خب ببین، شهریاری رو صدا کردن، شهریاری چون بعضیی وقت ها تو سازمان تزش بود و رفت و آمد داشت و رفاقتی هم با اونا داشت احترام گذاشت خودش رفت دفتر، من بهش گفتم تو چرا رفتی؟ اون باید می اومد. برای این که اهمیت کار رو درک کنن. خب به آقای دکتر شهریاری هم توضیح دادن که شما قراره ترور بشی، خب آقا اگه قراره ترور بشه چی کار کنه؟ بعد که ماشین بدیم، خونه عوض کنیم، دوربین بذاریم، اسلحه بدیم. گفتیم بابا خواب بودین شما، اینا رو قبلا کسی دیگه انجام داده. یعنی یه مجموعه دیگه ای تو کشور بیشتر احساس مسئولیت می کرد تا این حضراتی که تو انرژی اتمی، شورای امنیت کشور بهشون ابلاغ کرده که این کار رو بکنن. خب اینا اون موقع نیومدن اقدامات حفاظتی انجام بدن که ما باید اینا رو بپاییم، اینا رو بالاخره میزنن دیگه. حتما یه برنامه ای هست، بپاییم حداقل اونا رو بگیریم. یعنی از ما به عنوان طعمه استفاده کنن دیگه. هیچی، رها کردن به امان خداوند متعال، خداوند انتتخاب کرد اونی که برگزیده تر بود شهید شد رفت، ما رو هم نگه داشت.
 
یک روز ترور ها انجام شد دیگه، شما و شهید شهریاری
 
عباسی: بله، صبح ساعت 7:30 او رو زدن حدودا، 7:43 من رو زدن.
 
کدوم خیابون شما رو ...
 
عباسی: من را جلوی دانشگاه، نزدیک میدون دانشگاه
 
تو همون دانشگاه بهشتی؟
 
عباسی: بله
 
اون رو هم یک توضیح میدین آقای دکتر، که مثلا دقیقا شما پشت فرمون بودین، بعد اون موتور سواری که میاد، یه توضیحی میخوام خودتون بدید.
 
عباسی: ببینید، ترور اینجوریه، قبلا طرف شناسایی میکنه، رفت و آمد رو دقیق‌ دیگه، میاد میبینه این چه روزی چه ساعتی میاد؟ مثلاً ممکننه دو ماه، سه ماه بررسی میکنن محل رو، چک میکنن، تو مسیر دنبال می کنن، ببینن کدوم مسیر رو ما میایم.
 
شما قبلش هیچ چیز مشکوکی حس نکرده بودین از همین بحث که مثلا کسی دنبالتونه، داره شناسایی می کنه؟
 
عباسی: ببینین، من حالا اینا رو بگیم شما پخش بکنین، من موقعی که تو جبهه مجروح شدم، همون موقع، یعنی سی‌ام فکر می کنم مهر ماه بود، روزهای آخر خرمشهر بود که دست عراقی ها بیفته، مثلا احساس کردم که یه ترکش بهم میخوره ینجوریه، مثل اینکه یکی بهم گرا میداد، یه همچین حالتی داشتم، که حائل کردم پام رو با سرم که ترکش خورد تو پام، یعنی اتفاق افتاد، خودم هم پیش بینی کردم می زنن ولی فکر می کردم با گلوله میزنن، چون تک تیرانداز عراقی با من درگیر بود، من هم دنبال بودم که بزنمش، بعد خمپاره رو گرا دادن با یه خمپاره 120 زدم سنگر ما رو، اینجوری زدن که من مجروح شدم. من از دو روز قبل احساس اتفاق می کردم، بعد صبح، تشهدم رو میخوندم، خلاصه تشهد رو می خوندم استارت می کردم بعد ماشین رو، چون ماشین هم تو محوطه بود ولی ...
 
خودتون راننده بودین دیگه؟
 
عباسی: خودم راننده بودم، من قبول نکردم کسی همراهم باشه، به من پیشنهاد کرده بودن دو ماه قبل، دوستان دیگه ای که داشتیم در حوزه وزارت دفاع، من بهشون گفتم مثلا اگر اینی که برای بقیه گذاشتید به درد من نمیخوره، یعنی یه راننده ای بیاد، ماشینش رو بخواد کرایه بده یا یه راننده ای بذارید که این کاره نبوده، دست به اسلحه نبوده، من خوم از اونا قدر ترم، یعنی هفت تیر کشی من اینجوری هست که مثلا یه دفعه دو تا تیر هم رو هم بزنم، رفته بودم تیراندازی کرده بودم، این اتفاق افتاده بود، یعنی نمره ام نمره کمی نبود تو تیراندازی، دستم نمی لرزید اون موقع، مشکلات اینجوری نداشتم. گفتم ولی اینا به درد من نمی خورن، من باید خودم حواسم جمع باشه و خودم راننده بودم. خب دیگه اونا بمب مغناطیسی بود دیگه یعنی میگم بمب مغناطیسی یعنی بمبی که به آهن بچسبه، یه بمب های تقریبا منحنی ای هستن که اینا موج شوک رو متمرکز میکنن رو نفر، یعنی مخصوص نفرن اینها. خب اینو چسبوند نزدیک میدون دانشگاه
 
کسی دیگه با شما داخل ماشین نبود؟
 
عباسی: چرا، خانمم بود دیگه. خانم من هم هر چه قدر بهش می گفتم شما با من نیا خطرناکه، چون من تو مسیر هی چک می کردم هر از گاهی، به خصوص بعد از شهادت علیمحمدی و خانم من همون روز شهادت علیمحمدی با هم رفتیم بالای سرش همون اول که شهید شد، ما با هم نزدیک خونه علیمحمدی بودیم، تقریبا یه ربع بعد از شهادتش ما رسیدیم اونجا، دیده بود، جنازه اون شهید بزرگوار رو دیده بود خلاصه، شرایط رو دیده بود و آشنایی 30 ساله داشت با خانواده علیمحمدی دیگه، خانمش و بچه ها و اینا رو میشناخت و میدونست که یه اتفاقی می افته، یعنی توجیه بود ولی می گفت باید با من باشه، یعنی با من می خواست بیاد همیشه سرکارش و من باید می رسوندمش  و همین باعث می شد منظم بشیم صبح ها، آقای شهریاری هم تقریبا همینجور بود اون ترم، رشته دکتری که راه انداخته بودیم، هر روز کلاس داشتیم، برای همین هر روز منظم بودیم. حالا دیگه همسرامون اگه باهامون بودن اونم بود باهاش دیگه منظم تر می کرد. دشمن روی نظم ما برنامه ریزی میکنه. رو بی نظمی نمی تونه برنامه ریزی کنه، یعنی ما فکر نکنیم قویه، نه، خب ما هر روز مثلا شنبه تا سه شنبه صبح ساعت مثلاً ...
 
ولی صبح دیگه آمار رو در آورده بودن، چه ساعتی، کدوم خیابون
 
عباسی: ولی صبح رو می دونستن چه ساعتی از کجا میایم، ماشینمون چیه، مثلا چه مسیرهایی رو میریم، اینا رو در آوردن
 
بعد اون لحظه رو میگین، مثلا شما در حال حرکت بودین چی بود؟ می خوام اون لحظه رو قشنگ توضیح بدین
 
عباسی: بله، در حال حرکت اومد، من یه انحراف به چپ پیدا کردم، چون یه ماشینی پیچید جلوم، چون سرعتم رو زیاد کرده بودم از دست پلیس در برم، چون اون روز، روز اول زوج و فرد بود و من ماشینم فکر کنم فرد بود شماره‌اش، روز دوشنبه بود، زوج باید می اومدیم. که پسرم اومد کلید پرایدش رو به من داد گفت که بگیر با ماشین من برو، من اومدم سوئیچ رو بگیرم بهش پس دادم، یعنی دستم رو بردم دوباره پسش دادم، گفتم ماشینت سر و صدا داره، ماشین من مرتب تر از ماشین توئه. چون با ماشینش آشنا نبودم من، ماشین خودم رو هم داده بودم صداهاش رو گرفته بودن جوری که هیچ صدای اضافه ای نمی اومد.
 
آماده ترور بود دیگه.
 
عباسی: آره، این بمب رو که چسبوند، خب همون موقعی بود که من چون سرعت هم داشتم حاج خانم هم گفت برو زود تا من کارت بزنم، 7:43 دو دقیقه مونده گفت برو به کارت‌زنی برسم غیبت نخورم، همون موقع یه چیز خورد به در، صدا اومد دستش هم به آینه خورد، چون من یه مقدار انحراف به چپ پیدا کردم، بعد اشاره کرد دستش رو اینجوری کرد برای من مثلاً دستم خورده، می خواست من رو فریب بده، تو میدون بودیم که من صدا و موتوری برام عجیبه دیگه، یه همچین موتوری، فوری نگاه کردم دیدم بمبه آنتن داره، فهمیدم الان ریموت رو میزنه دیگه. فریاد زدم به خانومم گفتم بپر پایین، خیلی با صدای بلند، ترمز گرفتم، چون اسلحه همراهم نبود، و گرنه شاید اسحه همرام بود می رفتم درگیر بشم دیگه، ولی دیگه مغزم اینجور فرمان داد که بپر پایین از ماشین، چون بیشتر نگران حاج خانم هم بودم، یه کمر بند هم بسته بودیم ولی خداوند اراده به ما داد، کپ نکردم، من در عین ترمز، کمربند رو زدم، داد زدم یه لگد هم زدم که جهت انفجار رو عوض کنم، دیدم منفجر نشده پریدم پایین و از در فاصله گرفتم، ماشین رو دور زدم، دیدم حاج خانم پیاده نشده، هی گفتم خدایا وقت اضافه! دویدم سراغ ماشین، در رو باز کردم، حاج خانم رو یقه اش رو چسبیدم، کشیدم بیرون، گفتم بدو که بیام حائل بشم، منفجر شد دیگه بمب. یعنی خرد شدن شیشه های ماشین رو من یادمه، به چشم دیدم که خورد تو صورتم، مثل یه چک محکم، دست طرف پر شیشه باشه بزنه تو صورت، موج انفجار گرفت به تنم، سمت چپم، دستم اینها، ترکش خورد و ولی خودمون رو رسوندیم به بیمارستان. این ماجرای ترور. به هر حال شما جوونا جبهه برید، جنگ کنید به درد میخوره یه روز. ما چون این تجربه جنگی رو داشتیم ...
 
آقای دکتر! اینه شما جدا برداشتتون چیه؟ چی میشه آقای احمدی نژاد گزینه سازمان انرژی اتمی‌اش آقای صالحیه، بعد دوباره وزارت خارجه آقای صالحیه، بعد آقای صالحی یکی از اعضای برجامه. این رو شما به عنوان کسی که از نزدیک با آقای احمدی نژاد کار کردین، توضیح بدین. برداشتتون چیه واقعاً؟
 
عباسی: ببینید، به نظر من یه سری افراد، یه سری وجاهت هایی در جمهوری اسلامی پیدا کردن، به یک دلایل خاص. وجاهت پیدا کردن. یکیش این که سنشون از شما بالاتر بوده.
 
