با شکلگیری انقلاب اسلامی ایران و به زیرکشیده شدن رژیم منحوس پهلوی، استکبار و در رأس آن آمریکا تمام همّ و غمّش، مقابله با انقلاب اسلامی شد، تا جلوی گسترش انقلاب را در مرحله اول گرفته و بعد به خیال خام خود آن را سرنگون کند. در اوایل انقلاب، چه غائله کردستان، چه غائله سیستان وبلوچستان چه بحرانهایی که گروه های ملحد ضد انقلاب به راه انداختند همگی از جانب محافل صهیونیستی اسرائیل واستکبار حمایت میشدند و برای همین از آنجایی که نتوانستند مانع به ثمر نشستن انقلاب شوند، انقلابی که دارای رهبری حسینی بود، یکی یکی موانع را از سر راه خودشان بر داشته و جنگ خارجی وتهاجم خارجی یعنی همان جنگ عراق علیه ایران را بر کشور تحمیل کردند.
با وجود وضع داخلی، مسائل اقتصادی، ناامنیهای داخلی، مسائل امنیتی وتوان نظامی که به شدت فرسوده شده بود و مواردی از این قبیل دست به دست هم دادند تا دشمن گمان کند با تهاجم خارجی میتواند انقلاب را به شکست بکشاند. برای همین جنگ تحمیلی را با بسیج یک حاکم جانی یعنی صدام به راه انداخت. یعنی محاسباتشان با فرمولهای مادی درست و کارساز به نظر میرسید.
صدامی که به یزید بن معاویه معترض بوده ودر خاطراتش نوشته بودکه: یزید اشتباه کرده، یزید بعد از کشتن امام حسین ویارانش در کربلا باید حضرت زینب (س) وفرزندان دیگرش را هم می کشت، تا در کوفه وشام رسوا نمیشد. دشمنان قسم خورده ما از چنین انسان جانی وخونخواری حمایت کرده و بیش از ۵۰کشور را علیه ما تهییج کردند، هم از جهت مادی وهم از جهت تسلیحاتی - نظامی آنها را حمایت کردند. و اینگونه شد که کشور با تهاجمی وحشیانه روبرو شد. وحشیگری که پراز تخریب بود، پر از کشتن زنان، کودکان، زنان وکودکانی که زیر شنی تانکهای دشمن له میشدند و...
جلوهای از علمداری به حق امام در همین مقطع دفاع مقدس نمایان شد. آنجایی که امام در کمال آرامش در سختترین لحظات جنگ، آن را راهبری کرد. در آن شرایط که مملکت در یک بهت فرو رفته بود، امام با همان آرامش خاطر همیشگی شان فرمودند: «یک دزدی آمد و یک سنگی انداخت و رفت و مردم ما ان شاءالله آن چنان سیلی به صورت این دزد خواهند نواخت تا الیالابد پشیمان خواهد شد.» این جمله امام روحیه وانرژی عظیمی در میان ملت ایران ایجاد کرد.
بعد از دستور امام بود که مردم با شور و شعف خاص و وصفناشدنی که داشتند، در جبهه میانی و جبهههای غرب با سلاحهای شکاری ام یک و برنو خود وارد میدان کار زار شدند و مقابل تجاوز وتهاجم دشمنان ایستادند. آنها که سلاحی برای مبارزه نداشتند تمام تلاش خود را در بحث پشتیبانی صرف میکردند و به ساخت سنگر واستحکامات می پرداختند. از این رو بود که همه به امر رهبری وارد جهاد با کفار شدند.
دشمنی که میخواست در مدت زمان سه روز خوزستان را فتح کند ودر عرض یک هفته به تهران برسد، با اراده پولادین ملت روبرو ودر دروازههای اهواز ماندگار شد، در خرمشهر ۳۵ روز ماند و زمینگیر شد.
بعداز فتح فاو بود که فرمان امام مبنی برآزادسازی مهران رسید. ایشان فرمودند که مهران باید از اشغال در بیاید.
بسیاری از فرماندهان دعا میکردند که در روند عملیات آزادسازی مهران فیض شهادت نصیبشان شود.
