بسم رب الشهداء والصالحین
به کجا چنین خرامان؟!
پدر!
فدای دستهای پینه بستهات!
چرا این قدر قدّت خمیده؟!
مادر!
فدای چشمان منتظر نشستهات!
نکند با پسرت قهر کردهباشی که هنوز به خانه نیامده؟!
به کجا چنین خرامان؟!
شمیران میروی یا ولنجک؟!
جماران ساکن هستی یا جمشیدیه؟!
پسرت کجاست؟
در هاروارد آمریکا برای صدور انقلاب زحمت میکشد؟!
یا در دانشگاه آزاد شعبه انگلیس! از اساتید معظم! تلمّذ مینماید که چگونه دسترنج سالها انقلابیگری و سختیهای پدرش را یکشبه بر باد دهد؟!
کجاست که اینگونه خسته و شکسته، تصویرش را بر دوش میکشید؟!
در هتل اوین! ظلمی را که نظام جمهوری اسلامی بر او و خاندان طلبکارش روا داشته! تحمل میکند؟!
یا همچون پدر مجاهد و مبارزش در جزیرهی بدآب و هوا و پر از گرد و غبار کیش سختیها را به جان میخرد؟!
فیش حقوقیات را رو کن مَرد!
رو کن تا بفهمند بچههای کم سن و سال - و به قول اینان، بی تجربهی شما! - برای آن که جلوی کماندوهای تا دندان مسلح بعثی و اشغالگران وحشی - که از 15 کشور عربی و غیرعربی آمده بودند تا خاک کشورمان را اشغال کنند، و هرآنچه امروز بر سر عراق و سوریه و افغانستان و لبنان میآورند، 35 سال پیش بر سر ما بیاورند! - نارنجک به کمر بسته، زیر تانک دشمن پول پارو میکردند!
مشکل از شماست پدرجان!
شما که برای انقلاب، زندان و تبعید و شکنجه نشدهاید که نسلاندرنسلتان، نوه و نتیجه و ندیده و نبیرهتان از چشمهی جوشانی که از انقلاب بر حلقومشان جاری شده، سیراب گردند!
ایراد از توست مادرجان! که بچهات رفت جنگ و فارغالتحصیل سوئیس و لندن و واشنگتن نشد تا بفهمد یک سطل آب، چقدر طلا دارد!
دیر نیست!
مطمئن باشید!
یوم القیامه، نه اصولگرا میشناسند نه اصلاحطلب!
نه چپ میپذیرند و نه راست!
نه حزب میخرند و نه جبهه!
نه سردار، نه دکتر، نه آیتالله نه سابقهی جبهه نه ...
و آن روز، فقط تقواست که خریدار دارد!
مگر نه اینکه:
اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَالله اَتقیکُم!
و آن روز، آنان که جان خویش را در طبق اخلاص گذاشتند، شفیع پدر و مادر خویش میگردند!
خوش به سعادتتان.
دست ما مدعیان شکسته و خسته را هم بگیرید!
هرچه باشد، چندگاهی بر عشق اهلبیت (ع) و مظلومیت فرزندتان گریستیم و خواستیم که خوب شویم!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
(آمین)
محمدرضا سابقی