یه تجربه‌هایی کردن به خاطر سنشون که ما نداشتیم
 
عباسی: نه، رفتن سنشون بالاتره، شما اصلا نگاه کنید پست ها چه چه جوری می چرخه، پست ها تو رده شما نیست، تو رده 70 ساله هاست. تقریباً
 
البته تو این دولت این طوریه دیگه، قبلش که انصافا این نبود
 
عباسی: نه، قبلا هم شما نگاه کنید یه ...
 
خود شما هم وقتی رئیس سازمان شدین 60 سالتون هم نبود، هنوز
 
عباسی: نه من پنجاه و فکر می کنم دو سالم بود، اون موقع. یعنی، ببینید من در دوره خاتمی نباید رئیس انرژی اتمی می‌شدم؟ فرض ها، مطرح شده بود سال 83، اصلا بعضی ها از توی انرژی اتمی، استاد آقای دکتر شهریاری با من تماس گرفته بود، خیلی ابراز خوشحالی می کرد از این که شما میخوای بیای سازمان، سال 83 بود. بعد من میشنیدم اینارو، جدی نمیگرفتم. دیگه دفترم یه عده نشسته بودن، اومدم بیرون گفتم آقای دکتر شما چرا. ببینید، من به عنوان یکی از آدمای مملکت چه تحلیلی داشتم؟ گفتم شما دیگه چرا؟ گفت چطور! گفتم شما آدم بزرگی هستی، آدم عاقلی هستی استاد ما هستی، شما چرا این شایعات رو باور می کنی؟ یعنی فکر کردی تو این مملکت انتخاب ها درست داره انجام میشه؟ ببینید، من سال 83 یه چیز خصوصی به استاد، آقای دکتر شهریاری گفتم، گفتم یعنی واقعا عقلشون رسیده بیان سراغ ماها که شما قبول داری؟ یعنی اون از من خیلی سنش بالاتر بود دیگه
 
منظورتون انتخاب افراد برای چیز دیگه؟!
 
عباسی:  بله، گفتم انتخاب، من نه بچه کسی هستم، کسی که میگم، بالاخره این کسی معنی داره.
 
یعنی آقازاده نیستید.
 
عباسی: نمیگم آقازاده، چون این آقازاده را هم بیخود خراب نکنیم، به علما و روحانیت میبندن، اسم آقازاده اینجوری شده. نه آقا، ما میگیم بچه کسی که منظور جزو باندهای سیاسی و فلان و بهمان، نه بچه ... . نه تو باند کسی هستیم، گفتم شما فکر میکنی خارج از این دوتا، میشه کسی رو انتخاب کنن؟
 
خب چی شد شما انتخاب شدید آقای دکتر؟ این یه سواله حالا
 
عباسی: من، خب معلومه چرا انتخاب شدم، ببین، من دارم اونو میگم، یعنی 83 من ...
 
نه، اونو من متوجه شدم، یعنی شما میگین ساختار انتخاب افراد برای یه همچین چیزایی معیوب بوده. یعنی طرف باید پارتی داشته باشه یا تو باند باشه
 
عباسی: آره، 83 مطرح شده بود آقای آقازاده رو میخوان بذارن کنار، خب یه عده ای بنده رو میشناختن، چون تو جامعه هسته ای فعال بودم، شایعه میکردن این ور اون ور، بعضی هم اینجورین. میگن شایع کنید بعد میان از خودمون میپرسن بعد تایید کنیم. اینم من شنیدم، روشی است. بعد من آب پاکی ریختم رو دست اون استاد بزرگوار، گفتم آقا، از افراد انرژی اتمی و فول پروفوسور و شما فکر نکنید اینجوریه که عقلشون میرسه بیان سراغ ماها که شما قبول داری، نه، خب حالا خوشبختانه آقای آقازاده اون موقع موند و ادامه داد و با آقای احمدی نژاد هم اومد ادامه داد باز و خوب بود، یه مدیری بیاد چندین سال، 12 سال تو کشور باشه، هرچی تو چنته اش داره بریزه بیرون و یه تحولی ایجاد بکنه، تثبیت مدیریت، مدیریتی که داره خوب عمل میکنه خوبه. ماها باید خارج از اون مجموعه کمک می کردیم، به ایشون. خیلی خب آقای احمذی نژاد اومده سرکار، 84 چرا سراغ من نیومد؟ مثلاً ایشون که میخواست جوان گرایی بکنه و فلان و بهمان چرا نیومد سراغ من؟ باز مطرح شده بود اون موقع، 84. درست شد. حالا یه چیزی که شما نمیدونید، یه عده ای این دور و بری ها، یه سری جوون بودن، سال 85، بچه های تیپ های شما، اومدن، من معاون دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی بودم، به من گفتن آقای دکتر، ما خیلی دنبال بودیم که شما بشی رئیس سازمان انرژی اتمی، خلاصه بعد یه عده ای بستن شما طرفدار نهضت آزادی هستی. الحمدلله، ما چیزی نبوده که تو جمهوری اسلامی، تو انقلاب اسلامی به ما نبندن. میگم چیزی نبوده، می رفتیم مثلا تو دهات کار کنیم، جلوی پای دهاتی بلند می شدیم، روستایی عزیز، جلوی اونایی هم که مالک بودن بلند می شدیم، روستایی عزیز، جلوی اونایی هم کهنه مالک بودن بلند می شدیم، نمی دونیم که این درسته یا اون درست، حق اینه که ما در موضع حاکمیت نشستیم، همه رو به یه چشم نگاه کنیم. به ما می گفتن لیبرالید شما، می گفتیم خیلی متشکر. حالا طرف، زمین خریده، نه کسی رو کشته، حالا ما احترامش کنیم نمازخونه، میشیم لیبرال؟ چون بچه ها تند بودن، می گفتن سر مالک رو باید زد، نه خان رو، مالک رو. هرکی مالکیت داره. یعنی افکار یه جور مارکسیستی سوسیالیستی حاکم بود که هرکی هرچی داره باید گرفت کشتش. ما اعتقاد این جور نداشتیم. می گفتن لیبرال. خب ببین، بعد حالا بیان بگن ما مارکسیست نمی دونم در لباس اسلام، مثلا خب یکی از روحانیت معزز حاکم شرع، بنده رو گرفته، به خاطر یه موضوع ناحقی که بوده، به من میگه تو مارکسیستی که در لباس اسلام دراومده. به یه آدم 21 ساله. چرا؟ چون یه کار خلافی رو می خواد انجام بده من نمیذارم. به من فوری میبنده مارکسیست. حالا این هم تو دولت احمدی نژاد، 84 گفته بودن مثلا طرفدار نهضت آزادیه. خیلی جالب بود برای من، که من برای دوستان توضیح دادم چرا میگن طرفدار نهضت آزادی، یعنی اگه بگن، یعنی با چه شواهدی میگن طرفدار نهضت آزادی.
 
آقای دکتر، بالاخره همین رو می‌خوام بدونم چی میشه که ناگهان 89 مثلا شما انتخاب میشی؟
 
عباسی: همون دشمن، عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، اراده خداوند این بوده که اون 2 تا بزرگوار شهید بشن، ببین، اراده خداوند بوده که اقتدار جمهوری اسلامی نشون داده بشه، باز اراده خداوند این بوده که من برم جبهه، تجربه پیدا کنم، تا پای شهادت برم، شهید نشم، بیام درس بخونم،  هدایت بشم اینجوری، خب اینجا هم دیدن که خب حالا قراره تو انرژی اتمی یه کاری بشه، این آدمه باید باشه اون موقع انجام بده و گرنه من چه کاره بودم از ماشین بپرم پایین؟ کی گوش من رو شنوا کرد؟ کی چشم من رو بینا کرد؟ کی اجازه داد کپ نکنم؟ اراده بهم بده بپرم پایین اینجوری؟ یه دفعه خدا من رو تبدیل به قهرمان ملی کرد. گفت شما ها کی هستید؟ درست شد؟ یعنی هم زمان ...
 
شرایط به گونه ای رقم خورد که ...
 
عباسی: بله، یعنی همزمان، ببینین چی شده، آقای احمدی نژاد متکی رو گذاشته کنار، درست شد؟ با اون شرایطی که گذاشت کنار
 
سال 89
 
عباسی: گذاشته کنار، بعد میخواد یه آدمی باشه که تو چنگ خودش باشه. خیلی جالبه، تحلیل منه. حالا اگه غلطه خودش بگه یا دیگری باشه، یعنی میخواد وزارت خارجه که باید سیاست های نظام رو پیش ببره تو خارج از کشور، میخواد تو چنگ خودش باشه، خب مجلس به هر کسی که آقای احمدی نژاد بذاره که رای نمیده، آقای احمدی نژاد آدم باهوشیه، یعنی این جوری نیست که ضرب و تقسیم نکنه، میاد یکی رو انتخاب میکنه که یه وجاهتی بین مجلس اصولگرا داشته باشه. مثلا حداد قبول کنه، دیگری قبول کنه.
 
و اون فرد آقای صالحیه
 
عباسی: یعنی از تو آدمای موجود، مبینه که آقا بگن خارج نبوده، میگه که نه انگلیسی چقدر بلده
 
یعنی کسی باشه که مرضی الطرفین باشه، هم احمدی نژاد ... هم مجلس ...
 
عباسی: بله، یعنی یه مشخصاتی، یه وجاهتی، یعنی یه مشخصات فردی داره، یه وجاهتی هم در جمهوری اسلامی کسب کرده، سمت هایی داشته اینا، ولی میگه این خوبیش اینجاست، من خودم میتونم کنترلش کنم، نمیره حرف یکی دیگه رو گوش کنه.
 
حالا به نظر شما ایشون در به قول معروف کنترل آقای احمدی نژاد بود؟ آقای صالحی تو کنترل آقای احمدی نژاد بود؟ تو اون 3 سال؟ مثلا با چه مصداقی شما این رو میگید؟
 
عباسی: بله، ایشون کاری نکرده که احمدی نژاد نخواد، به نظر من اگر هم 2 تا چیز جدا رفته، باز رو خصلت های شخصی بوده، نه ...
 
نه، بذارید سوال رو صریح تر بپرسم، ...
 
عباسی: نه، ببینید، من این رو بهتون بگم، تمامش کنم که نمونه. چون حالا شما یه دفعه میخوای از این خط بپری وقت نیست و فلان و بهمان.
 
نه، در رابطه با همین قضیه است.
 
