تاریخ : 1399,پنجشنبه 15 آبان13:20
کد خبر : 78618 - سرویس خبری : سینما

ملاقلی‌پور فرزند زمانه خود بود



در رثای رسول ناکام سینمای ایران؛

زنده یاد رسول ملاقلی‌پور از جمله کارگردانانی است که فیلم‌سازی را با رنج و سختی آموخت، صاحب دیدگاه و فیلمسازی دغدغه‌مند بود و درد جامعه را می‌شناخت. در یک کلام ملاقلی‌پور فرزند زمانه خود بود.

ملاقلی‌پور فرزند زمانه خود بود

محسن محمدی؛ فقدان هر کارگردان و فیلمسازی که مایه دریغ و افسوس است البته؛ کوچ زود هنگام و ناباورانه رسول ملاقلی پور، اما از دیگر بالای نیز حس تاثر را بر می‌انگیزاند و روح را می‌خراشد. ملاقلی‌پور به اوج پختگی حرفه‌ای خود رسیده بود که رفت، که اگر مانده بود، چه بسا تا به امروز چندین اثر قابل اعتنای دیگر به کارنامه هنری خویش افزوده و عیار سینمای ایران را رتبه‌ای ارتقا داده بود.

مداقه‌ای بر سر حرفه‌ای این کارگردان، حرکت رو به جلو او را چه به لحاظ تکنیکی و چه از منظر پرداخت و روایت قصه و چه از زاویه حق شخصیت‌های مملوس، اما خاص و کمتر دیده شده به خوبی عیان می‌سازد.

رسول ملاقلی‌پور نه به مانند بعضی از همقطارانش و حتی برخی از اسلافش که فقط خود را تکرار می‌کنند، یا در جهان ماضی تاریخ مصرف گذشته‌شان مانده‌اند، یا یکبار از دستشان در رفته و فیلم خوبی ساخته‌اند و حالا با آثار بعدی همان یک کار با کیفیت را هم ضایع می‌کنند، یا فیلم‌هایشان همچنان رنگ و لعابی ایدئولوژیک دارد و به کلیشه‌گرایی و شعارزدگی پهلو می‌زند، با بهره‌گیری از خلاقیت و استعداد ذاتی و درونی‌اش، کنشی هوشمندانه و پویا را در مسیر فیلمسازی در پیش گرفته بود.

از «شاه کوچک» تا «میم مثل مادر» تحولی محسوس و ملموس را می‌توان نظاره کرد، نه از بابت استحاله فرهنگی (که برخی از هم‌دوره‌ای‌هایش مبتلا شدند)، بلکه از منظر المان‌ها و سازوکار‌های فیلمسازی.

از یکی دو دست‌انداز مانند «کمکم کن» که بگذریم و شتر دیدی ندیدی، و برخی گل درشتی‌ها و از قاب بیرون زدگی‌های آثار دهه ۶۰ را که برآمده از مقتضیات آن دوران بدانیم و به احساسات عمومی حاکم بر جامعه حواله دهیم، کارنامه فیلمسازی رسول ملاقلی‌پور سیر صعودی دارد و حرکتی رو به بالا، بی‌گمان.

ملاقلی‌پور با وجودی که جنگ را پدیده‌ای مذموم می‌دانست و از حماسه سرایی‌های شعار‌گونه پرهیز داشت، در عین حال جانفشانی‌ها و از خودگذشتگی‌ها را ارج می‌نهاد و آنان را که مصلحت وانهاده و بر سر آرمان، از زندگی چشم پوشیده بودند بسیار تکریم می‌کرد؛ نشانه‌اش هم، زیبا نشان دادن لحظه شهادت کارکتر‌های آثارش. با این همه، او می‌خواست از جنگ به زندگی برسد، بدون آن که از مدار انصاف فاصله بگیرد و از مسیر اعتدال خارج شود و گذشته‌ها را به باد نسیان بسپارد.

قهرمانان فیلم‌های ملاقلی‌پور می‌آمدند به نیت مرور گذشته گا‌ها دردناک خویش، تا به زندگی برسند. آثار او در عین تلخی ظاهری، اما در بطن خود نوعی امید به زندگی را تبلیغ می‌کرد، گیرم که در فیلم‌های آخرش این خصیصه نمود کمتری داشت. رسول ملاقلی‌پور فیلمساز غیر قابل پیش بینی‌ای بود و خواندن دستش نه چندان آسان برای مخاطبان و حتی منتقدانش، برآمده از شوریدگی و بی‌پروایی نهادینه شده در ذات و درونش.

