تاریخ : 1398,چهارشنبه 28 فروردين14:00
کد خبر : 65295 - سرویس خبری : متن ادبی

در وصف دختران چشم آبی آسمان!


در وصف دختران چشم آبی آسمان!

آنهایی که نمی دانند می توان به جای یک آدم، با عالمی رفیق شد! ... عالمی بنشسته و تجمیع شده و تبلور یافته در یک وجود زمینی!... تجربه عالم و دنیایی تمام نشدنی با حس عشقی بی انتها...

شهید گمنام

شهید گمنام -  و حَسُن اولئک رفیقا"... شهدا بهترین دوستان و همنشینانند! ... و درک معنی آیه ای به این عاشقی! کار هر کسی نیست!

و خدا می داند که مجالست با انسان هایی که بوی بهشت می دهند در این دنیا، رنگ زندگی آدمی را چطور تغییر می دهد!... اگر یقین کنی که با دوستان و نزدیکان خدا مقابل هستی، جای شکی نمی ماند که طعم شیرین «حَسُن اولئک رفیقا» را خواهی چشید!... و چه طعمی دارد غرقه شدن در امواج دریای خروشان دنیا و زندگی کسانی که در خدا غرق شده اند و نفس هایشان عطر خدا می دهد... و شاید کمتر بوی غفلت را از آنها استشمام می کنی...

کسانی که فرشته های نشسته بر شانه هایشان چون نشانی الهی مشخص و واضح، بر دیدگان تو خودنمایی می کنند و تو را به این همنشینی مغرور می سازند!.. شاید خیلی ها معنی آن را نفهمند اما خود انسان که می فهمد در چه حریری از عشق و لذت... در چه طعمی متفاوت از بودن... در چه فخری از افتخار و غرور... این مجالست، انسان را غوطه ور می سازد!

اینان... چشمه های جاری بازمانده از دریای شهدا هستند که هر کسی نمی تواند عظمت حضورشان بر خاک را متصور شود و درک کند که شاید بسیاری از لاله ها و شقایق ها مست و شوق زده دیدار آنها بر زمین می رویند!... شاید کسی متوجه نشود که بانوی چشم آبی آسمان برای دیدن آنها پرده گیسوهایش را از رخ کنار می زند که تا آفتاب چشمانش از دیدار روی  ماه این آسمانی ها محظوظ شود!...

و ما ادراک شهید و شهیدان زنده!... و چه کسی می داند و می تواند درک کند شهید و زیبایی و عشق و حضور و پرواز و شکوهش یعنی چه!... و شهدای زنده ای که این روزها در میان کوچه های این شهر گاهی سیلی غفلت ما را می خورند، چه حجمی از مقام و تقرب و عشق خدا هستند بر زمین!

... این را برای کسانی می نویسم که به جانباز به عنوان یک واژه تکراری می نگرند... این قهرمانان اصیل که چون کبوتری مجروح، جسم دردمند خود را در مسیر پرواز، شکسته بال و زخمی می کشند و زیاده نیست اگر بگوییم که پایه های کائنات بر شانه های خسته هم اینان استوار است و زمین و آسمان و لطف و عنایت الهی بر سرپنجه چون اینانی می گردد!

گذران روزها و لحظه ها با لذت هایی گذرا، در برابر چند دقیقه نشستن برابر یک شهید زنده... تنفس در فضای نفس های عاشق و پر حرارت آنها... لمس و حس حضوری که ارکان محیط و طبیعت را متحول می کند و حال را متغیر!... اصلا لذتی محسوب نمی شود!

 این حرف ها با کسانیست که طعم قرار گرفتن در بهشت حسن اولئیک رفیقا را درک نکرده اند و رفیقشان شده آدم و آدم و آدم هایی که گاها" بودن در کنارشان حیف کردن عمر است و یا حتی رفقای مجازی و دستگاه ها و حیوانات و سرگرمی های تمام شدنی... آنهایی که نمی دانند می توان به جای یک آدم، با عالمی رفیق شد! ... عالمی بنشسته و تجمیع شده و تبلور یافته در یک وجود زمینی!... تجربه عالم و دنیایی تمام نشدنی با حس عشقی بی انتها... حسی که در ظرف افکار و اذهان دنیایی نمی گنجد و سرشار و لبریزت می کند از معنی بودن... هستن... و همزیستی عاشقانه با خدا و بدون غفلت!...

و ما ادراک مجاهد راه خدا ...رو به کسانیست که طعنه و تلخند می زنند به کسانی که با انتخابی ناب، زندگیشان را با رنج های یک جانباز قسمت می کنند... و معنی عشق گمشده در نگاه... اشک... صبر... سکوت... نفس... درد... و حتی خشم یک جانباز را نمی فهمند!... و نمی بینند که چه مرد و چه زن... هر آن کس که چنین راهی سخت و دشوار را بر می گزیند، دیده ای دارد برای دیدن نادیدنی ها!... خدا چشمان او را زیبابین کرده است ... و به قول سهراب سپهری... چشم هایش را شسته و حس کرده است که جور دیگر باید دید!...

 نمی بینند که دستان خدا از آستین بی دست اینان بیرون می آید!... نمی بینند چطور خدا با نفس های زخمی آنان نفس می کشد و با رنجشان گنجور می گردد!... و هزاران ملک نشاندار را مامور نوازش روح و قلب و سینه و جان او می کند!... به چشم هایش خیره نمی شوند که ببینند چگونه عشقی از جنسی دیگر در نگاهش موج می زند!... نمی بینند که چگونه در آغوش خدا ست... در تمام لحظاتش چه زیبا و چه تلخ! ... چه آسان و چه سخت!...چه تنها و چه دردمند!... چه بی خواب و چه دلتنگ!... و نمی دانند که بودن در کنار یک مجاهد عاشق، یعنی لمس نوازش های خدا...و خدمت به ایشان یعنی حس بوسه های خدا...

 آنهایی که همنشینی با شهید زنده را برگزیده اند، برنده حقیقی این دنیایند!...چون با زرنگی عاشقانه ای دریافته اند چگونه دست خود را به دستان خدا برسانند!... طعم دوست و همنشین خوب را چشیده اند و دستان خود را با عروس بصیرت، حنای عشق بستند ... و آنها که ما ادراک...چنین شور و حالی را که برپاست در میان زندگی بعضی ها در این دنیا!... به قول حضرت حافظ، انکارش می کنند!

بسی خوشبختند آنانی که گرمای دست خدا را لمس کرده اند و خریدار دست های دلتنگ جامانده از دست های عاشق و خونین شهدا هستند!...کسانی که حَسُن اولئک رفیقا را تحقق بخشیدند و به واسطه نوکری خادمان درگاه الهی خودشان هم ................حَسُن اولئک رفیقا شده اند!

 

از دل برآمده ...


کد خبرنگار : 20