عباسی: نه، ببینن، آقای احمدی نژاد متکی رو گذاشته بود کنار، ولی احتمال این که متکی بشه رئیس انرژی اتمی بود. چون ببینید، اینا خیلی دنبال نبودن که انرژی اتمی به جایی برسه، به نظر من هرکسی می تونستن بذارن به عنوان مسئول انرژی اتمی بیا مثلا این جا رو اداره کنه باری به هرجهت بره جلو. من میگم اراده خداوند این نبود. دشمن از اون طرف اومده سراغ ماها، مثلا این که آدم کارسازیند، دیگه، تحلیل دشمنه، و گرنه میخوان ما رو بزنن چی کار؟ می خواد مثلا ماها رو ترور کنه یه استاد دانشگاه رو بزنه چی کار؟ میگه آقا این شهریاری فلان و بهمان، این سابقه ها رو داشتن، دشمن میشینه یه چیزایی رو میذاره کنار همدیگه، در عین این که می خواد در جامعه علمی رعب هم ایجاد کنه. میاد یه کاری میکنه، بعد یه دفعه مسئولین کشور ... ! این هم هسته ای بود؟ دکتره؟ فلان ... حالا مونده، آقای احمدی نژاد هم یه خصوصیت خوبی داشت، میخواد یه چیزی بکنه تو چشم غربی ها که بگه شما میخواستین این رو ترور کنین به خاطر هسته ای، حالا ما میذاریمش رئیس انرژی اتمی، وگرنه بعید میدونم اگر این ترور صورت نمی گرفت، اصلا آقای احمدی نژاد ذهنش بیاد که ما رو بذارن اون جا، چون همون جناحی می بست که تا ما مطرح می شدیم، این طرفدار نهضت آزادیه. درست شد؟ شاید چرا؟ شاید یه دفعه من ممکنه یکی از اعضای کمیته مرکزی نهضت آزادی که استاد من بوده، من رسونده باشمش یه جا که اون جا رصد می شده. دقت می کنی؟ مثلا من با این آدم دست دادم یا تلفنی صحبت کردم.
 
در همین حده، بیشتر از این نیست. چون من خودم از آدمایی نیستم که موافق نهضت آزادی باشم. خیلی هم بحث کردیم با این آدم ها و قبول نداریم اصلا مشی نهضت آزادی رو تو این مسائل. پس ولی دیگران موقعی که بخوان حذف کنن، مثل موقعی که برای انرژی اتمی مطرح شد اسم بنده، یه عده ای راه افتادن که آقا، این ضد ولایت فقیهه. به من این چیزا رو هم گفتن. میگم دیگه چیزی نبوده بهمون بگن، که آقا ...
 
پس شما با این اوصاف آقای دکتر، شهید می شدین بالاخره راحت تر بودین، نه؟ الان یه اتوبان هم به نامتون بود، عباسی شمال، عباسی جنوب.
 
عباسی: نه، من اون برگزیدگی رو نداشتم در دستگاه خداوند که بخوام شهید بشم، خدا خواسته از هر چیزی اینقدر به من بچشونه، حالا چی کار داره، هرچی خودش ... من میگم راضیم به رضای خدا. ببینید، این جور نیست که من بگم آقا، من شهید شم. حالا شهید شم خدا ازم راضی نباشه چی؟ نمیدونم دیگه. یعنی یه چیزایی هست من میگم خدا هر کاری داره، هرچیزی، جمهوری اسلامی هر چیزی بخواد ما میریم انجام میدیم دیگه. تو این قضیه چرا اینقدر دنبال بودن که ما ضد ولایت فقیه هستیم؟
 
حالا مشخصه دیگه بالاخره ...
 
عباسی: همون آدما الان هستن دارن حکومت میکنن
 
آقای دکتر اگر سال 92 آقای روحانی به شما می گفت بیاین رئیس انرژی اتمی بشین قبول می کردین یا نه؟ چرا؟ مگه اصل بر این نیست که کمک کنید و جمهوری اسلامی ... همین چیزایی که الان گفتید.
 
عباسی: نه، ببینین، یه چیزی این آقای جلیلی گفته، دنبال اون حرف نریم. یعنی گفته هرکی به دولت کمک نکنه، اگه بتونه و کمک نکنه، خبیثه و خباثت داره و اینا.
 
البته خب ایشون تعریف میکنه کمک رو، نمیگه هرکمکی یا تایید اشتباه. یه تعریفی داره، خیلی جاها ...
 
عباسی: فقط اون جمله رو نگیریم. من آقای روحانی رو سال 82 تست کردم. چرا 92؟ من 82 مسئولیت داشتم، درست شد؟ ایشون دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده، تصمیماتی گرفته، بنده هم توی بحث های تصمیم سازی بودم، در ...
 
در کمیته هسته ای شورا؟
 
عباسی: نه خیر، اصلا من هیچ کاری به شورای امنیت نداشتم، ولی به اطلاعاتی که به تصمیم گیری منجر بشه، بنده بودم در اجرا هم بنده بودم. یه جاهایی هم مخالف بودم با اون تصمیمات ولی چون تصمیم نظام بوده، من اجرا کردم. یعنی اگر اگر اون موقع بنده و عواملی که داشتم نبود، اون تصمیمات اونجوری اجرا نمی شد.
 
یعنی شما میگید چون از سال 82 ایشون رو میشناختید ...
 
عباسی: ایشون اصلاً اعتقادی به اقتدار نداره، شماها الان ممکنه گول 2 تا شعار ایشون رو بخورید، چون سن و سالتون قد نمیده.
 
نه، ما هم گول نخوردیم آقای دکتر
 
عباسی: نه حالا، شما ها که میگم، این دلنوشته ها و نمیدونم چی چی، شب نامه است، خواب میبینن بعضی ها تعریف میکنن، جالا میان میگن همه در یک کشتی نشستیم، کدوم کشتی؟ اینا کسی رو میذارن تو کشتی نظام و انقلاب باشه؟ 4 سال 5 ساله چی کار کردن اینا؟ خب ما اینو تو سال 82 دیدیم که ایشون هرچی دستاورد نظام بود رفت تعطیل کرد و تعلیق کرد و کلمه داوطلبانه گذاشت و هی رفت با اینا عقب نشینی کرد، حاصلش چی شد؟ حاصلش این شد که پرونده ایران از شورای حکام آژانس بره به شورای امنیت. این شاهکار آقای روحانی و افراد دور و بر ایشونه.
 
حتی ادعای آقای روحانی اینه، دولت بعدی که اومد، پرونده رفت شورای امنیت. یعنی میگن ما پرونده را در شورای حکام نگه داشتیم، نرفت شورای امنیت.
 
عباسی: نه خیر، اصلا همچین چیزی صحت نداره. ببینید، ایشون 7 قطعنامه شورای حکام میگیره
 
بله، میگن شورای حکام بود هرچی بود.
 
عباسی: نه، ببینید، شورای حکام وقتی نظر میده تا 7 قطعنامه علیه ایران و کی این قطعنامه رو میده؟ همون 3 تا کشوری که آقای روحانی داره در جلوشون اینقدر عقب نشینی میکنه و اون هم ... وقتی شورای حکام دستش رو بالا میکنه به شورای امنیت میگه من به نمایندگی از تو نتونستم پرونده ایران رو حل کنم. چون نمی خواستن حل بشه و مشی آقای روحانی غلط بوده، غلط هست و غلط خواهد بود. ببینید، این آدم عوض که نمیشه که دور و بری هاش، خودش تنها نیست ها، این طایفه، یه قبیله ای هستند این ها که این ها تفکرشون همینه که بریم واگذار کنیم، اصلاً اینا رو میخواهیم چی کار؟ اصلاً هسته ای می خواهیم چی کار کنیم؟ اون موقع هم همین تفکر رو داشتن، و گرنه کی درد سر درست کرده برای جمهوری اسلامی؟ اگر درسته، خب خاتمی کرده و هاشمی کرده، اینا چطور در زمان خودشون دنبال ...
 
با چه استدلالی اینو می گید؟ بحث سانتریفیوژ های آلوده اینا؟
 
عباسی: آژانس، ببینین، آژانس میگه من قبل از 2003 با ایران مسئله داشتم، کی آژانس گفته من زمان احمدی نژاد مسئله داشتم؟ بابا، آقای احمدی نژاد اومده از دولت خاتمی و دولت هاشمی و قبلش هم اگه میرحسین کاری کرده زمان جنگ، حالا اون موقع خیلی مسئله نبوده. آژانس روی سال های 68 به بعد، یعنی از زمانی که آقای هاشمی بوده تا 82 که آقای خاتمی بوده، میگه بر طبق شکایت یه سری State party ها، یعنی کشور های مختلف عضو آژانس، این اتهامات به ایران وارده. آقای احمدی نژاد وایساده پاکار، آقای جلیلی هم سفت وایساده میگن دولت های قبلی ایران، هیچ تخلفی از NPT نداشتن. این همه دفاع شده در دولت نهم، دهم از دولت هاشمی و خاتمی و ما در آستانه غلبه بر غربی ها بودیم، وقتی به غنی سازی 20 درصد رسیدیم و توسعه اش دادیم تو فوردو اینا، انگار که مالک اشتر داشت خیمه معاویه رو بر میچید، ولی رفتن تیغ گذاشتن زیر گردن ولایت اون موقع. الان هم همین مشابه که رهبری بلند شه تو فروردین 92، قبل از انتخابات بیاد بگه من مخالف مذاکره نیستم، خوش بین نیستم، چرا؟ چون تحت فشار میذارن بریم با غربی ها مذاکره کنیم فلان و بهمان. همین ها بودن، همین پشت پرده ...
 
مذاکرات عمان رو میگین شما دیگه
 
عباسی: بله، بعد هم پرچم بردارن که مثلا ما رفتیم مذاکره عمان رو ما کردیم و همین افرادن دیگه، نشستن تو مرکز مطالعات استراتژیک، تو مجمع تشخیص مصلحت، جاهای دیگه، میان ...
 
اینو که آقای صالحی به عنوان سند افتخار خودش میگه
 
عباسی: کدوم افتخار؟
 
میگه بالاخره مذاکرات عمان جزو تدابیری بود ما رفتیم مثلا رهبری رو به زور راضی کردیم و
 
عباسی: نه، ببینید این کدوم افتخاره؟
 
نه، اینو خود ایشون باید بیاد بگه
 
عباسی: مگر به ما پیشنهاد نشده، ببینم مثلا غربی ها یه جوری برای جلیلی پیشنهاد نکردن؟ به تیم مذاکره کننده تخصصی ما آمریکایی ها یه عکس میخواستن بندازن این ور اون ور چاپ کنن، ما عکس باهاشون نمینداختیم. التماس می کردن برای یه عکس انداختن. که با افراد تیم مذاکره کننده ما تکی عکس بندازن. ما همچین زبونی و ذلتی رو نمی پذیرفتیم. خب یکی میره زبونی و ذلت رو میپذیره، این افتخاره؟ ما بگیم این افتخاره که رفته با آمریکایی ها مذاکره کرده؟ خب حاصل اون مذاکره اش چی شده؟ برا مردم چه ارمغانی آوردن؟ مثلا اینقدر آدم خفیف باشه که مثلا در حد معاون رئیس جمهور بره دست به هواپیما بکشه؟ هواپیمای نو مثلا برن استقبال هواپیمای بوئینگ یا ایرباس؟ این چه خفت و خاری ایه که مسئولین جمهوری اسلامی بعد از انقلاب باید بپذیرن؟ در عوض این که وقت بذارن هواپیما تولید کنن. میان هواپیمای ملی رو تعطیل میکنن میرن دست به ایرباس میکشن! چرا؟ چون اینا تفکراً وابسته به تفکر لیبرالیسم و غرب هستن، با تفکر انقلابی فاصله دارن. حالا شما فکر میکنی مثلا اونها میومدن مثلا ما ها رو انتخاب میکردن؟ شما می پرسی روحانی، من میگم ما روحانی رو تجربه کردیم سال 82 تا 84، ما خون دل خوردیم که افراد کشور رو نگه داریم سال 84، افرادی که کارساز بودن، فعالیت میکردن؟
 
دانشمندان هسته ای رو میگید؟
 
عباسی: هرکی اسمش رو میذارید، من انقدر اسم دانشمند نمیذارم، آدم هایی که زحمت بکشن، پشت کار داشته باشن، کار علمی میتونن بکنن. هی ما نگیم دانشمند، نخبه، فلان و بهمان. هندونه زیر بغل خودمون و آدمای خودمون بذاریم. مگه چند درصد جامعه نخبه و دانشمندن که ما بگیم
 
نه، منظورم همیناییه که شما میگی خون دل خوردیم تا نگهشون داریم.
 
