تاریخ : 1397,سه شنبه 28 اسفند21:00
کد خبر : 64591 - سرویس خبری : متن ادبی

بهار اومد پنجره ها رو وا کرد!


بهار اومد پنجره ها رو وا کرد!

دوباره نشستن روبروی نور ملایم خورشید، کتاب خواندن روبروی پنجره ای باز با صدای خواندن پرندگان... چتر بستن زیر نم نم های بهاری... دور زدن در کوچه های خیس خورده و نوشیدن چای داغ در هوای ملس بهار...

شهید گمنام

شهید گمنام - زمستان دارد بند کفش هایش را می بندد و کوله پشتی بر دوش شهر را ترک می کند!... نم نم باران صورت اهالی شهر را نوازش می دهد و قطرات باران بر گونه ها بوسه می زند و در گوش مردم می گوید که بهار در راه است!...

 بهار... نام عشق برانگیز و دوست داشتنی  و دلچسبی که همه دوستش دارند... مهمان خوانده ای که همه برای رسیدنش لحظه شماری می کنند!... و به راستی چه مهمان عزیزیست بهار که اینهمه آذین بندی شهر و هیاهو برای آمدن اوست!... همه در حال خانه تکانی اند و می خواهند تا هنوز این مهمان عزیز نرسیده! دور ریختنی ها را دور بریزند... خانه و حیاط را صفایی بدهند... لباس های نو بخرند و بپوشند... بوی و روی خوب داشته باشند و ... آخر این مهمان در ر اه، عزیزکرده مردم شهر است!

 هر سال همه منتظرند که بهار با سبدهای شکوفه و سبزه و باران فرا برسد و رنگ و بوی زندگی و شهر و قلب هایشان را متحول کند... حافظ و قرآن را پای سفره هفت سین می چینند که بهترین دعاها و آرزوها در لحظه سال تحویل برایشان رقم بخورد و با ورود به سال نو، بهار را با آغوش باز در خانه های خود پذیرا باشند.

شاید هم برای همین است که همه در این روزها به دید و بازدید یکدیگر می آیند... آخر همه در روزهای اول سال انگار رنگ و بوی بهاری گرفته باشند، زیباتر و خوش لباس تر و باطراوت تر و شاد ترند... بهار نه تنها حال طبیعت را دگرگون می کند بلکه حتی لبخندها را هم تازه تر می کند!... گونه ها را سرخ تر، لب ها را خندان تر، دل ها را بازتر و آغوش ها را گرم تر!

هیاهویی در شهر برپاست... یکی سنبل می خرد و یکی لاله می کارد... یکی سیب سرخ ها را برای سفره هفت سین جدا می کند و یکی سبزه سبز می کند... یکی آینه و شمعدان آبی را تمیز می کند و یکی سکه و سنجد را می چیند... سفره قلمکار را روی میزمی اندازند و هفت سین خوشبختی را روی آن می چینند... خوشه گندم و آب و شمع هم هست ... و همه خانواده که به دور سفره جمع می شوند و آرزوی سالی خوش می کنند.

آسمان هم حال و هوای دیگری پیدا کرده است... آبی خیره کننده اش چشم را به خود می دوزد و حرکت ابرهای سپید در دل دریایی اش خیره ات می کند!... کم کم صدای خواندن پرنگان که به فصل عاشقی وارد می شوند از گوشه و کنار شهر به گوش می رسد... قفل پنجره ها را باز می کنند که هوای تازه و خوش بدود داخل خانه و رنگ عشق بپاشد به در و دیوار زندگی!... سبزه ها عاشقانه و غزلخوان قد می کشند و به گل ها سلام می کنند و شکوفه ها دست شاخه ها را می گیرند تا با هم درختی صورتی و زرد و سفید بیافرینند!

... قدم زدن های دو نفره... بازی های کودکانه... حرف های عاشقانه و باهم بودن ها شکل و حال دیگری به خود می گیرد و شکوفه ها و باران برای این بودن خودشان را خرج می کنند تا دست ها محکم تر همدیگر را بفشارند و صدای خنده ها بلند تر شود!... دوباره نشستن روبروی نور ملایم خورشید، کتاب خواندن روبروی پنجره ای باز با صدای خواندن پرندگان... چتر بستن زیر نم نم های بهاری... دور زدن در کوچه های خیس خورده و نوشیدن چای داغ در هوای ملس بهار...

بعضی ها عزیز از دست رفته ای دارند که برای سال تحویل می خواهند در کنار او باشند... کنار مزار او سفره می چینند و بهار را با او جشن می گیرند... سخت است اما در این میان کسانی هستند که داغ نبودن عزیزشان به گونه دیگری ست!

مرد یا زن سالخورده ای را می بینی که سبزه و سنبل به دست، آهسته آهسته بر سر مزاری می نشیند... با بطری کوچکی سنگ مزار را می شوید... عکس لاله ای قرمز از زیر خاک های سنگ مزار، پدیدار می شود... و عکسی دیگر... عکس جوانی ... عکس شهیدی...

مادری که هق هق کنان، اتاقک کوچک بالای سر مزار شهیدش را خانه تکانی می کند و شمع روشن می کند و شیرینی عید را هم همانجا پخش می کند ... به نیت رسیدن به روح پسر!

 حال و هوای خانواده های رزمندگان و جانبازان هم حال دیگری ست... این را آنهایی که بیمار در خانه دارند خوب می فهمند که شاید برای برخی لحظه سال تحویل می توانسته لحظه شیرینی نباشد! ... شاید لحظه حمله عصبی یا سرفه های شدید یا بدحالی یک همسر یا پدر!... صداها جانباز در همین روزهای عید به کوچ پرستوها پیوسته اند و قاب هایشان سر سفره، جای خالیشان را پر می کند!

 صدها فرزند شهید با داغ پدر سال را تحویل می کنند و سالها سال تحویل بی حضور پدر را داغدارانه تجربه کرده اند!... صدها فرزند جانباز تنها دعایشان در لحظات فرا رسیدن عید، شفا و حال خوب پدر زجر کشیده شان است و سالها بسیاری از مادرها بر سر مزار شهدای گمنام به یاد فرزند بازنگشته شان، عید را شروع کرده اند.

... وقتی در آرامش و شوق، در حال خوب در کنار خانواده مان به دور سفره هفت سین نشسته ایم... در لحظات حول حالنا... در لحظاتی که با خنده و دلی پر آرزو قرآن به دست دعا می کنیم... در لحظات یا مقلب القلوب که فال حافظ می گیریم و کاممان را شیرین می کنیم... یادی کنیم از قهرمانانمان که رفته اند

دعایی کنیم برای حال بهتر جانبازان

و حال بهتر مادران و پدران شهید داده

برای دل سوخته فرزندان شهدای مدافع حرم

برای زندگی بهتر همسران شهید مدافع حریم وطن

برای رفع دردها و مشکلات ایثارگران، این جان بر کفان سرزمینمان

الهی آمین

سال نو مبارک


کد خبرنگار : 20