رابطه قلبی امام و رزمندگان آن چنان قوی و محکم بود که کلام الهی گونه ایشان بر جان و دلها مینشست و این بدان علت بود که کلام امام خمینی (ره) برگرفته از قرآن و ذوب شده درکلام الهی بود. از این رو اثر و نفوذ بیانات ایشان بر روی رزمندگان چون معجزهای اثر میکرد.
با چنین رابطه قلبی بود که در دفاع مقدس دشمن به یکباره با خیل عظیمی از مردم روبرو شد که با هر چه داشتند وارد میدان نبرد میشدند. آنها در محاسباتشان اشتباه کرده بودند و به هیچ عنوان تصور نمی کردند که چنین نیرویی در ایران وجود داشته باشد.
آنها از میزان نفوذ و تاثیر گذاری امام بر ملت و از این معجزه و امر مسلم الهی غافل بودند. آنها نمیدانستند نقش امام بر امت چه بود و بیانات ایشان چه تاثیری در ملت میگذاشت.
وقتی رزمندگان بعد از به دست آوردن پیروزی در عملیاتها با همان لباسهای خاکی به دیدن حضرت امام میرفتند، ایشان خطاب به آنان میگفتند: «وقتی چهره شما را میبینم احساس حقارت میکنم.»
دی ماه سال ۱۳۶۵ بود که یکی از رزمندگان جبهه جنوب عکسی را آورد و گفت: «میخواهیم این عکس را برای اهدا به رزمندگان تکثیر کنیم.» و خواست تا امام مطلبی را در رابطه با رزمندگان، روی عکس مرقوم فرمایند. فکر کردیم طبق معمول، بعید است که امام غیر از امضا چیز دیگری بنویسند؛ اما ایشان بدون تامل قلم برداشتند و این عبارات را کنار عکس نوشتند: «بسمه تعالی. از خداوند تعالی پیروزی نهایی رزمندگان عزیز را خواستارم. عزیزان من بکوشید؛ خداوند تعالی با شما است. این جانب دست و بازوی شماها را میبوسم. والسلام علیکم و رحمه الله. روح الله الموسوی الخمینی.» وقتی امام خطاب به رزمندگان میگفتند که دست و بازوی شما رزمندگان را میبوسم، رزمندگان با شنیدن این جمله از معنویت خاصی برخوردار میشدند و نشانگر رابطه دوطرفه میان امام و رزمندگان بود.
نگاه امام خمینی(ره) به شهدا از جنس دیگری بود و در کمتر وصیت نامهای میبینیم که نامی از امام نباشد. شاید اشاره به چند وصیتنامه شهدا خالی از لطف نباشد. یکی از شهدا در وصیتنامه خود خطاب به حضرت امام مینویسد: «اماما، کاش من را صد جان بود تا در راه تو که راه خداست صد بار میمردم.» یا در وصیتنامه دیگری اینگونه آمده است که: « از امام اطاعت کنید که عصاره اسلام است، او را تنها نگذارید که نماینده حجت بنالحسن(ع) است.»
در یک نگاه میبینید که افتخار تمام شهدا این است که سرباز امام بودهاند.آری شهدا برای انقلاب اسلامی و سرزمینی که پایگاه انقلابیون بود جنگیدند و این جمعیت را حضرت امام تربیت کرد.
امام(ره) این افراد را باور کردند در صورتی که کسی باور نداشت مردم عادی هم قادر به جنگیدن هستند.اما حضرت امام به این موضوع ایمان و به جوانان تکیه داشته و میفرمودند: «اینان (جوانان) میتوانند، اینان ملائکه هستند.»
امامی که مفسر حقیقی دین و چراغ راه و صراط مستقیم مردم بود. امامی که «نور الله التی ظلمات الارض» بود. همه صحنههای انقلاب و جنگ ما عاشورایی بود و دفاع مان هم دفاعی عاشورایی. در تک تک لحظه هاو صحنهها نقش امام و تاثیر حضور و وجود ایشان ارزشمند بود که اگر امام نبود انقلابی به وجود نمیآمد و حفظ نمیشد و در ادامه، جنگ ما هم اینگونه مدیریت نمیشد و این همه عظمت، شرف و افتخار خلق نمی شد.
