فاشنیوز - سومین سالگرد شهادت جانباز نخاعی شهید، «حاج محمد قبادی» فرا رسیده است و تاریخ پرواز این یار حقیقی جانبازان را گرامی میداریم.
جانباز شهید محمد قبادی، به دلیل ابتلا به عارضه سرطان و پس از تحمل رنج بیماری و جانبازی، عصر جمعه ۲۲ دی ماه سال 1396 در بیمارستان تریتای تهران، به شهادت رسید.
این دلنوشته از طرف یکی از دوستان جانباز بدین مناسبت نوشته شده است:
سالگرد شهادت برادر بزرگوار محمد قبادی است
او که همه جانبازان اذعان دارند که با چه تلاش وهمتی توانست بزرگترین خانواده مجازی جانبازان را بنا نهد و محفلی گرم وصمیمی ایجاد کرد که هر کس با هر سلیقه ای میتوانست اوقات فراغت خود رابا مرور مطالب از چندین کانال وگروه ایجاد شده بدست با کفایتش صرف کند. منظور اواز این فضا سازیها اطلاع از حال وروز جانبازان وهمسنگران قدیمی و ایجاد همدلی و الفت وصمیمیت بین جانبازانی بود که در یک برهه از سالهای خون وایثار ودفاع مقدس، زخم مجروحیت و قطع نخاعی شدن ،آنها را در مجموعه آسایشگاهها گرد هم اورده بود وپس از سالها دوری وبی خبری و تفرق از هم در این فضای جدید ومجازی امکانش را فراهم آورده بود تااز حال وروز وروحیات یکدیگر با خبر شوند.اونهایت سعی وتلاش ورایزنی های خود را جهت رفع مشکلات و کاهش درد ورنج هم قطاران خود می نمود. عشق و علاقه وافرش به این کاروروحیه بالا وچهره خندانش باعث شده بود نه تنها خودش بلکه دوستاون و نزدیکانش هم متوجه بیماری او و دردو رنجی که میکشید نشوند .در واقع این اواخر محمد از دو ناحیه موردحملات نا جوانمردانه قرار داشت.
ازدرون سلولهای بدخیم جسمش را واز برون دوستان به ظاهر موجه ومدعی روحش را هدف آماج تهمتها و افترا قرار داده بودند.علیرغم اینهمه جفا این امور اورا غافل نمی کرد وبرنامه اش را بهم نمی زد بهر نحو وصورتی شده وقتی خبردار میشد در شهر و روستایی جانبازی مشکلی پیدا کرده واحتیاج به کمک دارد تمامی هم وغمش این بود که گزارشی تهیه و به سمع ونطر مسئولین مربوطه رسانده تا اقدامات لازمه جهت رفع مشکل جانبازصورت گیرد . روحش شاد
ای فصل با باران ما
برریز بر یاران ما
چون اشک غمخواران ما
در هجر دلداران ما
ای چشم ابر این اشکها
میریز همچون مشکها
زیرا که داری رشکها
بر ماه رخساران ما
این ابر را گریان نگر
وان باغ را خندان نگر
کز لابه و گریه پدر
رستند بیماران ما
ابر گران چون داد حق
از بهر لب خشکان ما
رطل گران هم حق دهد
بهر سبکساران ما
بر خاک و دشت بینوا
گوهرفشان کرد آسمان
زین بینوایی میکشند
از عشق طراران ما
این ابر چون یعقوب من
وان گل چو یوسف در چمن
بشکفته روی یوسفان
از اشک افشاران ما
یک قطرهاش گوهر شود
یک قطرهاش عبهر شود
وز مال و نعمت پر شود
کفهای کف خاران ما
بربند لب همچون صدف
مستی میا در پیش صف
تا بازآیند این طرف
از غیب هشیاران ما
یاد و راهش گرامی و روحش شاد
نویسنده : دکتر عنایت الله آطاهریان(جانباز قطع نخاع)
********************************
نگاهی به زندگی جانباز شهید قبادی
روایت حماسه ۳۵ سال جانبازی «شهید محمد قبادی»/عکس
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، جانباز شهید محمد قبادی درباره جبهه رفتن و مجروحیتش میگفت: «دلم آرام نمیگرفت. آن موقع 20 سالم بود. ماندن در خانه مرا راضی نمیکرد. همه دوستانم و پدر و دو برادرانم در جبهه بودند. خجالت میکشیدم و مدام به خودم میگفتم تو چرا ماندی؟ هر روز که میگذشت عطشم بیشتر میشد. تاب ماندن نداشتم. هر خبری که از جبهه میرسید دلم را طوفانی میکرد؛ اما با این وجود نمیتوانستم به جبهه بروم! به خاطر مادرم و بردار کوچکم. آخر آنها دیگر تنها مرا داشتند. پدر و هر دو برادرانم در جبهه بودند و مادرم از این میترسید که با رفتن من خانهاش سوت و کور شود. وقتی بیتابیهایم را میدید، میگفت: "حداقل صبر کن پدر یا یکی از برادرانت برگردد بعد تو به جبهه برو"؛ اما من نمیتوانستم بنشینم و منتظر بمانم. بالاخره تصمیم خودم را گرفتم. رفتم جبهه. شبانه و بیخبر. تنها یکی از دوستانم از این ماجرا باخبر بود که قرار شد بعد از رفتنم به مادرم خبر دهد تا مادر حلالم کند.