عباسی: نه، به من هم میگن، من دانشمند نیستم. من خودم گفتم دیگه، من خیلی در حوزه تئوریک و فرمول بنویسم و معادله حل کنم ...
 
بالاخره یه اثر گذاری داشتین که اومدن سراغتون ترورتون کنن دیگه
 
عباسی: حالا هرچی داشتیم، من میگم این کلمات رو درست تعریف کنیم.
 
خب این بحث سرجاشه، من سوالم آقای دکتر دقیقا اینه، چون شما چند تا بحث رو گفتین، مرتتبط به سوال من بود، خودتون اشاره کردین. عرض شود که اون دوره 89 تا 92 که شما رئیس سازمان بودین و مذاکرات هم داشت در واقع انجام می شد، بالاخره اون روندی که از بغداد تا استانبول و تا آلماتی و این ها، پیش رفت رو من نمیخوام وارد بحث های فنیش بشم، شما فکر میکنید اگر سال 92 فردی مثل آقای روحانی رئیس جمهور نمیشد و ما در عرصه سیاست خارجی یهو تغییر رویکرد نمیدادیم که بریم مثلا بگیم حاضریم یه عقب نشینی بکنیم مثلا در عوضش تحریم ها برداشته شه هرچند این اتفاق هم نیوفتاد، تتحریم ها برداشته نشد، اون روند درواقع دولت های نهم و دهم ادامه پیدا می کرد تو بحث مذاکرات هسته ای، شما فکر می کردین به چه نقطه ما بالاخره میرسیدیم؟ بالاخره چند تا نگاهه، یه بخشی از مردم معتقد بودن اون روند فایده نداشت، تحریم ها رم هی بیشتر میکرد، هسته ای هم چیزی نبود که به درد ما بخوره، لذا رایشون هم به یکی مثل آقای روحانی بود، میگفتن حالا مثلا یه اتفاق دیگه ای بیفته، یه عده دیگه میگفتن، احتمال این که ما به توافق خوب برسیم بود، یعنی مذاکرات آلماتی به یه نقطه خوب و در واقع امیدوار کننده ای داشت میرسید که به یه توافق خوبی منجر بشه که هم یه بخشی از تحریم ها برداشته بشه و هم پرونده هسته ای مون در واقع به یه جای خوبی برسه. این طور نباشه که مثلا تو اراک بتن بریزیم و سانتریفیوژ ها رو اونطوری جمع بکنیم و مواد رو خارج کنیم و اون اتفاقات تلخی که منجر به برجام شد. یه عده دیگه هم میگفتن نه، اصلا اون مذاکرات ممکنه ادامه دار باشه، 4 سال دیگه هم با یه دولت دیگه ادامه پیدا می کرد، ولی در عمل ما موضوع هسته ای مون به جایی میرسید که مذاکره در رابطه باهاش دیگه معنی نداشت. یعنی چی؟ یعنی شما میرفتی مذاکره می کردی، همزمان به جای 20 رصد میرفتیم روی 60 درصد، رو 60 درصد میرفتیم رو 70 درصد، سایت ها رو گسترش میدادیم، در واقع اون روند به جایی میرسید که اون ها سر چی بیان دیگه مذاکره بکنن؟ کما این که یه روزی او ها می خواستن سال 82 تا 84 که آقای روحانی مذاکره میکرد، روی 10 تا 15 تا 20 تا سانتریفیوژ بیان با ما بحث بکنن، اون روند تو دولت نهم و دهم به جایی رسید که اون ها روی 19 هزار تا میومدن بحث میکردن. یعنی اون زمان و پیشرفت ما، خود به خود یه سری مسائل رو بلا موضوع می کرد، درر رابطه با این که بشنیم در رابطه باهاش مذاکره کنیم. می گفتیم حالا بیاین در مورد یه مقدار مثلا بالاتری مذاکره کنیم. شما کدوم یکی اینا رو سناریوی محتمل تری می دونستید؟ اگرکه مثلا سال 92 اتفاق دیگه ای می افتاد.
 
عباسی: ببینید، اول که من میگم آقای روحانی، رئیس جمهور شدنش مرهون تلاش های آقای احمدی نژاده
 
چرا؟ با چه استدلالی؟
 
عباسی: آقای احمدی نژاد، روحانی رو آورد سر کار. ببینید، آقای احمددی نژاد دولت مستقر بود، دولت مستقر خیلی کارها می تونه بکنه، ولی آقای احمدی نژاد از دوره ای که اومد سرکار، اجازه نداد کسی از درون دولتش، مطرح بشه برای بعد از خودش و برنامه‌اش روی مشایی بود، آقای مشایی رو. یعنی پاشو کرده بود تو یه کفش که آقای مشایی باید بیاد. اجازه نداد تفکر گفتمان انقلاب بیاد وسط، چون خودش هم تغییراتی کرده بود. ببینید، حالا خدماتی کرده بود، خدماتی به جامعه کرده بود، به مردم رسیدگی کرده بود، ولی دیدگاه هاش هم تغییر کرده بود. حالا اگه بعضی میگن از اول تغییر داشت، من نمیدونم، نه من با ایشون بودم نه چیزی. ولی معتقدم یه جریانی آمد کارکرد روی آقای احمدی نژاد در سال 82، کار کرد که آقای احمدی نژاد 84 بشه رئیس جمهور. یه جریانی که تو جامعه هم تعریف نشده بود، کسی فکر نمی کرد بیاد.
 
ولی 82 یکی از دوستان و نزدیکان آقای احمدی نژاد اومد اتاق من، به من گفت احمدی نژاد رئیس جمهوره. 6 ماه نبود شهردار تهران شده بود. که من گفتم که شما اجازه بدین ببینیم که تو شهرداری چی کار میکنه ایشون، بعد شما بگین رئیس جمهوره. گفت نه، ایشون رئیس جمهوره. خیلی جالب بود، برای من جالب بود. بعد من نگاه کردم تبلیغاتی که داره میشه، واقعا همین هم هست، یعنی یه چیزی ...
 
اتفاق هم افتاد
 
عباسی: آره اتفاق افتاد. حالا سال 92 آقای احمدی نژاد نگذاشت کسی دیگه ای حتی از دولت خودش که تجربه بشه. ببینن، فرض، آقای احمدی نژاد چرا نیومد سراغ من؟ چرا رفت سراغ مشایی؟ من نوعی! خب من یه وجاهتی داشتم دیگه تو جامعه، درست شد؟ یعنی به عبارتی من خودم رو آدم نظام می‌دونم نه چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا، نه همچین چیزی نیست. نه ما مثلا داشتیم، چه ویژگی هایی آقای مشایی داشت که مثلا در بنده نبود؟
 
خب حالا اینو که آقای احمدی نژاد میگه پاکه و زلاله و اینا ...
 
عباسی: باشه، من شنیدم اینا رو، از نظر ایشون پاک، زلال، قابل احترام. درست شد؟ خیلی خب. ببینید، آقای احمدی نژاد گذاشت چند تا اسم مطرح بشه؟ خب بالاخره شورای نگهبان داریم ما دیگه، حالا شورای نگهبان فرض کن من هم برم اسم بنویسم، آیا من رو تایید میکنه؟ از نظر اونها رجل سیاسی ام؟ معلوم نیست! این معلوم نیست باشه دیگه. اینا جزو ابهاماتیه که ما باید رفع کنیم کی رجل سیاسیه بالاخره!
 
* این‌هایی که به‌عنوان رجل سیاسی تعریف می‌شوند ویژگی خاصی نسبت به بقیه ندارند
 
آقا اینایی که تعریف میکنن رجل سیاسی ما بریم بهشون رای بدیم، از نظر بنده، من نگاه میکنم میبینم ویژگی خاصی نسبت به بقیه ندارن، یعنی بالاخره شما بحث جلیلی رو مطرح کردید اینها، از نظر بنده جلیلی رجل سیاسی هست، خب تایید هم شده دیگه، مردم و برخی از جناح های سیاسی ما آقای جلیلی رو اونقدری که باید بشناسن نمیشناسن و اجازه هم نمیدن آقای جلیلی مطرح بشه تو جامعه، حتی اصولگرا ها. ببینید، خیلی خوششون نمیاد، چرا؟ چون جلیلی اینجوریه. سفته، سفته خرج نمیکنه، خیلی رعایت رعایت بیت المال رو میکنه، ممکنه بنده هم دوتا ایراد داشته باشم تو این مسائل، نه به رعایت بیت المال ها، رو مشی های اجرایی هم ممکنه بنده نظری داشته باشم، ولی ببینید، آقای احمدی نژاد چرا نیومد آقای جلیلی رو مطرح کنه؟ سواد مذهبی جلیلی کم ...
 
خب مشخصه نمیکنه، چون اینا از سال 90 تا 92 با هم اختلاف داشتن تو بحث مدیریت پرونده هسته ای. دیگه حالا ... به عنوان یه نمونه میگم. اختلاف رویکردی بوده دیگه
 
عباسی: نه، اختلاف فقط سر مدیریت پرونده هسته ای نیست. ببینین، ما باید در بحث حاکمیت دنبال انسجام باشیم.
 
نه من قبول دارم، من دارم پاسخ اون سوال رو میدم. خب مشخصه چرا اون دوتا به اون نقطه نرسیدن.
 
عباسی: ما نمیتونیم رهبری داشته باشیم، رئیس جمهور داشته باشیم، معاون اول رئیس جمهور داشته باشیم. اگر این انسجام مدیریت نباشه، بیین تو حاکمیت انسجام مدیریت نباشه، همین میشه که تو جامعه هست. یعنی آقای احمدی نژاد، مردم که رای دادن بعد از آقای خاتمی، دنبال این بودن که این فاصله حاکمیت رو حذف کنن. یعنی مردم، حاکمیت همه بشن یک دست و در دولت نهم این امید پیش اومده بود که همه برن شروع کنن سازندگی و اون حالت هایی که پیش اومده بود توسعه سیاسی و یه مشت آدم بخوان تو تهران زندگی کنن و خوش بگذرونن بخوان توسعه سیاسی رو خوش گذرونی تعریف کنن وگرنه توسعه سیاسی تعریف های دیگه ای هم داره.
 
