فرستنده مشکانی- باز در اندیشه ی سبز بهارانم هنوز
چون کویر تشنه ای محتاج بارانم هنوز
ریشه هایم درزمان جنگ همه خشکیده اند
فصل گلها سر رسیده خشک و عریانم هنوز
وعده دادی صبر کن تا غوره ها حلوا شود
مثل کوهی پایبند عهد و پیمانم هنوز
سینه ام درگیر درد لاعلاج جنگ است
کور سویی مانده و در فکر درمانم هنوز
کوه دردم همچنان با غم مدارا میکنم
گرچه در چشمان مردم شاد و خندانم هنوز
هیچکس تنهایی ام را از نگاهم حس نکرد
قطره قطره میچکد اشکی ز مژگانم هنوز
بستر آرامش من جای کابوس و غم است
چونکه شب درگیر افکارهمان جنگم هنوز
شانه های خسته ام شد تکیه گاه بیکسی
همسفر با یاد تو تا خط پایانم هنوز