تاریخ : 1398,دوشنبه 26 اسفند17:59
کد خبر : 73345 - سرویس خبری : متن ادبی

بهار تر از همیشه با عطر عشق و ایثار


بهار تر از همیشه با عطر عشق و ایثار

باز هم بانوی طبیعت، روسری برفی رنگش را از سر برمی دارد و روسری سبز رنگ بهاری اش را به سر می کند... جلوی آینه می نشیند و گیسوانش را در نور طلایی رنگ بهار رها می کند...

شهید گمنام

شهید گمنام - باز هم بانوی طبیعت، روسری برفی رنگش را از سر برمی دارد و روسری سبز رنگ بهاری اش را به سر می کند... جلوی آینه می نشیند و با دستمالی از جنس نور، صورت سپید و بی حال زمستانی اش را پاک می کند... و مشاطه گر را خبر می کند تا صورتش را به سرخی شقایق های وحشی بیاراید... خط چشمی به رنگ قهوه ای شاخه های نورس برایش بکشد و مژگانش را به سبزی روشن چمن های سبز تازه رنگین کند... موهایش را با شانه ای از جنس چوب درختان تازه شانه می زند و گیسوانش را در نور طلایی رنگ بهار رها می کند...

 آسمان چادر تیره و زمختش را درمی آورد و روسری آبی فیروزه ای اش نمایان می شود... خورشید درشکه ای کرایه می کند و در آسمان ها به دور شهر می گردد و از سبد دستانش پولک های نقره گون را بر سر شهر و دشت و کوه می پاشد...

باران در دل ابرها جان می گیرد و به قطرات باران ماموریت نوازش گل ها و برگ ها را می دهد... قاصدک ها ترانه خوان از دل خاک بیرون می زنند و دشت را به رنگ سبز و سپید درمی آورند و منتظر می مانند تا با نوازشی از نسیم بهاری در دل دشت ها و کوه ها مسافر شوند...

شکوفه ها به ناز و کرشمه ترک شاخه را پس می زنند و از دل چوبی خشک سربرمی آورند تا زودتر چشمشان به چشم نور گره بخورد و تن شاخه خشک را به الوان متفاوت آذین بندی کنند...درختان بر روی شاخه هایشان، گل های نوشکفته را ریسه می کنند تا با برق رنگ های زرد و سفید و صورتی و قرمز، صحن طبیعت را چراغانی کنند...

هر سال در چنین ایامی هوای بهار چنان حال خوش و مستی ای به آدمی می دهد که سرازپانشناخته جامه بر تن می کشیدی و دل را به دریای طبیعت می زدی اما ... حکایت بهار و نوروز امسال با همه سال ها فرق می کند!...

امسال با وجود تمام تازگی ها و نو شدن ها و تازه شدن های شهر و طبیعت و دل ها... شیوع بیماری ای منحوس، صورت بهارمان را کمی خراشیده است... که برای پیشگیری از دچار شدن به آن و جلوگیری از شیوع سریع آن تنها راه خانه نشینی ست...

شاید این تهدید و محدودیت به ناچار تلخ باشد اما... اتفاقا" چیزهایی را هم یادآور می شود که سینه را مالامال از شکر نعمت های الهی می کند و به یادمان می اندازد که چه نعمت ها و زیبایی هایی داریم که از آنها کمی غافلیم...

اینکه هر سال چقدر راحت و آسوده به خرید و گشت و گذار در دل طبیعت زیبای خداوند می رفتیم... دورهمی و جمع و محبت ها بود که با وجود بهار در دلها جان تازه تری می گرفت... گشتن به دنبال ماهی قرمز و سبزه سبز چمنی و لباس تازه... بی هیچ دغدغه ای!

اما امسال که برای دوری از این بیماری که بر کشورمان سایه انداخته، مجبور به تردد کمتر هستیم... شاید بیشتر قدر بدانیم آنچه را داشته ایم و... بیشتر به یاد کسانی بیفتیم که همه این خوشی ها را از صدقه سر وجود آنها داریم...