* عده‌ای هر طور که توانستند احمدی‌نژاد را اذیت کردند
 
با این وضعیت شما میبینی مردم میخواستن این فاصله رو در حاکمیت حذف کنن. موفق شده بودن ولی یه عده ای نذاشتن آقای احمدی نژاد درست کار کنه، عصبیش کردن، ناراحت کردن، از هر طریقی بگی اذیت کردن ایشون رو. پس ببینین، جناح های سیاسی جامعه، چپ و راستش فرقی نمیکنه. همه نذاشتن اون دولتی که مردم میخواستن درست تشکیل بشه. حالا آقای احمدی نژاد هم رفت در دولت دهم اصلا عوض کرد، رفت همه تخم مرغ هاش رو گذاشت تو سبد یه تعداد خاص، پاش رو کرد تو یه کفش مشایی و لاغیر. اجازه نداد حتی افراد کابینه اش برن اسم بنویسن. یعنی اگر ...
 
یعنی ایشون دستورالعملی چیزی داده بود که اعضای کابینه حق ندارن برن؟
 
عباسی: ببینید، با دستورالعمل که نمیشه بگه که ... 
 
نه، میخوام بدونم شما بر چه اساسی میگید، یعنی ...
 
عباسی: بر اساسی که بعضی ها رفته بودن اسم نوشته بودن، ایشون صحبت کرد باهاشون یا خواست، حالا من نبودم در خفا بود، همشون رفتن انصراف دادن. یعنی گذاشت گردنشون یا هرچیزی بود که آقا شما نرید جلو، اتفاقا برخی از اینا، وزرا یه صحبت هایی می کردن، مثلا یکیشون، ما تو هوپیما بودیم، مثلا 2 جا 3 جا صحبت کرد فلانی رفت رای داره، من. به من می گفت این رای داره، این بیاد مطرح بشه. که بار سوم که جایی مطرح کرد گفتم آقا دشمنی داری با من؟ می خوای من زندگی نکنم؟ میخوای یه اتفاقی بیفته؟ مثلا یه عده ای شروع کنن برن از بچگی ما و نمیدونم از کی مدرک بیارن؟ همون چیزای نمیدونم نهضت آزادی و ضد ولایت و اینا که گفته بودن. گفتم ما یه انرژی اتمی رو داریم میگردونیم بسه دیگه! خب نگاه کنین. بحث آقای روحانی رو من میگم آقای احمدی نژاد آورده سر کار. نمی خواست جریان گفتمان انقلاب، جریانی که اصولگراییه، این سر کار بیاد. می خواست یه فشاری به اون ها بیاره که شما رقمی نیستید. درست، با یه 7 دهم درصد اضافه آقای روحانی شد رئیس جمهور و معمولاً دولت مستقر دور بعد بیشتر رای میاره. هم برای خاتمی این اتفاق افتاد، هم برای احمدی نژاد، هم برای روحانی. این جوریه، تو جمهوری اسلامی این اتفاق عادیه.
 
آقای دکتر! اون اختلاف نظراتی که تو بحث مذاکرات بود، بین تیم مذاکره کننده و آقای احمدی نژاد، اون رو هم میتونید برامون باز کنین؟
 
عباسی: ببینین، من شاید دقیق نباشم، شما اینا رو باید از آقای جلیلی بپرسید، اگر تونستید ازش اطلاعات بکشین بیرون، از آقای جلیلی، مثل من راحت میشینم باهاتون حرف میزنم.
 
* ایراد جلیلی این بود که نمی‌گفت در مذاکرات چه می گذرد
 
از آقای جلیلی یکی از اشکالاتی که من میگیرم اینه که نمیاد حرف بزنه. اگه همون موقع هم اومده بود کار ما خیلی راحت تر بود. میومد به مردم میگفت در مذاکرات چی میگذره، اینقدر که آدم بسته نباید نگاه کنه به موضوعات، هی ببندیم بگیم حالا بریم ما صحبت بکنیم. همینه که یکی میاد، یکی از بزرگان نظام، مورد تایید رهبری، میگه که ایشون بیانیه میخونده، بیانیه میخونده واقعاً؟ ولی وقتی اون میاد میگه بیانیه میخونده در مقیاس 30، 40 میلیونی در جامعه پخش میشه، خب چه جوری میخوای بری این رو از ذهن مردم در بیاری؟ ولی خب آقای جلیلی اگه قبلش میومد توضیح میداد ما رفتیم، چی شده چی گفتیم، چون به مردم گفتن، غربی ها که میدونن ایشون چی گفته دیگه، چه اشکالی داشت به مردم بگیم، جامعه، اونجا چه خبره! همش که گردن ما نباید باشه، ما بریم کاربرد پرتو ها رو توضیح بدیم. حالا هی ما بیایم تلویزیون، چون به ما میگفتن آقا شما برو کاربرد های دیگه هسته ای رو بگو. خیلی جالبه، تا قبل از این که من بشم رئیس انرژی اتمی، انگار اصلا کاربرد پرتو ها وجود نداشته. چون من اومدم یک معاونت راه انداختم بعد هم آقای احمدی نژاد اومد گفت اینا چیه تو میگی، بعد من براش توضیح دادم. وقتی من توضیح دادم گرفت مطلب رو. به من می گفت عباسی هرچی این کاربرد داره برو به مردم بگو. رو اینا بیا افتتاحیه و اینا بذاریم.
 
خب حالا آقای دکتر! اختلافی که بین تیم مذاکره کننده و رئیس جمهور بود، اینم از شما میپرسم به خاطر این که شما مثلا وزیر صنعت که نبودی! شما رئیس سازمان بودین، با تیم مذاکره کننده در ارتباط بودین، میدونستید بالاخره رئیس جمهور نظرش چیه، رئیس تیم مذاکره کننده چی بوده؟
 
عباسی: من رئیس سازمانی بودم که تو باند هیچ کس نبودم.
 
نه، درست. اینم ما رد نمی کنیم، شما به لحاظ کارشناسی ...
 
عباسی: من تو مردم بودم. نگاه کنید ...
 
آقای دکتر! شما تو مردم بودین و تو باند هم نبودین، من اینجا نمی خوام رد کنم اینو
 
عباسی: میخوام نتیجه بگیرم دیگه. وقتی من تو مردمم، سرمو میندازم پایین کار می کنم، من از اینا بهتر میفهمیدم که چی به درد میخوره، دقت می کنید، تو مذاکره چی به درد میخوره، همش که شعار نمیشه داد که، بنده یه سمت گیری کردم، گفتم که وقتی شدم رئیس انرژی اتمی، دیگه بالاخره اینها، بالاخره بیست و چند روز طول کشید تا تصمیم بگیرن بنده بشم و خیلی ها رفتن که نذارن، درست، ولی آقای احمدی نژاد دیگه تصمیمش رو گرفت، حالا با رهبری هماهنگ کرد و ایشون نظر داد و اینا، بالاخره ما تشکر میکنیم که این فرصت خدمت به جامعه رو به ما دادن، هم از رهبری معظم، هم از آقای احمدی نژاد. از این جنبه خوب بود، یه فرصتی شد 25 سال کاری که ما کرده بودیم، بیایم به اجرا بذاریم. 100 از 100 هم نیستیم، ولی همکارهای ما تو انرژی اتمی خیلی کمک کردن. من میخوام تو جامعه، اینم بگم بهتون، کافیه مدیر درست عمل کنه، مردم همراهن، همین آدم ها، مگه ما تو انرژِی اتمی کسی آوردیم، جایی دست زدیم، عوض کردیم، کارای اصلی، ببینین، بوشهر، غنی سازی، سوخت، اراک، آژانس، همه اینا دست همون آدمایی بود که قبلا بودن، من عوض نکرده بودم کسی رو. جا به جایی ها، این بره اون ور در حد عادی بود، ولی همه اینا آدم های ... ولی چی شد، چی عوض شده بود؟ فقط مدیریت. دیدگاه مدیریت عوض شده بود، مدیریت مسئله اش انرژی اتمی بود، بود که بنده قرار گرفته بودم، من مسئله ام انرژی اتمی بود و می گفتم آقای جلیلی در مذاکره نیاز به پشتیبانی بخش فنی داره، یعنی ما این رو باید قائل بشیم، شاید هماهنگ ترین دوره ای که بخش سیاسی و بخش فنی با همدیگه هماهنگ شده بودن. ما با آقای جلیلی هیچ مشکلی نداشتیم، چون صداقت داشتیم. می رفتیم حرف میزدیم و اگر چیزی هم میخواستیم افتتتاح کنیم، واقعی بود، شعار نمیدادیم، اگر یه ذره دستگاه کار نمی کرد، تو افتتاحیه نمیذاشتیم. آقای جلیلی اینا رو دیده بود، آقای احمدی نژاد هم همینجور. بعضیا رفته بودن ذهن آقای احمدی نژاد رو خراب کنن، داریم از این آدمای خاص که میرن خبر میدن و خالی بندیه و میخوان خراب کنن فرد رو، ولی آقای احمدی نژاد هم بهش ثابت شد که ما بهش دروغ نمیگیم. کار می کنیم. یعنی این دستاور های فنی بود که تیم مذاکره کننده رو تقویت میکرد که بره صحبت کنه، حالا این که، ببینید، آقای احمدی نژاد در اون آخرها خودشو کشیده بود کنار، یا بعد از قضیه
 
خودش رو کنار کشید یا کنار گذاشتنش آقای دکتر؟
 
عباسی: من نمیگم کنار گذاشته شده بود، ایشون ...
 
چون ادعا آقای احمدی نژاد اینه، میگه منو کنار گذاشتن
 
عباسی: نه، ایشون در 20 درصد، مبادله 20 درصد نظراتی داشت، اینو دیگه من از خودش شنیدم، باهاش صحبت کردم، من باهاش زیاد وارد این مباحث نمیشدم، من میدونستم کلید کار تو کار کردنه، نه تو حرف زدن.
 
نه درسته. اتفاقا اینو من میخوام توضیح بدین. ماجرای این 20 درصد، اختلافی که ایشون با آقای جلیلی داشتن چی بود؟
 
عباسی: میشه گفت با آقای جلیلی نبود
 
با مجموعه نظام بود
 
عباسی: نمیگم با مجموعه نظام بود. اینجوری هم نبود
 
پس با کی بود؟ با من که اختلاف نداشتن!
 
عباسی: خب ببینید، نمیذارید من حرفمو بزنم. چون وقت ندارید، حتما میخواید همه سوالاتو بپرسید، نه ببیند، آقای احمدی نژاد یه مقداری فکر می کرد اگر با ترکیه و برزیل بشینن ببندن اینا رو، خب قضیه حل میشه دیگه. بعد می گفت بدیم 20 درصد رو بره، اگر غیر از اینه، تصحیح کنه ایشون، من برمیگردم به 6، 7 سال پیش، ممکنه بعضی کلمات رو جا به جا بگم، افراد حی و حاضر هستن تصحیح کنن. یک بار خوبه آقای جلیلی و آقای لاریجانی و آقای احمدی نژاد و آقای روحانی بیان بشینن بیان حقایق رو به مردم بگن واقعا، اون چیزایی که بوده، با هم هم بحث کنن. ما چون تو تیم اینا نبودیم، یعنی نه با آقای لاریجانی بودیم، دور و بر ایشون، نه آقای جلیلی، نه آقای روحانی، نه احمدی نژاد، ما این وسط کار خودمون رو می کردیم. سعی هم میکردیم با نظام هماهنگ باشیم، ببینیم نظام چی میخواد، همونو انجام بدیم. تو این قضیه آقای احمدی نژاد نظرش بود که اون 20 درصد داده بشه و قضیه هسته ای ختم بشه. این نظر، نظر درستی از نظر من نیست.
 
