تاریخ : 1399,یکشنبه 31 فروردين13:24
کد خبر : 74168 - سرویس خبری : اخبار

گردگیری حرم سیدالشهدا با لباس اسارت



حمیدرضا قنبری از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس در یادداشتی به خاطره زیارت اسرا از حرم حضرت امیرالمومنین و امام حسین علیهما السلام اشاره کرد. او نوشته است: «قطار، صبح در ایستگاه بغداد ایستاد، بچه‌ها تا صبح نخوابیدند و روضه و زیارت خواندند. درست روبروی خیابانی که انتهایش حرم کاظمین بود قطار ایستاد، السلام علیک یا موسی ابن جعفر، السلام علیک یا جوادالائمه.

https://defapress.ir/files/fa/news/1399/1/31/966414_598.jpg

همه را از واگن‌ها به اتوبوس‌ها منتقل کردند، مقصد نجف بود. مقابل صحن، اتوبوس‌ها ایستادند، مردم عراق پشت لایه امنیتی نیروهای بعثی، ما را تماشا و گریه می‌کردند، حرم برای اسرا قُرُق بود. از گروه اول شنیده بودیم که در ورودی حرم‌ها زانوهایمان سست بودند. ما هم تجربه کردیم، پا روی پله پایینی اتوبوس که گذاشتیم، زانوهایمان سست شدند.

همه ۴۰۰ نفر، اتوبوس به اتوبوس که پیاده شدیم، مسیر اتوبوس تا حرم را گریه‌کنان، سینه‌خیز و یا چهار دست و پا رفتیم، تلاش بعثی‌ها برای ایستاده نگه داشتنمان بی‌فایده بود، تا روی فرش‌های دور ضریح مطهر علی (ع)، به همین شکل رفتیم، شش رکعت نماز حرم را به همدیگر یادآوری می‌کردیم. زیارت تمام شد، اتوبوس‌ها به سمت کربلا حرکت کردند.

داستان سینه‌خیز و چهار دست و پا رفتن برای امام حسین (ع) هم تکرار شد، با هر سینه‌خیز با بغض و اشک می‌گفتیم، حسیییییین، حسیییییین. به آستان ورودی که رسیدیم چند تا از بچه‌ها، پیرهن زرد اسارتشان را درآوردند و شروع کردند به گردگیری دیوارها، درها و ضریح. همه جای حرم را خاک گرفته بود. شبکه‌های ضریح شش گوشه با اشک چشمانمان گل‌آلود شد و آن گل‌ها روی صورت‌هایمان پیدا بود. آن روز چهره اسرا گوشه‌ای از غربت اباعبدالله (ع) را به زیبایی تمام به تصویر کشید.

ته سیگار «خادمان شکم‌فربه» را که روی فرش‌های حرم دیدیم از غصه داشتیم دق می‌کردیم، همه را جمع کردیم. دور ضریح سیدالشهدا (ع) بودیم که ظهر شد، یک نفر اذان گفت و خودش مکبر شد تا زیر قبه مقابل چشم بعثی‌ها نماز جماعت بخوانیم، آنهم دو تا چهار رکعت.

دور ضریح مطهر سیدالشهدا (ع) عشق، در اوج خودش بود. اما آنجا عشق‌بازیمان تمامی نداشت، دل نمی‌کندیم. در بیرون رفتن از دور ضریح که مقاومت کردیم، بعثی‌ها مجبور شدند به زور، متوسل شوند. در مسیر بین‌الحرمین، جرأت نکردند ما را پیاده ببرند، با اتوبوس بردند.

دور ضریح اباالفضل (ع) ایستادیم و نوحه خواندیم. «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، سقای حسین سید و سالار نیامد» در نوحه‌ها یاد امام هم کردیم، «اباالفضل علمدار، خمینی را نگهدار». ناهار مهمان حضرت اباالفضل (ع) شدیم، مانده غذاها را برای تبرک به اردوگاه بردیم.

سوغاتی سفر، مهرهای نماز حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) بودند که بعثی‌ها اجازه داده بودند آن‌ها را ببریم.»


منبع : دفاع پرس