تاریخ : 1398,شنبه 16 آذر12:28
کد خبر : 71165 - سرویس خبری : زنگ خاطره

همکاری کُردهای عراقی در عملیات ایران علیه عراق


همکاری کُردهای عراقی در عملیات ایران علیه عراق

سید علی‌اصغر موسوی از رزمندگان دوران دفاع‌مقدس به روایت خاطراتی از غائله کردستان و کمک نیرو‌های کُرد عراقی در یکی از عملیات‌های برون‌مرزی ایران پرداخته است.

«سید علی‌اصغر موسوی» از رزمندگان پیشکسوت دوران دفاع مقدس است که در مقاطع مختلف به مجاهدت در برابر دشمنان اسلام و کشور پرداخته است.

وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سفارش روحانی مسجد محله‌ به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و از اولین نیرو‌هایی بود که وارد سپاه پاسداران شد.

او که از آغازین روز‌های تشکیل سپاه با این نهاد انقلابی همکاری داشت، پس از شکل‌گیری غائله ضد انقلاب در کردستان برای مبارزه با گروهک‌های دمکرات و کومله همراه با تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در کنار فرماندهان به‌نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به منطقه کردستان رفت و تا آغاز جنگ تحمیلی در این منطقه ماند.

وی به روایت یکی از اولین عملیات‌های برون مرزی نیروهای ایرانی در جریان غائله کردستان در نیمه آذر 69 پرداخته است که به همراه گروهی از کردهای ایران و عراقی در این عملیات شرکت کرد. ماجرای این عملیات را در ادامه می‌خوانید.

https://defapress.ir/files/fa/news/1398/9/13/866998_839.jpg

«به مقر پیشگامان کرد رفتم که ساجدین محمدی یکی از مسوولان پیشمرگ گفت حاج احمد برایت ماموریتی در نظر گرفته، بعد کالک عملیات را روی میز پهن کرد و از روی نقشه نحوه عملیات را توضیح داد. در نهایت هم گفت که تعداد نفرات مشخص شده 10 نفر نیروی بسیجی و 140 نفر نیروی پیشمرگ کُرد است که همه آنها را نمی‌شناختیم. همان روز بعد از نماز مغرب و عشا سوار کامیون‌های کمپرسی شدیم و به طرف روستایی در جنوب دریاچه زریوار بنام «نی» حرکت کردیم.

در غرب روستا از کمپرسی‌ها پیاده شدیم و گروه دیگری از کُردهای عراقی به ما ملحق شدند، یکی از نفرات این گروه جلال طالبانی بود که به همراه 20 تن از نیروهای خود به ما پیوست. نیروها رادر دو ستون به حرکت در آوردیم. ساعت 10 شب بود که به سمت جنوب‌ غربی دریاچه راه افتادیم.

من که از صبح با ابلاغ ماموریت در تلاش بودم تا به موقع حرکت کنیم باید تدارک همه چیز را می‌دیدم تا عصر بی‌وقفه درحال تلاش بودم. سخت خسته بودم. در مسیر ذکر تسبیحات اربعه را زیر لب زمزمه می‌کردم و به شدت خوابم می‌آمد به شکلی که نمی‌توانستم چشم‌هایم را باز نگه دارم. به داخل ستون آمدم در حالی که لباس کُردی بر تن داشتم به برادر بسیجی که پشت سرم بود گفتم شالی که به کمر بسته‌ام را بگیرد و نگذارد من بیافتم و دستانم را در شانه نفر جلویی قرار دادم.

چشمانم را بستم که کمی در همان حال راه رفتن استراحت کنم، نمی‌دانم چه مسافتی را با این حال طی کردم ولی چشمانم را که باز کردم دیگر از خستگی و خواب خبری نبود. گویی ساعت‌ها استراحت کرده‌ام.

باید بدون درنگ و بی‌وقفه راه می‌رفتیم تا قبل از روشن شدن هوا خود را به روستایی که برای توقف و استراحت در نزدیکی مرز عراق در نظر گرفته بودیم، برسانیم.

طبق برنامه هنگام نماز صبح خود را به روستای مورد نظر رساندیم، همه نیروها را در خانه‌های اهالی پخش کردیم و در پشت بام خانه‌های روستا نگهبانی را مشخص کردیم که از برادران پیشمرگ و کُردهای عراقی بودند من با جلال طالبانی و همراهان ایشان به خانه کدخدا رفتیم. بعد از اقامه نماز که هوا گرگ و میش بود و رو به روشنایی می‌رفت برایمان صبحانه آوردند. مقداری نان، پنیر و یک خمره سفالی کوچک که در آن گوشت قرمه بود. صاحبخانه دستش را در داخل خمره کرد مقداری گوشت قرمه بیرون آورد و در ظرفی که روی چراغ بود ریخت و چند عدد تخم‌مرغ اضافه کرد. مشغول صرف صبحانه شدیم، چند ساعتی بعد از صبحانه استراحت کردیم و آماده حرکت شدیم.

ساعت نزدیک 10 صبح بود که ستون را از داخل شیارهای عمیقی که جان پناه خوبی بود به سمت داخل مرز عراق حرکت دادیم. نماز ظهر و عصر را در داخل شیاری که چشمه‌ای هم در آن جاری بود اقامه کردیم. بلافاصله بعد از نماز به مسیر خود ادامه دادیم، طرح عملیات این بود که در خاک عراق خود را به نزدیکی پاسگاه توتمان برسانیم، بعد از رسیدن در یک مکان که از قبل تعیین شده ما از نیروهای کُرد عراقی جدا شویم و بعد از طی مسافتی به پاسگاه عراق هجوم ببریم تا جلال طالبانی و همراهان از این فرصت استفاده کنند و از کنار ما عبور کنند و به طرف سلمانیه بروند.

حمله خود را نزدیک ساعت 16 آغاز کردیم، درگیری شدیدی بین نیروهای ما و عراقی‌ها صورت گرفت تبادل آتش تاحدود ساعت 17:30 ادامه داشت. جلال با نیروهایش از دره‌ سمت چپ پاسگاه عبور کردند. هوا کم‌کم رو به تاریکی می‌رفت. ما از همین تاریکی شب استفاده کرده و قبل از رسیدن نیروهای کمکی عراق به منطقه، آنجا را ترک کردیم. شبانه به سرعت و بدون توقف به طرف مریوان به راه افتادیم و با سرعت پیش رفتیم. ساعت 10 صبح به روستایی رسیدیم که کامیون‌ها در آنها آماده و منتظر رسیدن ما بودند، سوار بر کمپرسی‌ها شدیم و بطرف مریوان حرکت کردیم.»

انتهای پیام/ 141

 


منبع : دفاع پرس