تاریخ : 1399,سه شنبه 05 اسفند13:35
کد خبر : 81054 - سرویس خبری : مسائل و مشکلات ایثارگران

در آستانه‌ی روز مرد

تاملی در آرزوی مرگ کردن جانبازان !


تاملی در آرزوی مرگ کردن جانبازان !

در پی این ناکامی‌ها، به نوعی شرمنده‌ی زن و فرزندان خود هستند که یادآور این جمله است که خداوند هیچ مردی را شرمنده‌ی خانواده خود نکند!

مرتضی قنبری وفا

مرتضی قنبری وفا - بارها پیش آمده در مطالبی که جانبازان از نحوه‌ی زندگی خود و مشکلات و معضلاتی که دارند، می‌نویسند، ابراز می‌دارند ای کاش (مرده بودیم) و این شرایط را تجربه نمی‌کردیم. آرزوی مرگ کردن آن هم از سوی این گروه قشر ایثارگر جامعه، بسیار جای تامل و تعمق دارد.

 آنچه محرز است، گذشته از شرایط زندگی جانبازان جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع مقدس، زندگی خانوادگی این عزیزان، متفاوت از هم بوده و هر گروه باید در جای خود مورد توجه و ارزیابی قرار بگیرند. چون مشکلات جانبازان از هر نوع، تفاوت‌های خاص خود را دارد، اما نقطه‌ی مشترک اکثر قریب به اتفاق آنها، وضعیت آنان به عنوان مرد خانواده است که ملزم به تامین نیازهای خانواده‌ی خود چه مالی و چه به عنوان ستون خانواده و امنیت محور بودن، بوده و آنان در پی این ناکامی‌ها، به نوعی شرمنده‌ی زن و فرزندان خود هستند که یادآور این جمله است که خداوند هیچ مردی را شرمنده‌ی خانواده خود نکند!

با توجه به این نکته، سئوال اینجاست مقصر این واقعه کیست؟

دولت،  بنیاد، یا سپاه و ارتش؟ فارغ از این موضوعات، بحث نوع جانبازی و معلولیت شخص جانباز نیز موضوعیت پیدا می کند.

  جانبازانی هستند مانند جانبازان نخاعی که علاوه بر خود، خانواده‌های آنان نیز مستقیم با وضعیت جسمانی این جانبازان، درگیر امور زندگی روزانه و روتین آنان هستند، در برابر جانبازانی هستند که بسیاری از مصائب خود را سعی می‌کنند به تنهائی به دوش کشیده، و حاضر نیستند خانواده‌های خود را در این موضوع زیاد درگیر کنند و آنان فارغ از دردهای خود، راضی‌تر به نظر می‌آیند، مانند عده‌ای از جانبازان دو چشم نابینا، با کسب مهارت زندگی مستقل. هر چند که این موضوع آنچنان گسترده نبوده و قلیل است، چون خانواده‌های جانبازان، با هر شرایطی در کنار جانباز خود تمام قد آنان را ساپورت می‌کنند و جانباز را با درد خود تنها نمی‌گذارند.

  حال با توجه به مسائلی که بیان شده می‌خواهیم از یک منظر دیگر به قضایا بنگریم. همه‌ی آحاد مردم با این حرف آشنا هستند که (زندگی زیباست، بیائید در کنار هم از زندگی که فقط یک بار فرصت آن را داریم، لذت ببریم)، آیا جانبازان، نباید از این موهبت الهی بهره ببرند؟ آیا به صرف وعده‌ی آخرت بهشتی باید این زندگی خاکی را با رنج و عذاب طی کنند؟ چرا هم دنیا و هم آخرت را با هم به کام نگیرند؟ این سوالاتی است که تا کنون جوابی برای آن مطرح نشده و به دلایل گوناگون، این سئوال هم نیز طرح نشده.

 بسیاری از خوانندگان و مخاطبان قدیم و جدید این سایت، با نوشته‌ها و مطالب بنده آشنا هستند، بنده پس از اینکه به کّرات آرزوی مرگ را از جانبازان شنیده‌ام، در پی آسیب‌شناسی زندگی خانوادگی جانبازان برآمده‌ام و گذشته از اینکه هرگز و هیچ‌گاه، در پی شعار دادن نبوده و هیچ‌گاه از روی شکم سیری به نقد زندگی جانبازان به مانند خودم در نیامده ام؛ حال که در حدود 37 سال است که جانباز 70 درصد قلمداد می‌شوم، هرگز دمی از حال و روزگار جانبازان حتی زیر 25 درصد هم غافل نبوده‌ام و آنچه در نقد زندگی دیگران بودم، در این همه سال، با داشتن انواع و اقسام مشکلات عدیده، هرگز مشکلات زندگی شخصی خودم را رسانه‌ای نکرده، تمایل داشتم این سایت و امثالهم، فارغ از طرح مشکلات بنده فرصت را در اختیار گروه‌های دیگر قرار دهد.

این بار می‌خواهم برخلاف گذشته گوشه‌ای از زندگی شخصی‌ام را بیان کرده و در قبال آن به جمع‌بندی هم برسم.