چهار ماهی میشد که در خط مقدم جبهه بودم. عملیات والفجر یک آغاز شد. من هم یکی از صدها رزمندهای بودم که در والفجر یک حضور داشت. گفتنش آسان است اما به سرانجام رساندن یک عملیات به این سادگیها نیست. مثل بیشتر عملیاتها به یک بن بست رسیدیم؛ به میدان مین؛ مینهای تلهای. یک اشتباه کوچک و یک اشاره کافی بود تا آنجا به یک جهنم تبدیل شود. خاصیت مینهای تلهای همین است. اگر یکی از آنها منفجر شود همه میدان مین میرود روی هوا. مینهای تلهای سد بزرگی بود و بن بست عملیات. باید این حصار را میشکستیم. باید یک معبر باز میکردیم. چند نفر داوطلب شدند برای باز کردن معبر. تخریبچیها بودند اما فرصت و زمان را نباید از دست میدادیم. باید چند رزمنده دیگر به آنها کمک میکردند. با چند رزمنده دیگر به کمک برادران تخریبچی رفتیم. تمام هوش و حواسم را جمعِ خنثی کردن مین کرده بودم که یک دفعه: بمب...! برای یک لحظه احساس کردم آتش به تمام وجودم چنگ میزند. چند ثانیه بیشتر طول نکشید دیگر هیچ چیز نفهمیدم. یک لحظه چشمانم را باز کردم دیدم در بین مجروحان زیادی پشت آمبولانسم. دوباره بیهوش شدم.»
محمد قبادی متولد 1341، در 20 سالگی برای دفاع از دین و میهن به جبهههای دفاع مقدس اعزام شد و در فروردین ماه سال 1362 در حالی که عضو واحد تخریب تیپ سیدالشهدا علیه السلام بود، در شامگاه عملیات والفجر یک، در شمال فکه قط نخاع شد. جانباز شهید محمد قبادی بعد از مجروحیت مدتی را در آسایشگاه جانبازان ثارالله بستری بود. شهید قبادی لیسانس حقوق را از دانشگاه تهران اخذ کرد و مدتی هم به تحصیلات حوزوی پرداخت. از ویژگی های بارز او خوشرویی و مردمداریاش بود که با اکثر جانبازان ارتباط صمیمی داشت. وی همچنان پس از جنگ و در دوران زندگیاش دغدغه حل و رسیدگی به امور جانبازان و ایثارگران را با خود داشت و تاپیش از بیماریاش از نوشتن و اقدام و پیگیری امور همرزمانش کوتاهی نکرد و در همین رابطه مدیریت چند گروه و کانال پرمخاطب در حوزه جانبازی، ایثار و شهادت در فضای مجازی، شبکههای اجتماعی و همکاری با سایتها را برعهده داشت. جانباز هفتاد درصد قطع نخاعی دفاع مقدس، محمدقبادی پس از از تحمل 35 سال رنج جانبازی، روز گذشته جمعه 22 دی ماه 96 در بیمارستان تریتای تهران، دار فانی را وداع گفت و به یاران شهیدش پیوست.
دیدار با مرحوم کاسه ساز
دیدار با حجت الاسلام پناهیان
دیدار حجت الاسلام شهیدی با جانباز شهید قبادی
دیدار حجت الاسلام شهیدی با جانباز شهید قبادی
دیدار حجت الاسلام شهیدی با جانباز شهید قبادی
انتهای پیام/