تاریخ : 1399,چهارشنبه 09 مهر11:40
کد خبر : 77973 - سرویس خبری : دفاع مقدس

انفجار مین ضد تانک دلیل جدایی پدر از پسر



چله عزت| انفجار مین ضد تانک دلیل جدایی پدر از پسر

یک مین ضد تانک منفجر شد. دوتایی کنار هم بودند. بچه‌ها نتوانستند بیاورندشان عقب. عراقی‌ها معبر را شناسایی کردند.

همزمان با چهلمین سالگرد هفته دفاع مقدس،‌ خبرگزاری تسنیم به سراغ کتب خاطرات کمتر دیده شده شهدا و رزمندگان رفته تا با انتشار این مطالب، نام و یاد این عزیزان را زنده نگه دارد و معارف آنها را برای آیندگان باقی نگه دارد.

آفتاب دیگر غروب کرده بود. نشسته بودم کنار سنگر. خط آرام بود. گاه گاهی صدای انفجاری به گوش می‌رسید. غذاها را تقسیم کرده بودند. غذامان را گذاشته بودم کنار سنگر. منتظر مجید، پسرم، بودم بیاید با هم شام بخوریم. از صبح برای باز کردن معبر رفته بود. در لشگر نجف اشرف تخریبچی بود. با دوستش جعفر خاکزاد، زده بودند به میدان مین. جعفر، کاشانی بود. همیشه با هم بودند.

فرمانده آمد نزدیک: «حاجی غذات را نخورده‌ای؟»

«منتظر مجیدم.»

«بچه‌های تخریب برگشته‌اند.»

نگاه کردم تو صورتش. روش را از من برگرداند. مجید پسر کوچکترم بود. بیشتر با هم دوست بودیم تا پدر و پسر.

«آوردنش؟»

«نه. نتوانسته‌اند.»

احساس کردم چیزی تو گلوم تاب می‌خورد. می‌خواستم چیزی بگویم. نتوانستم. سرم را آوردم پایین، چشمم افتاد به ظرف‌های غذا.

«جعفر. می‌خوام باهاش حرف بزنم.»

سرم را آورد بالا. فرمانده راست خیره شده بود تا چشمهام.

«یک مین ضد تانک منفجر شد. دو تایی کنار هم بودند. بچه‌ها نتوانستند بیاورندشان عقب. عراقی‌ها معبر را شناسایی کردند...»

آخرین باری که با هم تو خانه بودیم، تازه از خوزستان برگشته بودم. با تن عرق کرده نشستم زیر باد کولر. سرما خودرم. مجید شوخی می‌کرد: «بابا تو تیرماه سرما خورده. باید بدهم روزنامه این را چاپ کنند.»

صدای خنده‌اش پیچید تو گوشم. سعی می‌کردم حرفم را بزنم. به سختی دهانم را باز کردم: «حاجی، چند روز بهم مرخصی بدهید.»

منبع: کتاب آشیان


منبع : tasnimnews خبرگزاری تسنیم