تاریخ : 1399,یکشنبه 19 مرداد16:45
کد خبر : 76720 - سرویس خبری : مقاله و یادداشت

ویروس و از میان رفتن شکوفایی هنرِ بینش


ویروس و از میان رفتن شکوفایی هنرِ بینش

تداوم بحران کرونا، این فرض را که بشر می‌تواند همه‌ی مسائل خود را از طریق خردورزی حل کند، باطل کرد؛ و نشان داد که کار چندانی از دستش برنمی‌آید و باید چشم‌به‌راه سرنوشت جدید باشد...

سید مهدی حسینی

فاش نیوز -  با نام و یاد خدا؛ پدیدار شناسی، فناوری را به‌منزله نوعی شیوه‌ی اندیشیدن و فعالیت، فراتر از یک ابزار و حتی فراتر از سیاست و تکنیک نمایان می‌کند. و با ایده‌هایی که به‌قول عاملی، به‌طور تعمدی در آن تعبیه شده، گسترش می‌یابد. یک خطر بزرگ آن کم‌رنگ کردن نقشِ تعادل‌بخشی و بینش‌آفرینی زبان و ادبیات فارسی از رهگذر نوشتار دیجیتالی است.

همواره مؤثرترین فرایند در شکل‌دهی شیوه‌ی هستی شناسانه‌ی جامعه‌ی ایرانی، میراث کهن فرهنگ و ادب فارسی است. در این نوشتار می‌کوشیم پرتویی بر زبان و تا حدودی شباهت زمان اجتماعی سعدی با جهان امروز بیافکنیم. همچنین مشام جان را با رایحه‌ای از منشآت قائم‌مقام فراهانی بپرورانیم؛ چرا که هر جا به تحصیل زبان فارسی پرداخته‌اند، نخستین منابع توصیه شده همین‌ها بوده است.

 برای نخستین بار از رهگذر انقلاب فناورانه در تولید و ارتباطات، بازاری جهانی پدیدار شد که در زمان واقعی کار می‌کند، جادوگران کامپیوتری در این قمارخانه‌ی الکترونیکی برای ارتباطِ هم‌زمان اهمیت ویژه قائل شدند؛ زیرا تقریبا با تمام مسائل دیگر در هم تنیده بود.

در این بازار، و پیش از برخاستن گرد و غبار کووید - 19، استراتژی شالوده‌شکن و مسلط فرهنگ غرب، ادعای در دست داشتن حقیقت را عالم‌گیر کرده بود. این دعوی همه‌ی بناها و ساز و کارهایی که هنر مندانه به شاکله‌ی رفتاری تعادل می‌بخشید را دچار ترک‌خوردگی یا فرو ریخته‌گی کرد.

در هم آمیختن ویژگی‌های گفتار و نوشتار دیجیتال نقطه‌ی عزیمت تخریب زبان و هاله‌ی معنایی در بسیاری از واژگان شد. نتایج برخی پژوهش‌های کیفی نشان می‌دهد که نسل نو، زبان نوشتاری دیجیتال‌محور مخصوص به خودش را خلق کرده است؛ مثلا غالبا در پیامک‌ها به‌جای واژه‌ی سلام، س، خداحافظ، خ، و برای بیان تعجب، واژه‌ی برگام...! را می‌نویسد.

 بسان اِعمال نفوذ جادوگران آغازین، انگار اصحاب فن و جادوگران جدید نیز اسراری واقعی دراختیار دارند؛ تردستان نوپدید بر اساس همین رموز بر ذهنیت انبوهی از نسل نو فرمان می‌رانند. افسون دیجیتالیسم و میل کودکانه‌اش به چیز‌های اعجاب‌انگیز، بسان آن ایّام، نفوذ و قدرتِ باورپذیری دارد.

