تاریخ : 1399,یکشنبه 05 مرداد15:13
کد خبر : 76619 - سرویس خبری : مقاومت اسلامی

شهادت «آقازاده» افغانستانی در دفاع از حرم حضرت زینب



 

روایت حرف‌های شهید مدافع حرم ۲۳ ساله در وداع با مادربا هجوم تکفیری‌ها به سوریه و قتل عام و کشتار مردم این کشور، صحنه مبارزه بین کفر و دین این‌بار در سرزمین شام رخ داد، میعادگاه مردانی  که در آرزوی پیوستن به صف سپاه اباعبدالله‌الحسین (ع) در دفاع از حرم خواهرش راهی این کشور شدند.

سپاه بی‌مرز حضرت زینب (س) از هر نژاد و زبانی سرباز داشت، فاطمیون سربازان افغانستانی این جبهه بودند که در کنار دیگر رزمندگان مقاومت تا به امروز سپر بلای حریم اهل بیت (ع) در مقابل حرامیان تکفیری و تروریست‌های دست‌نشانده غرب شدند. «حسین فیاض» متولد سال ۱۳۷۰ از همان جوانان غیرتمندی بود که حمله تکفیری‌ها او را بی‌تاب رفتن به سوریه کرد. او دو بار به سوریه رفت، یک‌بار در سال ۱۳۹۲ و بار دیگر در سال ۱۳۹۳ که به شهادتش منجر شد. پدرش قنبرعلی از علمای شهر هرات و موسس و استاد مدرسه علمیه امام صادق (ع) در این شهر بود که در سال ۱۳۹۶ در حمله انتحاری در شهر هرات به شهادت رسید.

مادر شهید فیاض در خصوص فرزندش اظهار داشت: حسین تا پنج سالگی در مشهد بود و بعد از آن آمدیم قم و حسین در قم بزرگ شد. از کلاس پنجم در کنار درس خواندن کار هم می‌کرد و خرج خودش را در می‌آورد. در همین سن پیش یکی از دوستان کار خیاطی را دنبال کرد و در کنار درس در باشگاه ورزشی مشغول آموزش ورزش رزمی شد.

وی با اشاره به ماجرای سوریه رفتن فرزندش گفت: یک روز خواهرش بعد از برگشتن از کلاس، در خانه صحبت از جنگ سوریه کرد و اینکه حرم حضرت زینب (س) به خطر افتاده. همان ایام روزی حسین در حال تماشای تلویزیون و برنامه‍‌ای در رابطه با سوریه بود که یکباره دیدم از جا بلند شد و گفت مگر ما مرده‌ایم که حضرت زینب (س) دوباره به اسیری برود. ماه محرم بود که یک روز سر سفره ناهار به پدرش گفت برای رفتن به سوریه ثبت نام می‌کنند و اگر اجازه بدهید من هم بروم. پدرش گفت هرچه خودت صلاح میدانی انجام بده، پدرش خیلی راحت رضایت داد. او هم بعد از چند روز رفتن به آموزشی روزی تماس گرفت و خبر داد که در حال اعزام به سوریه است.

مادر شهید در ادامه بیان کرد: بار اول ۷۸ روز در سوریه بود. هربار که تماس می‌گرفت و از او درباره کارش می‌پرسیدم، می‌گفت در آشپزخانه است و خطری او را تهدید نمی‌کند، بعد‌ها فهمیدم اتفاقا بیشتر مواقع در جنگ است. وقتی آمد اخلاقش نسبت به قبل خیلی تغییر کرده بود. می‌خواستیم برایش به خواستگاری برویم، به حسین گفتم دیگر سوریه نرو که ازدواج کنی، گفت مگر می‌شود سوریه نروم.

وی در ادامه افزود: از مشهد برای خودش پرچم یا فاطمه‌الزهرا (س) خریده بود. به زیارت عاشورا و حضرت زهرا (س) خیلی علاقه داشت، هر زمان مشکلی پیش می‌آمد به خانم متوسل می‌شد به خواهرش سپرده بود اگر شهید شد پرچمی که از مشهد خریده را روی سینه‌اش بگذارند.

مادر شهید به آخرین لحظات حضور پسرش در خانه و بدرقه او به جبهه اشاره کرد و گفت: قرآن را برداشتم و او را از زیر قرآن رد کردن، برگشت و من را بوسید، وقتی دید گریه می‌کنم گفت اگر در سوریه بودی و جسارت تکفیری‌ها به حرم را می‌دیدی هیچ وقت مانع رفتنم نمی‌شدی. بعد از رفتنش من هم رفتم مشهد، خیلی بی‌تاب بودم، تا خود مشهد گریه کردم، فقط از امام رضا (ع) می‌خواستم پسرم را صحیح و سالم برگرداند، فردای زیارت، اما حال دیگری داشتم، به دلم افتاده بود دعا کنم هرچه خیر است بشود و دیگر اصراری به سالم بودن حسین نداشتم، به امام رضا (ع) گفتم هرچه خیر است برای حسین بخواه حتی اگر این خیر در شهادتش باشد.

این مادر شهید بیان کرد: خدا را شکر پسرم مدافع حضرت زینب (س) شد، سه فرزند دیگرم را هم در راه امام حسین (ع) می‌دهم.

همرزم شهید فیاض بیان کرد: حسین و شهید مهدی نظری هر دو خیلی شیطنت داشتند. برای همین به مقر ما تبعید شدند. کمی که با او ارتباط برقرار کردم، دیدم بچه با مرام و خوبی است. روزی که شهید شد در منطقه ملیحه با مهدی نظری بود. تک‌تیرانداز مهدی را هدف گرفت و او را زخمی کرد، به حسین گفت من به عقب بر می‌گردم، دقایقی بعد قناصه‌چی حسین را هم نشانه گرفت.


منبع : دفاع پرس