تاریخ : 1398,دوشنبه 14 مرداد14:58
کد خبر : 68688 - سرویس خبری : باغ بهشت

مادرم را بگویید تو را به جان فاطمه(س) گریه نکند



حمید قلنبر مرداد سال ۱۳۳۹ در یکی از محلات جنوب تهران پا به عرصه وجود گذاشت. از اوان کودکی فقر را لمس کرد. هنوز در خیال بازی‌های کودکانه‌اش بود که پدرش را از دست داد. او قبل از اینکه قد بکشد، مرد خانه شد.

وی در سنین نوجوانی با خط امام آشنا شد و در کنار تحصیل، مبارزه علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد. او قرآن تدریس می‌کرد و در کنار آن زمینه مخالفت با رژیم پهلوی را برای شاگردانش فراهم می‌کرد.

شور عرفان؛ شب‌های تنهای او را لبریز از شور و شوق می‌کرد. شعرهایش بیانگر التهابات درونی و روحی او بود که می‌جوشید و فواره می‌کشید. در سن ۱۵ سالگی وارد یکی از هسته‌های گروه توحیدی بدر شد و از آن پس مبارزه را در قالب گروه سامان بخشید.

شهید حمید قلنبر در سال ۵۷ موفق به دریافت دیپلم و در کنکور سراسری در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران قبول شد. با وجود اینکه به این رشته علاقه‌ای وافر داشت، اما برای ثبت نام نرفت و درگیرودار مبارزه، هجرت و جهاد، دانشگاه شهادت طلبی را مشتاقانه دنبال کرد. وی زمستان ۱۳۵۸ فرماندهی سپاه ایرانشهر و در تابستان ۱۳۵۹ فرماندهی سپاه زابل را نیز بر عهده گرفت. وی به مدت ۲ ماه به مبارزه‌ای بی‌امان پرداخت تا آنکه به اسارت نیرو‌های اشغالگر افغانستان افتاد. او در هنگام بازجوئی با زیرکی خاصی خود را عضو یکی از سازمان‌های چپ ایران معرفی کرد که با عذرخواهی او را با اسکورت دولتی به مرز آوردند.

پس از این واقعه با مطالعه در اوضاع و احوال سیستان و بلوچستان و فقر فرهنگی و وجود خوانین و امکان رشد ضد انقلاب در آنجا، حمید تصمیم گرفت به این منطقه عزیمت کند. او با این حرکتش می‌خواست که شعله‌ای بر کوره راه محرمان بیافکند و دست‌های کودکان پابرهنه سزمین سیستان و بلوچستان را نوازش دهد تا درد تلخ محرومیت سال‌های دور را از چهره پاک و معصوم و سوخته آن‌ها بردارد.

در بدو ورود به منطقه مدتی را در استانداری گذراند ولی بدلیل عطش انجام کار بیشتر وارد سپاه شد و سپس مسئولیت اطلاعات و تحقیقات زاهدان را بر عهده گرفت.

پس از مدتی بر اثر لیاقت و پشتکار فراوان به فرماندهی سپاه زاهدان انتخاب شد و با ابتکار‌هایی نو شروع به قطع ید ضد انقلاب کرد و ضربات سنگینی بر پیکر نفاق نواخت. او بار‌ها در منطقه اشرار و خوانین اسیر شد و با مهارت‌هایی خاص رهایی پیدا کرد. چندی بعد مسئولیت اطلاعات تحقیقات استان و هماهنگ کننده سپاه و استانداری و مشاورت سیاسی استانداری را به وی واگذار کردند. عاقبت شب شهادت این عاشق سر رسید و او در حال مراجعت به منزل در تاریکی شب به رگبار بسته شد.

شهید قلنبر فروردین ۱۳۶۰ مسئولیت واحد اطلاعات استان‌های کرمان، هرمزگان، یزد و سیستان و بلوچستان را برعهده داشت. در این مدت بار‌ها توسط گروهک‌های ضدانقلاب تهدید به ترور شد. سرانجام ۲ شهریور سال ۶۰ توسط ضدانقلاب ترور شد.

در فرازی از وصیت‌نامه این شهید بزرگوار آمده است: «چیزی که بسیار بر آن تأکید داشته و اجرایش را بر شما واجب می‌دانم، نحوه تشییع جنازه و دفن من است. به ترتیبی که می‌گویم عمل کنید. در هر ساعتی که جنازه به دست شما رسید، بشویید و بگذارید تا غروب آفتاب شود. آنگاه جنازه‌ام را تنها چهار نفر از دوستانم که نام می‌برم از سردخانه تا گور به دوش کشند. محسن مقدس‌زاده، رضا حاج محمدی، حسن رضایی و رضا موسوی فر.  

مادرم را بگویید تو را به جان فاطمه گریه نکند

مادرم را بگویید تو را به جان حضرت فاطمه (س)گریه نکند، برادرم هم همین طور. از سردخانه تا گور به جز چهار نفری که اسم‌شان را بردم، هیچ کس حق ندارد بیاید، آن‌ها جسدم را در قبر بگذارند و رویم خاک بریزند و در کنار قبرم صد مرتبه طلب عفو کنند، با گفتن «ارحم عبدک یا غفور». هیچ مجلسی در یاد بودم نگیرید و برایم عکس چاپ نکنید. تمام سعی‌تان را بکنید گمنام بمیرم.


منبع : دفاع پرس