تاریخ : 1399,دوشنبه 12 خرداد14:27
کد خبر : 75191 - سرویس خبری : اخبار

نامه دردِسرسازِ یک شهید



جهانبخش محبی‌نیا درباره شهید محمد سبزی، فرمانده گردان امام حسین (ع) لشکر عاشورا می‌گوید: شهید محمد سبزی، مردی بود که روح بزرگ و شجاعت غیر قابل وصفی داشت. به گمانم آن را مدیون مکتبش، زادگاهش آجرلو و پدر بزرگوارش بود. آجرلو منطقه‌ای بزرگ، بکر و مذهبی در آذربایجان غربی است که بدون تعارف رزمندگان نستوهی از این منطقه و همچنین بکتاش و چهاربرج، سرحلقه مجاهدان منطقه میاندوآب را تشکیل می‌دادند.

البته رزمندگان بزرگی چون فرامرز مردانی، بابا علی خدایی، حسن زنده دل، ودود ابراهیمی، جهان نویدی، حاتم سلطانی، صمد بوستانی و آصف ترابی هم تک درختانی بودند که بعید می‌دانم میاندوآب بعد از این، شاهد ظهور همزمان چنین ستارگانی باشد. قریب به یقین خاستگاه برادران شهید آجرلو هم همین منطقه است.

محمد سبزی به همراه خانواده‌اش قبل از انقلاب به شهرستان بناب مهاجرت کردند و بعد از پیروزی انقلاب به سپاه بناب پیوست. هنگامی که در سال ۱۳۶۳ به مسئولیت سپاه بناب برگزیده شدم، محمد را در طول سال شاید دو بار بیش‌تر نمی‌دیدم چون همیشه در خدمت لشکر عاشورا و گردان خودش بود و به جد «دائم الجهاد» بود. هنوز هم که این رویدادهای منقوش در ذهن را به کلام، ادبیات و خاطره می سپارم تبسم دایمی محمد در جلو چشمانم احیا می‌شد.

محمد یک بار هم برای بنده مصیبتی درست کرد که با مکافات توانستم جمع و جورش کنم.

روزی در اتاق فرماندهی سپاه نشسته بودم که یکی از بچه‌های دبیرخانه نامه‌ای را آورد که محمد از جبهه فرستاده بود، وی روی پاکت نامه درخواست کرده بود این نامه را بنده به منزل‌شان ببرم و تحویل دهم و سلام محمد را به ابویش برسانم.

با نهایت افتخار و خوشحالی موقع اذان مغرب همراه با یکی از بچه‌های سپاه به خانه شهید محمد رفتیم، پدر بزرگوارش که خیلی انسان پاک و بی آلایشی بود، سوال کرد: «چه عجب؟» گفتم: «محمد از جبهه نامه‌ای فرستاده است و دستور داده بنده خدمت‌تان بیاورم.» به محض شنیدن این موضوع، پدر محمد زیر گریه زد و غوغایی در خانه به پا شد.

با بغض گفت: «پس محمد هم شهید شد.» چند بار قسم خوردم که برای محمد اتفاقی نیفتاده و وادارشان کردم نامه را باز کنند و بخوانند. به هر نحوی به خانواده ایشان اطمینان دادم که او زنده است. بالاخره پذیرفتند. اما شهادت با محمد قبل از این واقعه اختی پیدا کرده بود و رقص عالمانه آن‌ها از قبل شروع شده و حجله کاملا آماده بود.  بالاخره پایان ماجرا بعد از چندین ماه یا شاید یک سال فرا رسید و هم آغوشی آنها ابدی شد. همینک او در مزار پر افتخار شهدای بناب آرمیده است و شاید روزی با صدای شیپوری همراه با شهید عباس قایمی، فرمانده عملیات سپاه بناب برخیزند و شفاعتی را حوالت دهند.