یک سوال آقای دکتر! ما تو بیانیه تهران که سال 89، که شما اون موقع رئیس سازمان بودی دیگه
 
عباسی: نه من 24 بهمن اومدم
 
درسته، شما انتها سال اومدی، عذرخواهی می کنم، حالا به لحظ فنی حداقل شما اطلاعات دقیق تری از ما دارین، سال 89 که ما بیانیه تهران رو امضا کردیم، گفتیم که 1200 کیلو در واقع مواد 3 درصد بده، بجاش 120 کیلو مواد ...
 
عباسی: نه، 20 درصد رو بده، به جاش پایین تر بگیر، باید اینجوری باشه. من اینجوریی یادم میاد
 
نه، اصلا 20 درصد که ما نداشتیم اون موقع
 
عباسی: نه غنی سازی 20 درصدمون رو تعطیل کنیم، برای نیاز ...
 
قرار بود بگیریم، یه روایت اینه که آقای احمدی نژاد معتقد بوده که ما زود تر بدیم، حالا اونا بعد 2 سال مثلا بیان اون 20 درصد رو به ما بدن. شما یه همچین چیزی رو شنیدین؟
 
عباسی: من نشنیدم، چون اینقدر هم سرم شلوغ بوده، چون برای من مهم این ببود که جلوی ترورها رو بتونیم بگیریم. ببینین، یعنی من که اومدم سر کار، خیلی اولویت ها داشتم دیگه، مثلا یکیش اولویتی بود که ما حتی الامکان کاری بکنیم که ترور صورت نگیره، وقت باید میذاشتیم تو این قضیه.
 
درست، حالا این رو بهش میرسیم، میخوام ببینم اون بحث 20 درصد رو ...
 
عباسی: اون رو من به این شکل نمیدونم، وارد هم نشدم تا الان، شما دارید میگید تازه من ... میگم برای من این چیزها مهم نبود و
 
یعنی آقای احمدی نژاد معتقد بود ما باید امتیاز بیشتری بدیم، این اختلافه یه همچین چیزی بود؟
 
عباسی: نه، اینجوری نبود، ایشون معتقد بود که ما 20 درصد رو بدیم، قال قضیه کنده میشه، یه عده ای تو مملکت موافق این موضوع نبودن، از جمله آقای لاریجانی، اینو من از ایشون شنیدم. حالا آقای لاریجانی رفته، به عنوان رئیس مجلس، هرچی دیگه، صحبتی کرده، جای دیگه ای مثلا شبهه ای ایجاد شده اینجا، و همزمان شد تقریبا با دخالت آمریکایی ها تو موضوع، یعنی یه دخالتی اونا کرده بودن، این موضوع بهم خورد، یعنی توافقی که تو تهران صورت گرفت رو 20 درصد، اون بهم خورد، قضیه به شکل دیگری ادامه پیدا کرد. خب آقای احمدی نژاد نظرش این بود که اون انجام بشه، این جور هم نبود که خودش رو کشیده باشه کنار، یعنی اگه خودشو کشیده باشه کنار، من چه جوری میتونم انرژی اتمی رو اداره کنم؟ درست؟ آقای احمدی نژاد وقتی ببینه مثلا یه جا اختلاف نظری وجود داره، یه عده دیگه ای ممکنه برن یه حرف هایی بزنن و تصمیم یه جور دیگه بشه، میاد چی کار میکنه، میگه خیلی خب، آقای جلیلی مسئوله دیگه؟ ! تو شورا بشینن بحث کنن، بعد مسائل رو به نظر ایشون برسونن، بعد رهبری معظم هم نظر بده، اون چیزی که من شاهدش بودم، یعنی روندی بود که یه طرف درگیر کارهای فنی خودمون بودیم، چون برای ما مهم بود سوخت 20 درصد که عزیزانی زحمت کشیده بودن، غنی سازی نتیجه گرفته بود، حالا اون تبدیل به سوخت بشه و اون زمان میبرد، باید شبانه روز تو این موضوع متمرکز می شدیم. بالاخره بنده مدیر ارشد بودم، ولی تو صف هم میرفتم، تو کارگاه هم میرفتم تو کارخونه سوخت و تو آزمایشگاه هم میرفتم و سعی می کردم مشکلات رو ببینم، رفع کنم. چون برام اون اهمیت نداشت که برم بشینم حالا آقای احمدی نژاد قصه 20 درصد رو بگه یا آقای جلیلی توضیح بده.
 
نه، حالا من از این جهت پرسیدم که مثلا شما اگه نکته ای هست که واقعا میدونید و قابل گفتنه بگید چون اینا بالاخره سواله در رابطه باهاش تو جامعه،
 
عباسی: نه ببینید، ما که همه چیز رو نمیدونیم، بعد هم من یه دوره ای وارد شدم که واقعا بحث های علمی و فنی حرف اول و آخر رو میزد. بببینید، من باید سوخت تهران رو تولید می کردم که آقای جلیلی بعدش بره مذاکره کنه.
 
یعنی چانه زنی کنه با طرف مقابل؟
 
عباسی: بله، یعنی این حالتی بود که وقت گذاشتیم و به نتیجه هم رسوندیم، یعنی تیم فنی باید بره ابزار رو تهیه کنه برای تیم مذاکره کننده.
 
بله، اینو بازها خود آقای جلیلی هم گفته دیگه، که اگر اون در واقع پشتوانه فنی و حرکتی که دانشمندان هسته ای بود انجام نمیدادن، ما کار خاصی از دستمون بر نمی اومد.
 
عباسی: نه، ایشون هم خوب جلو میرفت از نظر ما، چون ایشون قبل از این که بره اینو مردم باید بدونن ها، یعنی اونی که گفت بیانیه میخونده، باید حتما بره استغفار که هیچ، باید بیاد جلو تلویزیون به مردم بگه من اشتباه کردم، چون در حق آقای جلیلی جفا کردن، ببینین، هیچ اشکالی نداره آقای ...
 
در حق آقای جلیلی نه، سرنوشت یک کشور عوض شد اصلا از 92 ...
 
عباسی: نه، اول در حق آقای جلیلی به عنوان یه فرد جفا شده
 
ثابتی: فراتر از اونه، منظور من اینه
 
عباسی: باید در حق فرد اصلاح بشه، در حق جامعه خیلی سخته اصلاح کردنش، مال فرد، آقا بره یه حلالیت بطلبه، یا بیاد بگه من اشتباه کردم، فلانی، اسم ببره
 
البته ایشون اخیرا داره سعی میکنه جبران کنه، میاد میگه این نمیدونم ترکمنچای بود این که امضا کردن، این که خیلی چیز بدی بوده
 
عباسی: نه به نظر من روی یه خط جلو نمیرن، یه سری حرف ها زد شده، ولی روی خط نیست، یه سری زیگزاگ ها وجود داره، وگرنه کمیسیون نظارت بر برجام باید آثارش معلوم میشد، آثار اون حرف ها بر کمیسیون نظارت بر برجام معلوم نمیشه.
 
بله، یه عده هم میگن صادقانه نیست این تغییر مواضع بالاخره. آقای دکتر، بحث مذاکرات عمان که در واقع یه کانال موازی ای بود که همزمان مذاکرات آقای جلیلی از طرف وزارت خارجه آقای صالحی انجام شد که حالا اون اتفاقات افتاد و رهبری هم گفتند من خوش بین نیستم ولی مسئولین هی اصرار میکنن، خب این که آقای صالحی موافق مذاکرات بوده، ایشون تو خاطراتشون مفصل میگه، به عنوان سند افتخار میگه، میگه اصلا من هنرم این بود رفتم با آقای ولایتی صحبت کردم، آقای ولایتی خیلی استقبال کرد، بعد هم یه جوری رفتیم به رهبری اینو قبولوندیم که باید آقا باید بریم با آمریکا مذاکرات دوجانبه رو شروع کنیم. یعنی میخوام بگم آقای صالحی تو این قضیه نقشش مشخصه چیه، آقای ولایتی هم همینطور، آقای احمدی نژاد ابهامه در رابطه باهاش، یه عده میگن که مخالف بوده، یه عده میگن ایشونم موافق بوده، اصلا وزیر خارجه عوض کرد که بتونه یه همچین کانالی رو بره جلو و در واقع کلید بزنه. شما تحلیل یا گفتنی خاصی در این باره دارید یا نه؟
 
عباسی: من مسئله رو عمیق تر از اینا میبینم، یعنی آقای احمدی نژاد مسائل منطقه رو به این شکل قبول نداشت. یعنی فرض کنید این بیداری اسلامی و ... تئوری خاص خودش رو داشت. یعنی معتقد بود یه جوری مشایی بعضی وقت ها بحث مکتب ایرانی رو که مطرح کرد، باید تو جامعه این حرف ها رو کنار همدیگه بذارن، یعنی آقای احمدی نژاد بالاخره ایشون داشت دستگاه اجرایی رو اداره میکرد ولی نظرات خاصی داشت در ارتباط با جهان، که ما تعاملمون با جهان باید چه جوری باشه، بیشتر استنباط من اینه، حالا اگه باز خودش میتونه بیاد تصحیح کنه، اینا به مکتب ایرانی فکر میکردن، اسمش رو گذاشته بودن مکتب ایرانی
 
یعنی راهبرد جمهوری اسلامی ایران رو گذاشته بودن کنار  دیگه، یه مسیر دیگه ...
 
عباسی: نه، خب اینا چیزایی بود که در اومده بود، یعنی برای تعامل با دنیا نوروز رو بها میدادن و منجی رو، ببینید، وقتی به جای اسلامیت نظام، ما بریم سراغ ایران باستان و نوروز رو بیاریم و بعد امام زمان رو، منجی رو بیاریم بگیم اینارو همه کره زمین قبول دارن، یعنی همه نوروز رو، طبیعت و اینا رو میخوان، 40 تا کشور قبول کردن، بقیه هم قبول میکنن، روز طبیعت و روز نوروز رو نمیدونم ثبت جهانی شده و بعد بخوان دنبال اون برن و بخوان اینجوری در مدیریت جهان وارد بشن و برن شهر جهانی رو بسازن که آقا امام زمان ظهور بکنه. یعنی نمیشه که اینارو ما نادیده بگیریم، بگیم که اینا در تصمیمات اجرایی کشور دخالت نمیکنه، در سیاست خارجی دخالت نمیکنه، وقتی یه طرف به این نتیجه میرسه که ما اصلا باید دیگه کدوم اسلام؟ این جوری بگه، اسلام عربستان، اسلام عراق، مال طالبان، القاعده، کدوم اسلام؟ اسلام قاطی پاطی شده دیگه، الان اگه ما با دنیا بخوایم حرف بزنیم و بریم در مدیریت جهان شرکت کنیم، باید بریم نوروز و مثلا منجی رو بگیریم علم کنیم و بریم اینجوری در مدیریت جهان وارد بشیم. این یه جناح فکریه، یه جناح دیگه میاد میگه آقا کدوم انقلاب؟ انقلاب تمام شده، رحمانیت اسلام رو در موقعی که طالبان داره خشونت میکنه، القاعده، بعد داعش اینا ...
 
