تاریخ : 1399,پنجشنبه 04 دي16:30
کد خبر : 79601 - سرویس خبری : زنگ خاطره

به ابوذرهای زمان نگویید محتاج و معسر!


به ابوذرهای زمان نگویید محتاج و معسر!

خاطره‌ای از یک شب معجزه خداوند بزرگ، آن هم در دیدگان پیرترین رزمنده ... ابوذر زمان!

اکبر کاشانی حصاری

اکبر کاشانی حصاری - خاطره‌ای از یک شب معجزه خداوند بزرگ، آن هم در دیدگان پیرترین رزمنده ... ابوذر زمان!

 ما در تپه های قلاویزان بودیم. همان سنگری که نامش، دیدگاه صدام لقب گرفته بود، از فاصله ای که ماشین‌ها از جاده اصلی کوه‌های ایلام به سمت مهران تردد می‌کردند، گرا به توپخانه‌ی خود داده و عزیزان رزمنده را به خاک و خون می‌کشیدند و طراحان این سنگرها و کانال‌ها  و میدان‌های مین گذاری شده به وسعت کیلومترها که توسط همین کشورهای اروپایی انسان دوست و به اصطلاح خودشان بشر دوست و سنگرها و جاده ها و کانال‌های آنچنانی که برای ارتش بعثی عراق طراحی کرده و می‌ساختند. بله آنان با اینهمه سلاح و تجهیزات مدرن بودند.

 من به عنوان مسئول گروهان کمین، با دیگر عزیزان رزمنده حدود پانصد متر ازخط را تحویل گرفته بودیم. راه اصلی ورود و خروج از تپه‌های قلاویزان به سمت مهران و بالعکس به سمت عراقی‌ها و ارتفاع تپه‌ها مثل مثلث شیب دار از ده متر تاسی متر و ما از نظر دید در نوک تپه‌ها در سنگرها و کانال‌های ساخته شده خودشان و لحظه ای نبود در طول روز و شب که ‌آتش خمپاره و توپخانه بر سر ما نبارد.

 ما در طول این مسیر که حالت نیمه نعل اسب بود و کانال‌هایی که شلیک توپ و خمپاره بعضی از کانال‌ها را خراب کرده بود و در تیررس و دید آنها قرار داده بود، سه سنگر کاملا مسلط که دید بهتری داشتیم، انتخاب کردیم و هر سنگر دو نفره نگهبانی و یک سنگر هم پایین تپه‌ها که سنگر کمین شبانه بود که سه و یا چهار نفره تک تیرانداز و تیربار چی و دو نفر دیگر با یک بیسیم چی مستقر شدیم.

یک شب از سر شب، آتش سنگین تا حدود ساعت یک بامداد ریختند که باعث مجروح شدن تعدای از بچه ها شد. ابوذر ما چشمانش مثل عقاب و دوربین دید در شب بود. باهم مشورت کردیم. من به او گفتم. هی آتش سنگین و یکدفعه سکوت دارد و او خودش کل بچه ها را از سنگر مرکزی که محل استراحت بود، آماده باش کرد و در کانال‌ها تقسیم کرد و من با سنگر کمین با بیسیم و به عقب کشیدم و با عقبه‌ی لشکر هماهنگی و به آنان احتمال هلی برد و پاتک دشمن را دادم و ابوذر ما در بلندترین سنگری که دید داشت، منطقه را رصد می‌کرد.

 حدود یک ساعتی گذشت که با رمزی که بین خودمان دو نفر بود، مرا خبر کرد و وقتی به سنگر او رسیدم گفت: به بچه‌ها بگو هلی برد چند تا هلی کوپتر که داشتن برای عملیات آماده می‌شدن و تماس با لشکر برای نیروی کمکی برای دفاع از جاده اصلی و گرا به توپخانه و اعلام آماده باش به تیپ و لشکرهای دو طرف ما آماده شوید.

دستور به من رسید بیست دقیقه آنان را سرگرم کنید تا ما برسیم و پیش دستی ما با بلند شدن اولین هلی کوپتر از پشت خاکریزها با بلند کردن صدای الله اکبر انجام شد و از سنگرهای ایزایی پایین کانال چند نفری رفته و شروع به تیراندازی به سمت عراقی‌ها کردند که هلی کوپتر در جا نشست و ده دقیقه بعد، آسمان پر از منور مثل روز روشن شد و ما ساکت شدیم.

 منورها خاموش و همه جا ساکت و آرام بود. با هماهنگی با پدافند ضد هوای گفتم زمانی که از بالای سر ما رد شدن با تک تیر اندازی به سمت آن اعلام مسیر آنان را می دهم که ناگهان صدای تیر اندازی از سمت راست ما که لشکر عاشورا بود شدید شد و از بالای سر ما هم صدای تاپ تاپ شنیده شد و ابوذر ما، با انگشت دست مسیر آن را نشان داد و من با شلیک چند تیر رسام به سمت آن و بعد پشت سر ما بچه های کمکی چند تا منور شلیک کردن و از سه تا هلی کوپتر یکی را زده و دیگری با ارتفاع کم نیروهای خودش را پیاده کرد که تا سپیده صبح با آنان درگیر شدیم و توپخانه آنان عقبه ما را زیر آتش سنگین خود قرار داده بودند و تمام آنان یا کشته و یا اسیر ومجروح  شدند. هر چند از نیروهای ما هم شهید و مجروح شدند.

 این خاطره از آن شب هلی برد عراقیها بود‌ که اگر معجزه خدادادی چشمان این پیر و ابوذر زمان ما نبود، عراقی‌ها ما را قتل عام کرده و دوباره آن دیدگاه صدام احیا و قتل عامی دیگر به پا می‌شد....

 اگر همین عزیزان که حالا از دید شما مسئولین معسر و گدا خوانده می‌شوند. همان سربازان مکتب امام (ره) از سن پانزده تا بیست ساله ها بودند که در حق برادر دینی خود ایثار کرده و سینه را جلوی  گلوله کالیبر پنجاه می‌دادند.. با درصد و امتیازها جز بدبینی و ضربه بر عقاید دینی آنان نیست.

باید هوشیارانه و دور از جناح بازی‌ها قانون مند و نظارت شود ان شاالله. حق یارتان ای حق طلبان. یک اسلحه برای شلیک اگر اجزای آن کامل نباشد. همچون چوب دستی است. پس این عزیزان در دفاع مقدس هرکس در سنگر خود صادقانه و برادروار خدمت و دست در دست و با هم بر دشمن تا دندان مسلح پیروز شدیم.