علی‌رغم مزایای بی‌نهایت، دیجیتالیسم، در مواردی عامل عوام‌فریبی و ابزار ممانعت از هشیاری و رشد افراد شده است؛ ایمان به دوگانه‌ی علم/ عقل، و سلطه‌ی فن/ تکنیک، جای خدا قرار گرفت. این امر موجب رنج مضاعف و یک فساد بنیادین شد... چرا که به‌قول اشمیت، دینی که به معجزات و آخرت معتقد بود به فن‌باوری جادویی تبدیل شد؛ از این پس دیگر هنرِ تربیت، صرفا پالایش و تغییرِ نهادِ آدمی ارزیابی نشد.

در دنیای سعدی، جایگاه انسان نزد خدا، جامعه و قدرت، چنان بود که برای بقا و یافتن کوره‌راهی در هزارتوی حیات، گریزی جز تمکین و تسلیم در برابر شرایط مسلط زمانه نداشت. در چنین دنیایی، یگانه راه ارتباط انسان با هستی، صرفا تجلیات نور حق بود، و نیکویی در توکل و تمکین در برابر اراده‌ی خدا ؛ و قناعت و احسان معنا می‌شد.

سعدی آنجایی که می‌خواهد [مفهوم] باریتعالی را به عبارت ادبی آرایش دهد، چند سطر روان و شیوا و قابل فهم همه بیان می‌کند: فرّاشِ باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد؛ و دایه‌ی ابر بهاری را فرموده تا بَنات نبات را در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروز، قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به‌قدوم موسم ربیع، کلاه شکوفه بر سر نهاده...

تداوم بحران کرونا، این فرض را که بشر می‌تواند همه‌ی مسائل خود را از طریق خردورزی حل کند، باطل کرد؛ و نشان داد که کار چندانی از دستش برنمی‌آید و باید چشم‌به‌راه سرنوشت جدید باشد. به روشن‌ترین بیان به‌قول هایدگر «فقط یک خدا می تواند نجاتش دهد.»

چنانکه شایگان خاطرنشان کرده، نباید فراموش کرد که در دنیای سعدی اساسا تاریخ تعیین کننده‌ی روح زمانه نیست؛ خداوند نیز با خوانش هگلی توصیف نمی‌شود؛ و انسان نیز درمانده از بیماری خود نیست؛ بلکه برعکس، در اینجا با دنیایی تغییر‌ناپذیر مواجهیم که بسان رؤیای خدا می‌شکفد، رؤیایی که فیضان هستی را مدام سیراب می‌کند. سعدی در جستجوی مفرّی برای انسان، درسایه‌ی روزگاری بسان اهرام ثلاثه، صلب و سخت است:

چو روزگار نسازد، ستیز نتوان کرد    ضرورت است که با روزگار درسازی

 در رابطه با نوشتار دیجیتالی، و نسبت آن با کلان روال در حال وقوع در جامعه‌ی ایران، توجه به قدرت بالای بازار در الگوی آمریکایی آن، قابل تأمل است. دیری است که بازار با تعیین و جهت‌دهی اولویت‌ها و نیازهای مصرف‌کننده، بدون در نظر گرفتن قانون‌گذاری عقلانی و توازن میان منافع مصرف کننده، از رهگذر اینترنت و فضای مجازی، به تصمیم‌گیرنده‌ی اصلی تبدیل شده است.

نکته‌ی باریک‌تر زمو اینجاست که مداخله‌ی متولیان امر سیاست و قضا نیز صرفا محدود به موارد تخلف است. در اینجا و از رهگذر زبان قائم‌مقام فراهانی، پرتویی بر روند جاری می‌افکنیم: «... به رفاقت توفیقات سبحانی امید هست که بوضع خوب، بی‌جنگ و آشوب، مقاصد این دولت در آن دولت ساخته شود، و بار دیگر تیغ جدال بین مسلمین آخته نگردد.