ماه رجب است و دست ها و قلب ها گره خورده به عرش الهی... امسال تازگی درخت ها و سبزه ها را... طلاییِ رنگ خورشید را... فیروزه ای آسمان را بیشتر از پای سجاده های نماز " یا من ارجوه لکل خیر" و از قاب پنجره می نگریم و قاصدک دعایمان را روانه می کنیم به خانه باصفای آن جانباز قطع نخاع گردنی... که سال هاست طعم خانه نشینی را می چشد و دم برنمی آورد!...

و به خانه همه جانبازانی که غریبانه ایام عمر را در گوشه ای از خانه سپری کردند یا آسایشگاه ها و یا حتی آسایشگاه های اعصاب و روان!... سبد سبد شکوفه یاس و اقاقی می فرستیم...

و یاد می کنیم از آن مادران شهیدی که سال ها سفره هفت سینشان را بدون پسر انداختند و قاب عکس جوان رعنای شهیدشان را با عطر گل مریم و شکوفه های بهاری تمیز می کنند و بر سر سفره می گذارند...

... بهار این روزها کفش های پاشنه بلند خود را به پا کرده و شنل شکوفه رنگش را بر دوش انداخته... گل های صحرایی را به ساقه گل ها دسته کرده و در میان خانه هایی می گردد که پای آمدن به استقبال او را ندارند...

بانوی بهار امسال قدرشناسانه تر از هر سال در خانه های ایرانی ها را می زند و بسته ای سپاس و عشق را هدیه می کند به آنانی که سال های سال بهار را برای ایران و ایرانی امن و سبز نمودند...

بهار امسال به زیبایی دیگری نیز مزین است و آن... عطر و بوی عشق و ایثاری ست که عطر خاک های فکه و طلاییه و چزابه را با خود دارد و با عطر نسیم دل انگیز بهاری درهم آمیخته است...

رنگ ایثار و فداکاری باز هم در دل شهر جان گرفته و برخی با تنفس عطر بهار، عاشقانه ریه خود را از عشق ورزیدن به همنوع پر کرده اند و کمر همت بسته اند برای خدمت به بیماران در بستر افتاده بیماری این روزها!...

برخی در این ایام نزدیک عید، به جای پوشیدن لباس نو، ماسک و لباس محافظ پوشیده اند و به جای چیدن سفره هفت سین، در درمانگاه ها و بیمارستان ها با تمام جان و دل بهاری خود و درحال رسیدگی به بیماران نیازمند درمان و توجه... روزهای پایانی اسفند خود را مبدل به فروردین می کنند...

... و چقدر این روزها بوی جبهه نزدیک است... انگار که این عطر بهاری که از اردوهای هر سال راهیان نور ... مردم را به خاک جبهه ها و عطر شهدا متصل می کرد... امسال آمده تا ما را ببرد به بیمارستان های صحرایی ایام جبهه و... در کنار پرستاران و پزشکان دلسوز شهید و رزمنده زمان جنگ...

 چقدر پزشکان و پرستاران عاشق این روزها ... و حتی مردم داوطلب کمک به بیماران که از لذت سال نو کمتر بهره می برند، شبیه رزمندگان سال های 8 ساله دفاع مقدسمان شده اند... گویی قهرمانی کردن و ایثارگر بودن را از اسطوره های کشور خویش وام گرفته اند و روح هزاران شهید آن ایام بی بدیل ... در جان این روزهای درمانگران و داوطلبین عاشق درمان بیماران دمیده شده است...

باز هم مردمم ایثارشان را به رخ می کشند و انسان دوستی با شکوفه های فروردین ماه می روید... این روزها علیرغم غصه هایش پر از جلوه های چشم نواز و روح نواز ست چون رنگ و بوی ایثار جبهه ها را دارد... عطر بستن سربندهای هم... عطر دادن قمقمه آب به هم... عطر شستن لباس های یکدیگر ...و واکس زدن پوتین های هم...