اسلام رحمانی رو مثلا میشه گفت؟
 
عباسی: اسلام رحمانی، بعد بریم ببینیم اون اسلام رحمانی مشخصاتش چیه، میگیم این همون مسیحیت تحریف شده است، خب این مسیحیت تحریف شده چی شده؟ شده مبنای حقوق بشر آمریکایی، یعنی اگه اینا رو بذاریم کنار هم، یعنی میبینیم هم مکتب ایرانیه داره به یه چیز میرسه، هم اسلام رحمانی. اینا هر دو میرن با آمریکا میسازن، چون دیگه با آمریکا مشکل نداره، می خواد بره، یکی میخواد بره مدیریت جهان بکنه، بره مشارکت کنه توش، زمینه رو برای ظهور آقا امام زمان فراهم بکنه، یکی هم میخواد بره بگه خب اسلام رحمانی مخالفتی با حقوق بشر و مسیحیت و اینا نداره که. ما هم مثل اسلام عربستان، اسلام جاهای دیگه، اسلام انقلابی نیست، یعنی اون تعبیری که ...
 
خلاصه صحبت شما اینه که عجیب نیست اگه آقای احمدی نژاد موافق مذاکرات عمان بوده باشه، بر اساس اون تحولات فکری و اون نگاه ایشون، مذاکره با آمریکا و اینا در میومده
 
عباسی: بله، اصلا میگه ما بریم با جامعه جهانی، به نظر من اینه ها، یعنی من اینا رو استنباطم از حرف ها و سخنرانی ها و ایناست
 
بالاخره از نزدیک هم باهاشون کار کرده بودین، مواضعشون هم بوده و ...
 
عباسی: من توی جمع های خصوصی نبودم، برای همین ممکنه چیزای دیگه باشه من ندونم، ببینید، یعنی من میگم این مکتب ایرانی و اسلام رحمانی در بردن جمهوری اسلامی به پرتگاه مشترکند.
 
بسیار خب، من جواب این سوال رو گرفتم.
 
عباسی: اون، یعنی مخالفت با اسلام ناب محمدی که خط امام و خط رهبریه، این مشهوده. این دو تا مکتب فکری تو جامعه ما که تو دستگاه اجرایی هم وارد شدن.
 
بسیار خب، آقای دکتر سوال آخر، آقای صالحی اخیرا خاطراتش رو منتشر کرده و توی قسمتیش، البته شاید خیلی اسمی هم از شما نمیاره ولی میگه من موقعی که سال 92 در دولت آقای روحانی مجددا ریاست سازمان رو به عهده گرفتم، یه آشفتگی خیلی بدی تو سازمان انرژی اتمی بود، تعبیر شما چیه؟ یعنی مثلا در کشاکش رقابت های سیاسی و این برچسب زنی ها این حرف زدن یا شما واقعا یه طوری مدیریت کردین که سازمان آشفته ببوده وقتی به ایشون تحویل دادین
 
عباسی: نه، درست میگه به نظر من، یعنی باید آشفتگی رو هم تعریف کنیم، خب در دیدگاه ایشون، آمده در یک سازمان که با اون چیزی که ایشون گذاشته رفته فرق کرده، خب اگر آشفتگی رو فقط این تفاوت تعریف کنیم،
 
* ممنوع کرده بودم که به علی ‌اکبر صالحی اطلاعات ندهند
 
خب، ایشون درست میگه، فرق کرده دیگه. ولی من میتونم از کاری که شده بگم، یعنی ما تو بوشهر یه مشکل داشتیم که متخصص ها ناراحت بودن، این متخصص ها اومدن یه لوح من دادن بعد از این اتفاقی که تو بوشهر افتاده، تشکر کردن از من، دلیلی نداشت که بیان به من لوح بدن خودشون، خب من رئیس دستگاه بودم، برای به من لوح بدن؟ ولی من یه آرامش ایجاد کردم برای اینا، که مصاحبه نمیکردم، که بگم کی رآکتور راه میفته، 2 رو دیگه، 10 روز دیگه اینا، و ممنوع هم کرده بودم که به دکتر صالحی هم اطلاعات ندن، چون ایشون زنگ میزد مستقیم از برخی مسئولین نیروگاه مستقیم، اون ها به من گفتن
 
اون وقتی که وزیر خارجه بود؟
 
عباسی: بله، اطلاعات به جای این که از من بگیره که معاون رئیس جمهور بودم، زنگ میزد اطلاعات از ... علاقه مند بود، علاقه مند تعبیر خوب داره،
 
خب چه اشکالی داشت ایشون به عنوان وزیر خارجه بدونه؟ یعنی نا محرم بود؟
 
عباسی: اشکال نداره، خب من که بهش میگفتم، چرا مستقیم زنگ میزد اطلاعات بگیره؟ مگه من مشکلی داشتم؟ تو دولت کنار هم، نزدیک هم بودیم.
 
آقای دکتر این دعوای شما با آقای صالحی از کجا شروع شده؟
 
عباسی: دعوا نداریم اصلا، دعوا نداشتیم، الان هم نداریم. ما دیدگاه هامون شاید متفاوته، درست شد؟ دعوا، دعوا نداشتیم اصلا
 
خب این که بدیهیه متفاوته، ولی میخوام بدونم مثلا همین که میگین زنگ نمیزده به من، بعد من میگفتم
 
عباسی: من نمیدونم، ایشون میخواست کس دیگه ای رئیس انرژی اتمی بشه، مثلا کس دیگه ای هم به عنوان سرپرست معرفی کرده بودن اونجا، نمیخواستن، اون عواملی هم که با آقای صالحی مرتبط بودن، اونا هم نمیخواستن، اونا یه آدم ...
 
یعنی شما یه مشکل مدیریتی هم با اون جریان در واقع ...
 
عباسی: من استخوون داشتم، من کلا استخوونام محکمه، لاستیک نبودم تو دست این و اون شکل بگیرم، خمیر نبودم، پاسدار بودم، ببینید، آدم پاسدار، درست پاسدار باشه، خیلی تفاوت میکنه، تو چنگ خیلی ها نمیره شکل بگیره، این اختلافه از این جا ناشی میشه که بنده مدیریت ناپذیر بودم توسط یه عده ای، کسی اونجا نمیتونست من رو مدیریت کنه، من داشتم انرژی اتمی رو مدیریت می کردم و عوامل من بودن،
 
البته من الان تو پرانتز بگم که آقا صالحی و دوستانشون اگه برنامه رو ببینن، ما آمادگی داریم تشریف بیان اونا هم اگه توضیحی دارن، نکته ای دارن بگن
 
عباسی: چه توضیحی میخوان بدن؟ مگه من دارم چی میگم؟ مگه من گفتم صالحی جوریه که بیاد توضیح بده؟ من دارم درباره خودم و عوامل دیگه میگم،
 
نه، نه، بحث من درباره شخص نیست، ممکنه اونا فکر کنن که حالا یه تریبون یه طرفه ایه، ما آمادگی داریم حالا اونا هم اگه بخوان حرف بزنن
 
عباسی: نه، تریبون ها باید یه طرفه باشه، تا 5 سال تو جمهوری اسلامی تریبون برای ما باید یه طرفه باشه، ببینین، تازه من بهتون میگم برید آقای جلیلی رو ازش خواهش کنین یه چیزایی رو بگه، نخوره، هی تو خودش نره، اون هم بیاد توضیح بده. ببینین، من خیلی صحبت ها داشتم با آقای جلیلی روی مسائل سیاسی تو مسائل کشور و تصمیماتی که گرفته میشه، همون اولی که رئیس انرژی اتمی شده بودم، آقای جلیلی رو من دورادور به عنوان مذاکره کننده با خانم اشتون مثل بقیه جامعه میشناختیم دیگه، ولی خب رفتم نزدیک شدم، با دیدگاه هاش آشنا شدم، خب تفاوت کرد، بیشتر شناختمشون و فکر می کنم جامعه هم باید ایشون رو بیشتر بشناسن تا اگه مملکت رو میخوان اداره کنن دست آدمای صادق و با صداقت بدن. ولی شورای نگهبان خداوکیلیدرست سابقه جلیلی رو بررسی کنن تا بعد از ریاست جمهوری مثل بقیه نشه. یعنی اینجوری، خلاصه تو این قضیه، نگاه کنید، کجا بودیم در مورد ...
 
همین بحث اختلافات با ...
 
عباسی: آره، این لاستیکی بودن، بعضی ها میخواستن انرژی اتمی رو خودشون اداره کنن، من اجازه نمی دادم. مثلا اگه من رفتم یکی رو بیارم بذارم تو انرژی اتمی، مسئولیت یه آدم قوی بیارم بذارم که سال ها میشناختیم و کار کرده تو زمینه های این رشته و اینا، اینا فوری میرفتن میگفتن آقا از نیروی قدس، خیلی جالبه! از نیروی قدس اومده، بابا مگه نیروی قدس چیز بدیه؟ خب نیروی قدس باعث افتخار و اقتدار کشوره، خب اگه ما بالفرض یه نفر از نیروی قدس رو بردیم نمیرن بگن که این از وزارت ارتباطات اومده ها، 6 سال وزارت ارتباط بوده، 4 سال وزارت علوم بوده، مثلا در دانشگاه امام حسین سمت داشته، مشاور مثلا دانشگاه شهید بهشتی بوده، این همه کار داشته، درست شد، تو مملکت، فقط میرن شاخص میکنن نیرو قدس، بله با نیرو قدس هم همکاری کرده، جزو افتخاراتشه
 
خب حالا بد هم نیست که ...
 
