فاش نیوز - هنوز هم امتداد مسیر قدمهایت را، از بهار سراغ میگیرند. آن روزها که پشت لب هایش هنوز به خاکستری می زد و رَد مردانگی، در لحن کلامش جان گرفته بود، صدای تیربارها و بارانهای سرخ رسام، تنها نقاشیِ تصویرنُمایِ گرفتار در قاب چوبی کُنج خانه بود.
همان اتاقک کوچک خانوادگی، که نمیدانست نوجوانی در میان چهارگوشه آن پرورش یافته است، که در سالهایی که باید قلم و کتاب را مشق کند، عشق را بر جانِ وطن، تکلیف میکند.
آن سالها هر برگ از دفتر و هر خط از آن، مفهوم و تعبیری غیر از مَسکنی برا جمع و تفریق و ضرب و حساب داشت.
آهنگی از واژهها که هیچ شاعری در غزل و رباعی آن را نَسرود و هیچ دیوانی، مزیّن به برگهای آن نشد و صحافی نبود تا آن را حافظ شود.
آن روز که به قصد #کربلای_پنج و #شکار_تانک خانه را بدرود گفت و میهمان #لشکر_۱۰_سیدالشهدا شد، برای اهالی خانه، غزلی را در میان خطوط دیوان تک برگیایش نوشت و در قلب قرآن روی طاقچه، کنار همان آینه و کاسهی لالجین به امانت گذاشت و رفت...
هنوز هم برادرانه گرمی دستانش را در آخرین دیدار میان بندبند انگشتان حس میکنند و چه صمیمانه دستانشان را فشرد و کلام و بوسهی آخِر، دلشان را لرزاند:
"تا ۱۵ اسفند شهید نشوم باز نمیگردم"
و
"اگر شهادت نصبیم شد، از جنازهام عکس نگیرید"
و همان شد که گفته بودی...
میانه اسفندماه سال شصتوپنج دیگر شمیم بهار در میان آجرهای اتاقک کوچک نپیچید و سُنبل در هفت سین عطرآگین نشد و عیدی آن سالِ اهلِ خانه، که در قلب قرآن پنهان شده بود، تصنیفی از واژههای دلانگیر دیوان تک برگیِ شهید مهدی تیموری شد.
سفارشنامهای که در انتهای سادگی، مملو از غیرت، شجاعت، رشادت و صداقت بود و برای هر کدام از اهل خانه، اندرزنامهای برای خوب زیستن بهدور از تظاهر و تفاخر و قیام پایدار انسان در برابر ابتذال...
و تنها یک جمله آرامبخش تمام سالهای فراق است، که نگاشته شده بود:
"شما در آن دنیا سعادت دارید که یک شهید به استقبال شما میآید."
پانوشت:
به مناسبت ۱۵ اسفند سیودومین سالروز شهادت شهید مهدی تیموری
و شهادت، راه زائرین عاشق خاک است.
#شهید_مهدی_تیموری
#لشگر۱۰سیدالشهدا
#رضا_شاعری