تاریخ : 1398,جمعه 04 بهمن15:30
کد خبر : 72088 - سرویس خبری : متن ادبی

فصل آخر بهار زندگی انسان ها



محمدرضا سابقی

محمدرضا سابقی - از آن لحظه ای که آدم به روی زمین آمد، کتاب زندگی بشر آغاز شد و با هر بهار، فصلی تازه از این کتاب نگاشته می شود

خواندن بعضی فصل ها شادی آفرین است و برخی اندوهناک 

بعضی هولناک است و برخی آرامش بخش 

و عجیب اینجاست که غم و شادی و ترس و آرامش آنقدر نامنظم بین فصل ها توزیع می شود که نمی دانی آخر داستان چگونه تمام می شود! 

حتی گاهی با خواندن همه کتاب هم باز نمی فهمی آخر قصه به کجا می خواهد برسد و ترجیح می دهی فقط صفحات مربوط به خودت را مرور کنی و عکس هایش را تماشا کنی! 

اما نگاهی کوتاه به پیشگفتار نویسنده اش خیلی چیزها را برایت روشن می کند! 

آنجا که ماجرای انسان کامل و خلیفه الهی را بیان می کند و این واژه را آنقدر تکرار می کند که خسته می شوی و ترجیح می دهی همان داستان های غیر تکراری اش را بخوانی! 

اما وقتی کتاب را دوباره مرور می کنی، می بینی که در هر فصلش انسان کاملی بقیه انسان ها را به رشد و کمال فرا می خواند و حتی بارها خود تو را خطاب می کند. 

پس دیگر خسته نمی شوی وقتی می فهمی که انسان هایش فصل به فصل به سوی کمال می روند، 

کمالی بی پایان و تا بی نهایت . . . 

و تازه می فهمی که پایانی برای این قصه وجود ندارد! 

اما فصل آخر کتاب، داستان وصالی عاشقانه است: 

انسان های سرگشته ای که سال هاست منتظر دستگیرند 

و انسان کاملی که سال هاست منتظر دستی است که به سویش دراز شود! 

و خدا می داند که کدام یک عاشقند و کدام معشوق! 

انگار با شروع این فصل آخر، بهار انسانیت آغاز می شود و انسان ها یک به یک شکوفا می شوند و جوانه می زنند.

و اینجاست که آرزو می کنی دست هایت هرچه زودتر فصل آخر این کتاب را ورق بزند! 

آری! آنچه فصل آخر کتاب را می نویسد دست های تک تک ماست! 

به امید بهار حقیقی انسان ها..

 


کد خبرنگار : 23