عباسی: نه خب، مثل  این که ببینید اگه یکی از سپاه میاد یا از نیرو قدس به طور خاص میاد، یه نفر، حالا N نفر مال جاهای دیگه هستن ها، خیلی جالبه، ولی اگه یک نفر بخواد از اونجا بیاد، انگار خار در چشم ایناست، و این میخواد بیاد به سازمان کمک کنه، به انرژی اتمی، این جریانه، این خیلی خطرناکه. همین جریان میاد اختلاف ایجاد میکنه بین مدیران کشور. خب، حالا در مورد آقای صالحی، من ممنوع کردم که کسی مصاحبه نکنه، از جمله آقای صالحی هم نباید مصاحبه کنه، بیخود وزیر خارجه میره در مورد هسته ای مصاحبه میکنه، چون پرونده هسته ای دست آقای جلیلیه، اگه کسی بخواد مصاحبه کنه، باید آقای جلیلی مصاحبه کنه، حتی من هم حق ندارم، یعنی بنده باید با اجازه شورای عالی امنیت ملی برم بگم چی میخوام بگم، این به مذاکرات آسیبی میرسونه ییا نه؟! دقت می کنید، ما باید انسجام، ما باید هماهنگ می کردیم. تقریبا یک سال طول کشید، سر روزنامه کیهان جالب بود، این اتفاق افتاد، آقای احمدی نژاد داشت میرفت ونزوئلا، از تو هواپیما، ما رفته بودیم بدرقه اش کنیم، خداحافظی کرد رفت، هیچی نگفت، از تو هواپیما نمیدونم کی کیهان رو گذاشته بود جلوی آقای احمدی نژاد، ایشون تیتر کیهان رو دیده بود راجع به فوردو، از تو هواپیما زنگ زد، من تو اتوبان همت بودم داشتم میرفتم از فرودگاه اومده بودیم اونجا از اتوبان ستاری و بیایم بریم انرژی اتمی، زنگ زد به من رو موبایل من، کی گفته راجع به فوردو؟ خیلی هم عصبانی بود، محکم گفت، گفتم اصلا چیه موضوع؟ من که ندیده بوده کیهان رو، بعد گفت که آره همچین تیتری زده، گفتم خب تیتر زده روزنامه دیگه، حالا شما به سفرتون به سلامتی برید سفر و برگردید من براتون توضیح بدم. آروم کردم، آمدم رفتم نگاه کردم دیدم کیهان یه متنی رو نمیدونم از روییترزه؟ از آسوشیتد پرسه؟ کجاست؟ راجع به فوردو زده، ترجمه کرده زده اونجا، هیچ اشکالی نداره، روزنامه داخله، خب آقای احمدی نژاد برگشت، تقریبا یه 10 روزی شد بعد از اون قضیه، من برم ایشون رو ببینم، رفتم گفتم آقا این چیزی که گفتین، کیهان زده و میگه ترجمه است، به نقل از فلان منبع. گفت خب شما برو باهاش برخورد کن. گفتم من برای چی برخورد کنم؟ نه من وزیر ارشادم، نه چیزم، دبیر شورای عالی امنیت ملی ام، به من ربطی نداره، گفت مگه نباید مثلا اخبار هسته ای و اینا رو منسجم، طبق برنامه بدیم، گفتم چرا، من ازم بر میاد همه رو خاموش کنم، حالا اینجوری بهش گفتم، گفتم کیهان میرم با آقای شریعتمداری صحبت می کنم، دیگری. من همه رو خاموش می کنم، تو یه نفر رو خاموش کن، گفت کی؟ گفتم تو اگه تونستی وزیر خارجه ات رو خاموش کنی که نره این ور اون ور مصاحبه کنه، به اون چه مربوطه؟ ایناها، یه متنی آوردم گفتم رفته کشور غنا، باید بره راجع به دیپلماسی، اقتصاد، دیپلماسی و اینا صحبت کنه، دیپلماسی اقتصادی، رفته راجع به هسته‌ای صحبت کرده.
 
رفته بود درباره هسته ای صحبت کرده بود؟
 
عباسی: تو کشور غنا مگه هرکی سوال کرد، باید بگه؟ آقا هسته ای مسئولش کس دیگه است، صحبت کنه، ما یه همچین مشکلاتی با ایشون داشتیم که زیاد از حد مصاحبه می کرد، متاسفانه الان هم زیادی مصاحبه میکنه، من تو برنامه ثریا هم نصیحت کردم، گفتم ببینین، مسئولین محترم کمتر حرف بزنن، برن عمل کنن، توی قضیه بوشهر ما حرف نزدیم، اینم نظر آقای احمددی نژاد بود، مردم بدونن، آقای احمدی نژاد گفت مردم خسته شدن از بس گفتن نیروگاه بوشهر راه افتاد، برید راه افتاد به مردم بگید راه افتاد. گفتم واقعاً شما همین اعتقاد رو داری؟ گفتم چشم، منم اعتقادم مثل شماست. همون اولی که صحبت می کردیم، خب ما با آقای احمدی نژاد هماهنگ بودیم. اگر یه جایی هم ناهماهنگی داشتیم، جزئی بوده، مثل حالت های دیگه ای که پیش میاد تو وزارت خونه های دیگه، چیزی
 
طبیعی بود، کاری بود
 
عباسی: آره، ولی به هر حال اگر فشار اقتصادی بوده، بعضا پول حقوق نداشتن بدن اینا، خب هماهنگ بودیم، سعی می کردیم، یه جایی به من گفته برو حالا یه کاریش بکن، خب وقتی به من میگه برو یه کاریش بکن، یعنی این که الان رئیس جمهور نمیتونه کاری بکنه، من باید برم یه جوری در داخل یه پولی رو مثلا جا به جا کنم، یه مثلا موادی داریم، چیزی داریم عرضه کنیم بازار با اجازه دولتی، پول جور کنیم حقوق ها رو بدیم. در سختی خب باید همراه باشیم دیگه. ببه هرحال این نکته، ما اختلاف خاصی نداشتیم، این دخالت ها میشد، که باید جلوی دخالت ها گرفته میشد تا اون انسجام حفظ بشه.
 
من تقریبا همه سوال ها رو پرسیدم، یه قسمت آخری مونده که حالا بهتون میگم دیگه، سبکش فرق میکنه،
 
من یه تعداد اسامی رو حالا هم افراد رو هم اماکن خاص رو ...
 
آرمیتا؟
 
عباسی: فرزند شهید دوست داشتنی، نوه ما هم هست، ما به عنوان نوه قبولش داریم
 
آقای صالحی
 
عباسی: چی بگم راجع بهش؟
 
یه چیزی که بشه منتشرش کرد
 
عباسی: کمتر مصاحبه کنه
 
آقای روحانی
 
عباسی: 38 سال اعدام
 
مخالف 38 سال اعدام بوده؟ خودش 38 سال اعدام می کرده؟
 
عباسی: مظهر 38 سال اعدام، خودش گفته، من که نمیگم!
 
آقای لاریجانی، علی لاریجانی
 
عباسی: سیاستمداری که سخت صحبت میکنه
 
رآکتور اراک
 
عباسی: مظهر اقتدار کشور
 
بود یا هست؟
 
عباسی: هنوز موجوده، تفکر عوض بشه، مدیریت عوض بشه وجود داره
 
آقای ظریف
 
عباسی: چیزی راجع بهش نمیتونم بگم
 
نمیخواید بگید یا نمیتونید بگید؟
 
عباسی: من همیشه ایشون که بعد از به اصطلاح مذاکرات، همیشه یاد شکلات گاز زده میفتم
 
آقای جلیلی
 
عباسی: آدم سلامت و مومن
 
برجام
 
عباسی: مجازات مجرم
 
نتانیاهو
 
عباسی: مظهر خباثت
 
بیانیه تهران ، سال 89، برزیل، ترکیه
 
عباسی: تلاش بی نتیجه
 
کاسب تحریم
 
عباسی: روحانی
 
چرا؟
 
عباسی: رئیس جمهور شد با این حرفها
 
سایت فوردو
 
عباسی: سکوت کنم بهتره
 
شهید شهریاری
 
عباسی: عالم جامع الشرایط
 
مرحوم هاشمی رفسنجانی
 
عباسی: مبارز محترمی که سال های اخیر خسته شده بود
 
آینده ایران
 
عباسی: مثبت و با اقتدار
 
ان شاء الله، من دیگه سوالی، نکته خاصی ندارم، اگر خود شما هر بحثی فکر می کنید جا افتاده بگین استفاده کنیم
 
عباسی: مسائل رو سعی کنیم شخصی نکنیم، اگر ما هم حرفی میزنیم، این دوستانی بدونن، مثلا من خودم ناراحت شدم با آقای صالحی توی روز قدس یه عده ای پرخاش کردن، ولی توجه ایشون رو جلب می کنم به این که شده وقت بذاره، یه هفته حرف های خودش رو گوش کنه، در جا انداختن این مجازاتی که برای جمهوری اسلامی نوشته بودن، یعنی برجام. در جا انداختن این تو جامعه، ایشون چقدر از وجاهت خودشون استفاده کرد؟ یعنی از این آبرویی که از تربیت خانواده اش به دست آورده بود، از این تجاربی که نظام، اطمینان هایی که نظام کرده بود به ایشون، این وجاهتی که به دست آورده بود، پدرش، خب مادر، خانواده، خواهران، برادران، همه سهیم بودن در این وجاهت، جامعه این همه به ایشون لطف کرده، حیف بود این رو خرج کنه در دفاع از برجام، یعنی اگه میبینه یه عده ای تو روز قدس به ایشون پرخاش می کنن، اینا مردک نیستن، اینا افراد صادق جامعه اند، این ها انتظاری غیر از این از ایشون داشتن، جامعه علمی هم از ایشون انتظار دیگه داشت، یعنی اون عالم بودن رو از ایشون انتظار داشت، خب ایشون باید اون رو حفظ می کرد، نمی رفت بگه رآکتور اراک چرنوبیل می شد، ببینید، اینا یه چیزایی ایشون یه بار صحبت های خودش رو گوش کنه و تفکر کنه در این ها، ببینه ایشون لازم بود اینقدر خودش رو خرج برجام بکنه؟ خرج مجازات مجرم، یه کمی اگه دقت بکنه به این ها، میبینه کسی مشکلی با ایشون نداره
 
یعنی شما میگید سابقه علمی ایشون با سابقه عملکردش تضاد داشت. بالاخره تو علم، پیشرفت هسته ای، توسعه صنعت هسته ای، خیلی عملکردشون
 
عباسی: ببینید، ما هیچ کس رو نداشتیم که اینقدر خودش رو بیاد خرج بکنه، خیلی از افراد جامعه ساکت بودن، حتی دوستان ایشون من صحبت کردم، دوستان نزدیکش که آقا، این از شما می پرسه؟ مشورت میگیره این حرف ها رو میزنه؟ میگفتن نه! یعنی ما صادقانه میومدیم حرف بزنیم، ما مشکل شخصی نداریم، من وقتی نگاه می کنم، میبینم خب یه فردی بالاخره دارای صبغه مذهبیست، یه حرفایی میزنه، چیزهای خوبی هم میتونه بگه، چرا یه دفعه بره یه حرف های سخیف و به اصطلاح دور از انتظار یه آدم عالم رو بزنه؟! ببینید، بنده همیشه سعی کردم در همون اندازه سوادم، ادعای زیادی هم نمی کنم، اندازه ای که میفهمم، یه چیزی رو هم نمیدونم میرم می پرسم و خودم رو دست افراد دیگه نمیدم، نمیذارم دیگران تصمیم بگیرن، خب اینو باید آدم مشورت بگیره، حالا خودش در موضعمسئول تصمیم بگیره، خیلی باید به این چیزا دقت کرد تو جامعه، من میگم مسائل شخصی نیست، شما سعی کنین سوال ها و جوری هم که بازپخش می کنین، این مسائل رو بگید به جامعه، مسائل شخصی نیست، جامعه رو قطبی نکنیم، یه عده طرف من، یه عده طرف اون، یه عده طرف یکی دیگه، یعنی سعی کنیم مسائل رو درس منتقل کنیم در فضای مجازی یا هرجای دیگه که ما جامعه مون زودتر به سمت انسجام بره
 
مردم هم دقت کنن، یعنی اشتباه نکنن، سعی کنن در مدیریت کشور انسجام ایجاد کنن. روی یه سری تبلیغات ظاهری، گول شارلاتانیزم مدرن رو نخورن، من رو این 38 سال اعدام حرف دارم، یعنی باید بیان جواب بدن، اگه من یه کاره ای باشم تو مملکت، یقه اینایی که جمهوری اسلامی رو 38 سال اعدام گفتن می گیرم.