تاریخ : 1398,سه شنبه 21 آبان19:36
کد خبر : 70491 - سرویس خبری : مقاله و یادداشت

اگر غیرتی هست و معرفتی، کاری کنید!


اگر غیرتی هست و معرفتی، کاری کنید!

از یک سو ریزش برگ های رنگارنگ پاییزی نگاهت را جلا می دهد و خیره می کند اما از سوی دیگر شهادتِ با سرعت و پرشتاب جانبازان نگاهت را مات می کند!

شهید گمنام

شهید گمنام - انگار آمدن فصل پاییز بر باغ زندگی جانبازان نیز اثر گذاشته و درختانشان را خزان کرده است.

دوری که به گرد خودت بزنی، از یک سو ریزش برگ های رنگارنگ پاییزی نگاهت را جلا می دهد و خیره می کند اما از سوی دیگر شهادتِ با سرعت و پرشتاب جانبازان نگاهت را مات می کند!

چه خبر شده است!

برگ ریزان پاییزی ست یا برگ ریزان و خزان جان جانبازان!؟... جانبازان و قهرمانانی که سال هاست همنشین درد و صبرند!... اسطوره های عشق و ایمان و فداکاری...

 مانند برگ های پاییز می ریزند و صدای افتادنشان به گوش کسی نمی رسد!... به گوش هیچ کس جز آسمان و آسمانیان! ... که با پرواز هر یک از این عزیزان به سوی عرش، آسمان ها را آذین می بندند و هلهله کنان برای استقبال از شهید می شتابند و به غم و اشکی که سهم زمینیان می شود، فخر می فروشند!

... هر روز عکس و تصویر چهره یک یا چند جانباز شهید بر صفحه سایت ها و نامشان در میان اخبار خودنمایی می کند... اما آنچه حیرت انگیز است، سرعت بیش از اندازه پروازهاست!... انگار جانبازان حسابی از رنج های زمین خسته شده اند و با پروازهای فوق العاده به سوی معشوق خویش می شتابند!

... در این میانه موضوعات دیگری هم به ذهن خطور می کند که شاید این روزها و از دست رفتن های این وجودهای پربرکت و نورانی را سرعت بخشیده است!...

سهم مردم و مسئولین در این زمینه چقدر است!؟

  آیا تا به حال از خود پرسیده ایم که جانبازانمان در بین ما و در بین همسایه ها و بستگان خود چقدر غریب هستند؟!... چقدر از سختی های زندگیشان باخبریم و چقدر دغدغه رنج هایشان را داریم؟... آیا می دانسم که جز بعضا حقوق و بعضا تسهیلات یا سهمیه ای ناچیز، دیگر از جانبازی چه چیز سهم این عزیزان مظلوم و غریب شده است!؟... با فقط کار برخی مان شده تکه انداختن و طعنه زدن و حسادت کردن؟!... آن هم به چه کسانی!؟... به کسانی که زندگی و آرامشمان را مدیون سال ها رنج آنها هستیم.

آیا بعضی هایمان باری از دوش این قهرمانان تاریخ ایران و خانواده هایشان برداشته ایم؟!...

چند بار شده از یک جانباز به جای طعنه زدن برای امکانات و حقوق، بپرسیم چقدر در شبانه روز درد م یکشی؟

پول داروهایت چقدر شده؟

چند بار در این ماه بیمار یا بستری شده ای؟

همسرت چقدر در سختی های زندگی خاص با یک جانباز سختی می کشد؟

و هزاران سوال همدلانه دیگر!

آیا مسئولین در فکر ند؟!... چقدر دغدغه مشکلات و شرایط ویژه جانبازان را دارند؟! ... اینهمه پرواز سریع السیر که به سوی آسمان ها در حال رخ دادن است و اینهمه کاسته شدن از برکت های شهر و کشورمان را کدام مسئول و کدام دارو و بیمه و داروخانه و بیمارستان پاسخگوست؟!

با شما هستیم مسئولین! کجایید و در چه کارید که فرصتی برای رسیدگی به جانبازان وطن خود را ندارید؟

سرتان به کدام لذت و جاذبه و خوش رقصی دنیا گرم شده که خزان زندگی جانبازان را نمی بینید و برای بهاری شدنش کاری نمی کنید؟

لذت های شما چه معنی داشت اگر این قهرمانان نبودند و کدام میز و کدام قدرت و مقام اگر بسیاری از این بزرگمردان از پا نمی نشستند!؟

پای رسیدگی به جانبازان با تنی مجروح و دلی زخمی لنگ می زند و شما در ظاهر خدمتگزار و در باطن قدرت مدار خود گرفتارید!

کسی متوجه نیست که وقتی پای رسیدگی و درمان و دارو و حال خوب و امید به زندگی و انگیزه و نشاط و سلامت روح و جسم جانباز لنگ بزند یعنی تسریع کردن زمان از دست رفتن او!... یعنی افزایش میزان بیماری های جسمی و روحی و زودتر از پاافتادن!

پس باید بلند شد و هرچه سریع تر برای جلوگیری از این خزانی که به جان باغ زندگی جانبازان افتاده، کوشید.

مسئولین! با شما هستیم

با شمایی که دستتان به تامین سریع تر داروها ... تسهیل امور درمانی جانبازان... پرداخت هزینه داروها و بیمه ها... سر زدن و توجه و رسیدگی به جانبازان ... مناسب سازی تردد و امکانات و تسهیلات درمانی، مالی، رفاهی، تفریحی و درمانی می رسد!

قاصدان عشق شهرمان...بهانه های نظر الهی به زندگیمان... این برکت های بی انتها و اقیانوس های عشق و ایثار و انسانیت و شرف دارند از دست می روند.

اگر غیرتی هست و شرفی هست و معرفتی... کاری کنیم!


کد خبرنگار : 20