تاریخ : 1399,جمعه 15 فروردين20:23
کد خبر : 73718 - سرویس خبری : فرهنگ و هنر

«عاشقان ایستاده می‌میرند»



کتاب «عاشقان ایستاده می‌میرند» زندگینامه شهید سید محمد خوشبو است که به قلم زهرا شریعتی نوشته و در انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

سید محمد فوق دیپلم را که گرفت مشغول تحصیل در مقطع لیسانس شد. همزمان در یکی از مدارس حوزوی پاکستان تحصیل می‌کرد. شش ماه قبل از اعزام به سوریه به ایران آمد. اطلاعات سیاسی و انگیزه مذهبی سید محمد و همراهی و دوستی با جوانان پاراچنار در مدرسه دینی که در جهاد و مقاومت زبانزد هستند، در تصمیم او برای اعزام به سوریه تأثیر بسزایی داشت.

کتاب «عاشقان ایستاده می‌میرند»؛روایت داستانی رزمنده شیردل لشکر زینبیون شهید سید محمد خوشبو عدیل

به ایران آمد و برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم «زینب کبری (س)» علی‌ها عازم سوریه شد و در جهاد با تکفیری‌ها به شهادت رسید.

رفتم پیش مغیث و رایحه، گفتم: شما از این ماجرای مصدوم شدن عموعلی خبر دارید؟ رایحه گفت: آره، مصدوم شده.
مغیث گفت: اره تو سوریه تیر خورده. با تعجب وصف ناشدنی و با کمی نگرانی و دلشوره گفتم: الان وقت شوخی نیست! از نگرانی و دلشوره حالم بد شد، ولی به خودم روحیه می‌دادم. مغیث اصرار کرد حرفش را باور کنم. اشک توی چشمانم جمع شد، ولی گفتم چیزی نیست، حتماً زود خوب میشه، آره.

همان موقع صدای در شنیدم. شوهرعمه تو آمد. همه داشتند گریه می‌کردند. صدای هق‌هق بلند شد. بعد یکهو صدای شوهرعمه بلند شد و داد زد: «علی شهید شده» و بعد صدای گریه‌اش بلند شد.

شوکه شدم. رنگ صورتم سفید شد. دلهره گرفتم. پاهام شل شد. هزار تا سؤال ریخت تو سرم، یعنی چی؟! شهید؟! کجا؟! چطوری؟! دارید شوخی می‌کنید؟! قلبم داشت می‌ایستاد. احساس کردم باید به یه گوشه برم. اشک‌هایم همینطور می‌ریخت. بچه‌ها به هم ریختند. مجتبی یه جور، مغیث یه جور، رایحه یه جور. عمار هم پیش مامان بود. چند هفته گذشت و ما برای وداع رفتیم. آن روز یک روز استثنایی برای من بود. اون روز بالاخره تونستم با عمو، آخرین خداحافظی را بکنم. اگر بخواهم یک جمله به عمو بگویم، این است: «هیچ وقت مأیوسم نکردی! ممنون.»

 


منبع : میزان