او نه رسم عافیت می‌دانست و نه سر سازش با کسی داشت. تجربه می‌کرد آن چه را دلخواسته‌اش بود. در میانه «سفر به چزابه» و «هیوا» «کمکم کن» را می‌ساخت و از «مزرعه پدری» به «میم مثل مادر» می‌رسید. جوانی که در دوران جنگ، دوربین عکاسی بر دوش داشت برای ثبت خاطره‌ها و حماسه‌ها، به وقت فیلمسازی نیز نشان داد که کارش را خوب بلد است و هر چه پیش رفت، به کارگردانی پخته‌تر و مجرب‌تر تبدیل شد، همچنان که قلم مانا و توانایی داشت.

فیلم‌های واپسین ملاقلی‌پور قرابت بیشتری به دغدغه‌ها و فضای فکری‌اش دارد. او عادلانه از دنیای رئال غالب در آثار اولیه‌اش فاصله گرفته و به سوی جهان مورد علاقه و محبوبش یعنی جریان سیال ذهن ورود می‌کند. خودش گفته بود که: «جریان سیال ذهن، دنیایی است که به آن عشق می‌ورزم و وقتی امکان رسیدن به چیزی را ندارم از ذهن کمک می‌گیرم.» همین رویکرد است که شاید برخی از سکانس‌های فیلم‌های آخر او را برای مخاطب عام ثقیل و سخت‌فهم کرده است.

قضا را ببین، هر چه از عمر فیلمسازی ملاقلی‌پور می‌گذرد، قهرمانان و کاراکتر‌های اصلی آثارش بیشتر شبیه خود او می‌شنود؛ عاصی و طغیانگر و البته دغدغه‌مند. ملاقلی‌پور پیش از رفتن ابدی‌اش دلشکسته بود و گلایه‌مند از سانسورها، قضاوت‌ها و خرده‌گیری‌های مغرضانه نسبت به فیلم‌هایش. این را همه می‌دانستند.

آقای کارگردان در سال‌های آخر عمر، دل مجروحی داشت از آن چه بر او رفته بود. در پیوند و متاثر از این حال و هوای درونی، قهرمانان فیلم‌هایش هم دل آزرده و رنجیده خاطر، نقبی به گذشته می‌زدند تا مگر خود را بازیابند و به آرامش برسند. محمود «مزرعه پدری»، وحید «سفر به چزابه»، هیوای «هیوا» و حتی دودمان و سلیمان «قارچ سمی» از ابعاد و وجوهی، شباهت‌های غیرقابل انکاری دارند با خالق‌شان.

فیلمساز شوریده حال و کارکترهای مخلوقش، آزرده و شاکی از چرخ روزگار و بازی آدم‌ها، هر روز تلخ‌تر شدند تا رسیدند به «میم مثل مادر» و دلشان آن‌قدر شکست که دیگر تاب نیاورد و ناگهان از حرکت باز ایستاد.

رسول ملاقلی‌پور که به پای خود رفته بود برای پژوهش و نگارش فیلمنامه «عصر روز دهم» سکته قلبی کرد و کارش نیمه تمام ماند تا سینمای ایران احساس خسرانی ابدی کند بابت از دست دادن یکی از فیلمسازان متبحر، متعهد، کاردان و جسورش؛ کارگردانی که به اوج پختگی و نوعی ثبات رسیده بود در مسیر فعالیت‌های هنری‌اش.

هنرمندی که در جوانی و در سومین اثر بلند سینمایی‌اش «پرواز در شب» سیمرغ بهترین فیلم را از جشنواره فجر گرفته بود و کلکسیونی از جوایز را در تالار افتخارات خود داشت، در حالی که می‌توانست سال فیلم بسازد و علاقه‌مندانش را هر چه بیشتر غافلگیر کند، در ۵۱ سالگی عطای این دنیا و مناسبات و آدم‌هایش را به لقایش بخشید و آرام گرفت.

گزافه نیست این ادعا که یک کارگردان ۵۱ ساله به لحاظ حرفه‌ای و در قیاس با دیگر همکاران، در میانه راه است. چه جای ایراد است این تصور و خیال‌پردازی که اگر ملاقلی‌پور زنده ماند و تا 80 سالگی عمر می‌کرد و فقط هر دو سال یک فیلم می، ساخت دست‌کم 15 اثر قابل اعتنایی دیگر نه فقط در کارنامه خود که از برای سینمای ایران به ثبت می‌رساند.

فقدان هر فیلمسازی ضایعه‌ای دردناک و غیرقابل جبران است برای سینمای ایران کوچ نابهنگام رسول ملاقلی‌پور اما مصیبتی مضاعف است او در اوج پختگی و کارآمدی رفت.

منبع: ماهنامه فرهنگی و هنری سرو