تاریخ : 1399,یکشنبه 30 شهريور19:07
کد خبر : 77738 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

شهدا طبع ما تغییر کرده!



نخاعی - 40 محرم از جنگ گذشت که بر ویلچر زندگی می گذرانم. پایم از حرکت ایستاده و باید با خود حمل کنم. پایم مرا به جبهه برد. کیلومترها از اروند تا دپوی عراق حس حرکتی و حس لمسی را جا گذاشت تا دروازه بهشت ولی پای را راه ندادند و ماندم با مشکلات وارده بر نخاع.

شهر کم کم آرام شد. مجروحان از بیمارستان ها مرخص شدند. ما پیر شدیم. کودکان بزرگ شدند. نوه ها و نتیجه ها آمدند. شهدا هم آمدند و رفتند. مادران شهدا پدران شهدا هم آسمانی شدند و همچنان درد با ما باقی است.
راستی چه می حواستیم و چه در تقدیر بود؟

هشت سال بوی باروت از توپ و تانک و آر پی جی و... فضای جبهه را پر کرده بود؟
رزمنده چه می خواست که دروازه بهشت را در میان عبور از میدان مین میدید؟ با دست قطع شده میدان جنگ را رها نمی کرد. خیلی داستان ها از نبردهای صدر اسلام شنیده ولی اینجا دیده ایم. اینها که رسول اسلام نبی مکرم را ندیده بودند، چه تحولی این مرد بزرگ امام خمینی در این جوانان ایجاد کرد که از جان گذشته در این صحنه نبرد سد راه دشمن شده اند.

چه عارفانی هستند؟ چه می خواهند؟ اسلام در خطر میهن در اشغال دسیسه های اهریمنی آن روز امروز بیشتر برملا شده آیا آن دوران قابل قیاس با امروزست؟ امروز جنگی نیست و آن دوران هم تکرار شدنی در عمر فانی شده ما نیست ولی آیا اهداف شهدا تحقق یافته است.

ما کوتاهی کردیم ما که دیگر محلی از اعراب نداریم. ما کشوری در اوج عزت می خواستیم. تحمل سختی ها برای عزت قرآن و دین و ایران وعدالت خواهی بود. آیا به آرمان های شهدا نزدیک شده ایم؟
شهدا شرمنده ایم. طبع ما تغییر کرده. اختلاس ها، قانون شکنی ها روح مجروح و دردمند ما را می آزارد. رفاه طلبی برای بعضی آمده و بعضی از گرانی و فقر زندگی می گذرانند. ما زندگی علی علیه السلام در نظرمان بود.

شهدا راه را باز کردند. ما ماندیم چه عهدی داشتیم؟
آیا پایبند به عهد هستیم؟
امروز به چه مشغولیم؟ اقتربت الساعه
و دیدار با گلگون کفنان و جواب در لقاء الله چه سخت
و ما توفیقی الا بالله العزیز الکریم