عطر پست دادن و نخوابیدن به جای یکدیگر و ... عطر جان دادن به پای هم!

 

در این روزها که دیدن بیماری مردممان دلمان را به شدت تنگ کرده ... اما حسی درونی خبری خوب را نوید می دهد...

 اینکه در این آستانه روییدن سبزه ها و گل ها... در این پر شدن شهر از شقایق و سنبل... این آبی شدن آسمان و کنار رفتن پرده های ابر از روی آفتاب طلایی ایران... این آغوش گشودن گل ها برای نور خورشید... این مستی حال پرندگان از عطر فروردین... این انتظار برای سر رسیدن صورتی رنگ ماه عاشق اردیبهشت... بیقراری برگ های سبز روشن برای آرایش درختان... آشتی شکوفه ها با نغمه بلبل ها... و به علاوه ... مناجات های ماه نازنین رجب... "یا من ارجوه لکل خیر" های امیدبخش... سجاده های منتظر رسیدن جشن های ماه شعبان و سفره های افطاری ماه رمضان... و از طرفی... دعاهای تمام مادران شهدا در حق سلامت مردم... نفس های متبرک جانبازان برای شفای بیماران... و دعاهای مستجاب رزمندگان همیشه و اسطوره های صبوری و عشق این سرزمین...

و همه و همه...

در تمام اینها خدایی هست که عاشقانه و بی دریغ... عاشقانه و بزرگوار... عاشقانه و خداگونه دوستمان دارد و هوایمان را دارد...

... بهار 1399 نیز فرا خواهد رسید درحالیکه با تمام ایمان و قدرت رزمندگان مقاوم... صبوری و ایثار ایام و روزهای نبرد... عشق و اخلاص جانبازگونه... از بحران بیماری خواهیم گذشت و با نفس های مقرب شهدای عزیز و جاماندگانشان... جانبازان مقربمان به سلامتی خواهیم رسید...

دوباره با نواخته شدن آهنگ زیبای بهار... دور هم جمع خواهیم شد

همدیگر را گرم در آغوش خواهیم گرفت و روی ماه نزدیکان را خواهیم بوسید

در میان سبزه های نو گرد هم خواهیم نشست

به زیارت عاشقانه ولی نعمتمان امام عشق خواهیم رفت و در صحن انقلاب به گنبد طلایی اش کنار هم خیره خواهیم شد... و به زیارت بانوی عشق حضرت معصومه (س) خواهیم رفت و در حیاط آرامش بخشش زیارتنامه خواهیم خواند.

یا امام رئوف! دعایمان کن مولا جان برای صحت و امنیت در سال جدید... دل عاشقانت را آرام کن عزیز باب الحوائج که امسال روز اول عید ما، روز شهادت پدرت امام کاظم و باب الحوائج ماست.

بگذار دوباره در حرمت باز شود... میاییم و با مژه هایمان حیاط صحن هایت را جارو می کنیم و به اشک شوق ضریحت را می شوییم و گرد فراق از تن می زداییم.

یا امام کاظم! باز کن در آرامش و شفای بیماران ما را... از بیماران تخت های بیمارستان تا همه جانبازان خانه نشین غریبمان تا همه عزیزان آسایشکاه نشین!

ای خواهر امام رضا (س) ! دست عشقت را به سر مردم ما بکش تا هرچه زودتر بتوانند با ترانه های بهار همسرایی کنند 

... شهدا دعایمان کنید که زندگی عاشقانه مردممان همراه با عشق و سلامتی در این سال جدید توامان گردد و سالی بابرکت و بدون بیماری را آغاز کنند.

شهدا!

دعای شما بلاگردان مردممان باشد ... که همیشه بلاگردان ما، شما بودید... 

باز هم بلاگردانمان شوید شاهدان عاشق!


کد خبرنگار : 20