 چرا که خواهش‌های این دولت همه امور جزئیه‌ی مسلمه است، و شریعت تا شریعت سهله وسمهه!... خاطرتان جمع باشد و هرچه هوای دلتان و صلاح دولتتان است همان را بکنید، و انصاف بدهید[که] همه باید شکر کنیم و قدر این دشمنک خود را بدانیم!... این کار کار «خطیر» است و مزید دقت و اهتمام در آن ضروری است...»

 به برکت فضای مجازی و تحولات عظیم حاصل از آن، شیوه‌ی تصویر سیاسی عوض شد، و جهان سیاست به گونه‌ای بی‌سابقه در معرض دید همگان قرار گرفت. افسون‌زدایی از قدرت و افولِ پوشیده ماندن مسائل سیاسی، کمترین دست‌آورد دیجیتالیسم است.

نتیجه گیری    

با پرتاب‌شدگی به جهان کرونایی و افزایش فزاینده‌ی پرسش‌های جدید از ماهیت این شتر گاو پلنگ، چشم بد روزگار در حال ایجاد دگرگونی اساسی در شاکله‌ی رفتاری نسل نو، و ساز و کارهای اجتماعی است. البته این نسل خودش بیش از هر سازمان و نهاد فرهنگی رسمی‌ای آگاه است که از رهگذر ارتباطات رایانه - واسط چه بلایی سر مفاهیمی چون احترام و ادب و عواطف... آمده است. مثلا شمایل‌های عاطفی به وسیله‌ی نقطه‌گذاری ایجاد می‌شود:

دو نقطه یا نقطه ویرگول، نشانگر چشم‌ها،

خط تیره به‌جای بینی،

پرانتز بیانگر دهان،

(-: چهره‌ی خندان J

)-: چهره ی غمگین L

چه خوب و چه بد، مرز اوقات فراغت و کار، اخبار و سرگرمی، نمایش و سیاست،... همگی درحال فروپاشی است و نسل نو در معرض گردبادی از تصاویر قرار گرفته که اغلب پاره پاره و رنگارنگ و پرتغییرند و سنخیت چندانی با منِش و روحیه‌ی ایرانی اسلامی ندارند.

نگارنده بر این باور است که در هیاهوی فضای مجازی، مؤثرترین راه جهت شکوفایی هرچه بیشتر هنرِ بینش، تمرکز بیشتر بر میراث فرهنگی و ادبیات فارسی است که بیش از سایر منابع، کام نسل نو را شیرین خواهد کرد. شبیه‌ترین کتاب به نثر  سحر انگیز سعدی، منشئات قائم‌مقام فراهانی است:

«باد آمد و بوی عنبر آورد    بادام شکوفه برسر آورد

نامه‌ی نامی که نامه‌ی مشکِ تر و نسخه‌ی خط دلبر بود، در بهترین وقتی و خوشترین وجهی رسید، و ساحت خاطر را رشک باغ بهشت و موسم اردی‌بهشت ساخت؛ مهجورِ مشتاق را حالتی غریب پدید آمد، که جان در گلشن عشرت داشت و دل در آتش حسرت؛ گاه از دیدن خط مکتوب، منتعش و گاه از ندیدن روی مطلوب، مشتعل... بلی؛ رسیدن این قاصد و رساندن این کاغذ، بعد از عهد بعید و قطع امید، فرجی بعد از شدت و فرحی بعد از محنت بود...

باده خاک‌آلودمان مجنون کند      صاف اگر باشد ندانم چون کند»

 نثر مسجع، آراسته، فصیح و بلیغ و ظریف و شیوا و شگفت آور گلستان که حکایتی دیگر دارد. بوستان و گلستان دو کتاب مکمل هم‌اند. سعدی گلستان را با این عبارات دلکش به فرجام می‌رساند:

کهن خرقه‌ی خویش پیراستن     به از جامه‌ی عاریت خواستن

غالب گفتار سعدی طرب‌انگیز است و طیبت‌آمیز... دُرِّ موعظه‌های شافی را در سلک عبارت کشیده است، و داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت بر آمیخته، تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند.

دکتر سید مهدی حسینی