تاریخ : 1397,شنبه 15 دي18:45
کد خبر : 63011 - سرویس خبری : متن ادبی

زمهریر حسرت و دلتنگی!


زمهریر حسرت و دلتنگی!

تمام وجودم تنهاست، نگو دیدار به قیامت که من تا جان در بدن دارم چشم از این در بر نمی دارم. زمستان هم تمام می‌شود اما زمستانِ دل، بی حضورِ وجود مقدست، زمهریر حسرت و دلتنگی است.

فرزند شهید

فرزند شهید- هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
هرچه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود

می گویند، از دل برود هر آنکه از دیده برفت. بابا جانم، پس چگونه است که این همه سال، از دیده رفته ای و هنوز یادت دلم را به درد می آورد ؟ چه در نهادم به یادگار گذاشته ای ‌که پیوسته تو را می جویم؟ چقدر بر مزار خالی از تو بگریم؟ به چه کس گویم انتظار با قلب خسته‌م چه کرده است؟ تا کی با عکس نخ نمای ترک خورده ات حرف بزنم؟ درد انتظار را کسی می فهمد که سال‌ها در جستجوی نشانی، یادی، خاطره ای، استخوان پوسیده ای، لباس هرچند پاره ای از عزیزش باشد که تا مغز استخوانش را بسوزاند. کسی درک می کند که در جوانی ردِ سفیدِ پیری بر موهایش و غبار تیره غم بر دلش باشد.

بابای بی نیازم، این روزها که همه بر سر چیزی بودن و جایی نشستن بر سر جنگند، این ایام که آماج نامردمی ها و تهمت ها ما را فرا گرفته است، می اندیشم که کاش همه آنچه که در سال‌های سخت و جان فرسای حیاتِ بدون تو، به دست آوردم را یک جا بدهم اما یک لحظه، فقط یک لحظه، تو را ببینم و در آغوش بکشم، دست نوازش بر سرم بکشی و من چنان آخرین دیدار بر پاهایت زانو بزنم و همانقدر کودکانه بخواهم که نروی که بمانی، که برگردی، حتی همان یک لحظه.

بابای دلیرم، پشتم خالی ست، تمام وجودم تنهاست، نگو دیدار به قیامت که من تا جان در بدن دارم چشم از این در بر نمی دارم.
دی هم می گذرد، زمستان هم تمام می‌شود اما زمستانِ دل، بی حضورِ وجود مقدست، زمهریر حسرت و دلتنگی است.

دلنوشته ای به یاد پدر بزرگوارم شهید  ...

چون اجازه نداشتم نام شهید و فرزند، درج نشد.

دی ماه ۹۷


کد خبرنگار : 20