تاریخ : 1398,چهارشنبه 22 آبان13:29
کد خبر : 70605 - سرویس خبری : اخبار

از کانادا دعوتنامه داشت اما به سوریه رفت



جوانترین شهید مدافع حرم، به شهید دهه هفتادی و شهید اربعه حلب معروف است. شهیدی متولد سال 1374 که در روز‌های اوج جنگ سوریه و حمله بی امان تکفیری‌ها به حرم‌های مطهر حضرت زینب (س)، حضرت رقیه و مردم سوریه در کنار دیگر رزمندگان مدافع حرم خودش را به سوریه رساند.

https://defapress.ir/files/fa/news/1398/8/21/849363_132.jpg

سید مصطفی موسوی همان شهید معروف دهه هفتادی و کوچکترین شهید مدافع حرم است. دانشجوی رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه آزاد اسلامی که با شهادتش ثابت کرد شهادت سن و سال نمی‌شناسد و هر کس که طالب آن باشد راه را پیدا می‌کند. دانش آموز ممتاز مدرسه و عاشق خلبانی خود را برای مبارزه با اسرائیل آماده کرده بود. چندباری به خانواده گفته بود برنامه دارد تا روزی در کرانه باختری به جنگ با مزدوران اسرائیلی برود اما سرنوشت او با شهادت در سوریه رقم خورد. سید مصطفی موسوی سرانجام پس از حضور در سوریه بیست و یکم آبان به همراه شهیدان مسعود عسگری، احمد اعطائی و محمدرضا دهقان امیری در شهر العیس حلب به شهادت رسید و پیکرش در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

مادر شهید موسوی در گفت‌وگو با دفاع‌پرس درباره چگونگی حضور فرزندش در سوریه اظهار داشت: خودش اعتقاد داشت من دعوت شده هستم. خواست خودش بود و دوست داشت به سوریه برود. یک سال و نیم تلاش کرد و آموزش‌های مختلف دید. یک سال قبل از دوره‌های آموزشی در جایی بدون حقوق کار می‌کرد که ما اطلاع نداشتیم. حتی کرایه ماشینش را از من می‌گرفت. می‌گفتم تو کجا کار می‌کنی که حتی پول کرایه ماشین نداری؟! می‌گفت من برای رضای خدا کار می‌کنم و نیت کرده‌ام از ذهنم استفاده کنم.

وی افزود: قبل از اینکه به سوریه برود طرحی به سازمان نخبگان داده بود که طرح برتر شناخته شد ولی حمایت نکردند. طرحش را به کانادا فرستاد و حتی برایش دعوتنامه آمد، ما اصرار کردیم که برود ولی گفت من باید کارم را جای دیگری انجام بدهم.

می‌خواهم مثل شهید دوران به قلب اسرائیل بزنم

مادر شهید موسوی از علاقه سید مصطفی به شهید بابایی روایت کرد و بیان داشت: مرتب سی دی‌ها و کتاب‌های مربوط به شهید بابایی را می‌خواند. تلاش کرد خودش را به شهید بابایی برساند. حتی می گفت دوست دارم مثل شهیدان بابایی و دوران شهید بشوم. دوره‌های خلبانی ثبت نام کرد اما نتوانست. یکبار گفتم تو که انقدر عاشق خلبانی بودی چه شد که نرفتی؟ گفت من عشق خلبانی نداشتم، عشقم این بود مثل شهید دوران شهید شوم و بدون اینکه کسی بداند هواپیمایم را پر از مواد منفجره کنم و تلاویو را با خاک یکسان کنم.

 


منبع : دفاع پرس