تاریخ : 1399,دوشنبه 01 دي14:50
کد خبر : 79557 - سرویس خبری : مسائل و مشکلات ایثارگران

گاهی دوستان هم اخلاص را فراموش می کنند!



سید مرتضی جانباز 65%و فرزند شهید سید مجتبی ایزدخواه - من از خودی ها انتقاد می کنم چون از دشمن انتظار زخم زبان و از خودی ها روحیه جهادی انتظار دارم. چه کنم که خودی های امروز هم، به درون چاله میز و مقام ریاست پرستی افتاده اند و ما را تحویل نمی گیرند!

به یاد دارم شهید محمد قبادی در تبریز مهمان بنده بودند. با هم رفتیم سر مزار پدر شهیدم، نوشته سنگ قبر را خواند. محل شهادت عملیات والفجر یک، منطقه شرهانی.

گفت عجب، سید من هم در عملیات والفجر یک قطع نخاع شدم، پس با هم در یک عملیات بودیم.

 من از خودی ها انتقاد می کنم، چون به رسم روزگار دشمن همیشه به انتظار می نشیند تا چاقوی خود را به قلب ما بزند و ما را از دایره اعتقادات حذف کند.

عزیزانم روزگار عجیبی شده، الان دوستان به جای خنجر دشمن، به روی دوستان خود شمشیر می کشند!

چند روز پیش رفتم اداره آبِ شهرک اندیشه تبریز، از بنیاد هم نامه بردم و گفتم این پسرم مهندس مواد است و ایده و طرحی دارد. رییس آنجا گفت از بنیاد معرفی نامه آوردی، به من مربوط نیست. من خودم جانبازم و کلی سال هم جبهه دارم! 

من تعجب کردم!

وقتی که به اتاق رئیس اداره می خواستم وارد شوم، دود و بوی سیگارش همه اتاق را فرا گرفته بود.

 بنده دو پسر دارم، یکی میرشهاب الدین ایزدخواه و آن دیگری سید مهدی.

شهاب الدین چون کار ندارد با اینکه رتبه اول دانشگاه شهید بهشتی مشهد بوده و 16 مقاله هم به صورت ای اس ای دارد، از کشورهای مختلف دعوتنامه دارد و می خواستند او را ببرند آنجا در غربت که من نگذاشتم. الان در کارخانه بلوک زنی کار می کند و بلوک 18 کیلویی جابجا می کند، و البته سخت هم کار می کند.

خواهش می کنم دوستان در گوگل انگلیسی سرچ کنند نام «میر شهاب الدین ایزدخواه» را و مقاله هایش را بینند. خلاصه اینکه به قول معروف دشمن هم اگر بود، دشمن های قدیم!

بچه های جبهه برای ظرف شستن، واکس زدن پوتین های بچه ها، و ... شب ها بیدار می ماندند تا همه که خوابیدند، کفش های بچه را واکس بزنند  و کارهای دیگر را انجام دهند تا ریا نشود و گمنام بمانند.

خسته هستم، خسته. دعا بفرمایید عاقبت بخیر بشوم و بروم پیش شهدا ...