و امروز هم اگر توانستهایم در عرصه بینالمللی جایگاهی پیدا کنیم و در عرصههای مختلف علمی و سیاسی و نظامی حرفی برای گفتن داشته باشیم مدیون رهبری هوشیار و بصیری هستیم که در تنگناهایی مثل غائله فتنه۸۸ و مباحث هستهای و جنگهای نیابتی در منطقه کشتی انقلاب را راهبری کردهاند.
راستی چرا آن روزهای سخت نبرد که ما فقط سرمایه پوست و گوشت و استخوان جوانان پاک این سرزمین را در برابر انواع سلاحهای کشتار جمعی به ویژه شیمیایی اهدایی آمریکا و شوروی و اروپا داشتیم به پیروزی رسیدیم و فتوحات امام را فقط در اتاق جنگ مسکو، لندن و واشنگتن، استراتژیستهای جهان شماره میکردند، ملت ما خوش درخشید.
سِرّ این پیروزیها در چه بود که روز به روز بر اقتدار ملت ایران و آوازه هیبت انقلاب در جهان افزوده میشود؟ آن روز که آمریکاییها برای آزادی گروگانها اولین حمله نظامی خود را علیه ملت ایران تدارک میدیدند و آن را در صحرای طبس تست کردند، متوجه شدند آنها غیر از اینکه در برابر یک ابرمردی چون امام (ره) و یک ملت فداکار و پای کار و شجاع و مومن قرار دارند، یک قدرت برتری هم وجود دارد که فوق آن قدرت عظیم از ایران و اسلام و انقلاب دفاع میکند. او باکی ندارد که در صحرای طبس به باد فرمان دهد لشکر آمریکاییها را چون سپاه ابرهه در هم بکوبد. غیرت الهی اجازه نمیداد کشوری که قرار است کعبه آمال محرمان و مستضعفان جهان شود، با یک عملیات ماجراجویانه و با یک مشت تفنگداری که رویای «سوپرمنی» داشتند بیآبرو شود. لذا پس از حمله «طبس» دستها را از روی ماشه جنگ سخت برداشتند و در اتاق جنگ نرم نشستند. شرارت اعراب به سرکردگی صدام و حمایت لجستیک آمریکا و شوروی در حقیقت کاتالیزوری برای روانسازی جنگ نرم بود.
و این روزها جنگ نرم دشمن در غالبی دیگر جلوه کرده است. اینکه رهبری هوشمند انقلاب در سخنرانیهای اخیر به طور مکرر از خطر نفوذ دشمن و فعالیت آنها برای تغییر باورهای مردم سخن میگویند و هشدار میدهند، همین است.
«نفوذ» و «سربازگیری دشمن» از اردوگاه انقلاب، دو راهبرد اصلی جنگ نرم آمریکا و قدرتهای جهانی علیه ملت ایران است. اینکه رهبر انقلاب روی حمایت از نیروهای انقلاب و جوانان مومن پای کار مبارزه با دشمن انگشت تاکید گذاشتهاند این است که بیرون کردن جوانان انقلابی و جان بر کف از صحنه، راهبرد سوم نبرد نرم دشمن علیه انقلاب و جمهوری اسلامی است. نیرویی که لحظهشماری میکند در نبرد سخت و نرم، درسی به دشمن بدهد که آمریکا شکستهای سه دهه گذشته نقشههای خود را فراموش کند و به اضمحلال و فروپاشی قریب الوقوع کفر، الحاد و شرک در جهان امروز فکر کند و سر در لاک خود فرو برده و از برونپردازی پرهیز نماید.
تاکید بر انقلابیگری یکی از محورهای بیانات سکاندار انقلاب در روزهای اخیر است. روزهایی که نفوذیها تلاش دارند تا انقلاب را از مسیر اصلیاش دور کنند. رهبر انقلاب در این باره میفرمایند: «شعارهای انقلاب را باید حفظ کرد؛ این یکی از هدفها است. یکی از کارهای بزرگ و [یکی] از بخشهای بزرگ این جهاد عظیم - جهادبزرگ- عبارت است از حفظ شعارهای انقلاب. شعارها هدفها را نشان میدهند، شعارها راه را به ما نشان میدهند، شعارها مثل علامتهایی هستند که در راه میگذارند برای اینکه انسان راه را اشتباه نکند... به چپ و راست نغلتد، راه مستقیم و صراط مستقیم را برود؛ هنر این شعارها این است، نقشش این است.»