 در اواسط دی ماه سال جاری بنده دچار یکسری اختلال در خواب شدم. با ذکر این مطلب که بنده هم در سال 63 زمان بنیاد شهید اول در کمیسیون پزشکی 70 درصد محسوب شده و در زمان بنیاد مستضعفان و جانبازان، مجددا" به کمیسیون فرا خوانده شدم و در آنجا هم همان درصد قبلی تائید شد.

 این در حالی‌ست که حتی یک درصد هم بابت مشکلات اعصاب و روان لحاظ نگردیده. حال با بیش از 30 سال مصرف داروهای اعصاب و روان هم اکنون فقط چهار قلم دارو با دوز بالا مصرف می‌کنم که  بیشتر بر ضد بی‌خوابی و توهم است. زمانی که یاد کردم در اواسط دی ماه، دچار یکسری توهم زیاد شدم و از آنجائی که به روانپزشک خودم در بیمارستان صدر در تهران دسترسی نداشتم و از زمان بروز بیماری کرونا، دچار محدودیت‌های برون شهری شدیم، همان داروهای تجویزی سال گذشته را تهیه و مصرف می‌کردم.

 از بابت این مشکل به نزد بهترین روانپزشک شهرمان ساری که بیست سال بود که به نزدش نرفته بودم، مراجعه کردم. از بابت این توهمات گلایه نمودم و روانپزشک محترم نیز دو قلم دارو به داروهایم اضافه کرد. از بابت نام داروها و اصلاحات روانپزشکی بیماری‌ام هم اجتناب می کنم چون از حوصله‌ی بحث خارج است.

 پس از مصرف داروهای جدید به همراه داروهای قبلی‌ام شب هنگام خواب این توهمات شدت گرفت تا جائی که در شب دوم، سه توهم مختلف با سوژه‌های متفاوت به بنده دست داد و هنگامی که ساعت 3 نیمه شب بیدار شدم، به آرامی و سکوت آمدم داخل هال و روی کاناپه دراز کشیدم. تمایلی نداشتم خانواده ام را آن موقع شب پریشان‌خاطر کنم و منتظر بودم در همان لحظه بیایند بنده را بازداشت کرده و وسایل زندگی‌ام را در کوچه ریخته و خانه‌ام را مصادره کنند.

 همسرم متوجه رفتار غیر عادی‌ام شد و حالم را جویا شد و وقتی که موضوع را گفتم، همسرم گفت دوباره توهم زدی ولی من همچنان نگران تا صبح نخوابیدم و پس از 3 روز با تشدید توهمات، با تلفن همراه با روانپزشکم در تهران تماس گرفتم و موضوع را شرح دادم. ایشان پس از شنیدن نام داروها گفتند بنده به خاطر دوز بالا و داروهای جدید، دچار تداخل و مسمومیت داروئی شده‌ام و فقط همان داروی قبلی را مصرف کنم و شب‌های نخست را تحمل کنم. حال بماند پس از کنترل مصرف داروها و تحمل این شرایط پس از دو هفته، زمان برد که توهمات کمی برطرف شود و یک خواب نسبتا" عادی داشته باشم.

هدف از طرح این موضوع نوع رفتار و روان جانبازان اعصاب و روان است که فقط همین مصرف داروهای بی رویه، مشکلات آنان به تبع آن خانواده‌های آنان را افزایش می‌دهد.

حال پس از این تجربه تلخ بیشتر می‌فهمم یک جانباز اعصاب و روان بستری در آسایشگاه‌ها با مصرف داروهای فراوان آرام‌بخش، دچار چه حالاتی است. پس لازم است بنده سکوت کرده و به جای طرح مشکلات خودم، به مشکلات جانبازان دیگر اهتمام نمایم.

 تمام مسائل و مشکلات صرفا" با پول حل نمی‌شود و درک شرایط خاص جسمانی و روانی جانبازان بسیار حائز اهمیت است. باز نیاز است که بگویم، اکنون با بیش از سه دهه از پایان جنگ تحمیلی، فرزندان جانبازان اعصاب و روان و بخصوص شیمیائی، بسیار آسیب‌پذیر بوده و فرزندان جانبازان شیمیائی متاسفانه، از بازماندگان میراث جنگ تحمیلی محسوب شده و دارای انواع اختلالاتی هستند که هنوز تمام زوایای این عوارض حتی برای پزشکان متخصص این امر نیز، در هاله‌ای از ابهام است، کدام مردی در دنیا وجود دارد که حاضر باشد فرزندش، جگر گوشه اش را درگیر بیماری‌های خود کند؟ متاسفانه در بین خانواده‌های جانبازان شیمیائی این موضوع دیده می‌شود.

  سخن آخر با مسئولان ارشد نظام، دولت و بنیاد شهید باید به این موضوعاتی که در خانواده‌های جانبازان محسوس و آشکار است چه از لحاظ بار مالی، چه ازنظر پرداختن به عوارض بیماری جانبازان و نقش آن در خانواده‌های آنان، اهتمام جدی و غیر شعاری ورزیده و فارغ از هر گونه سیاسی‌کاری به این مشکلات بپردازند تا خدای ناکرده دیگر جانبازان کشور ما (آرزوی مرگ) نکنند.

 فقط یک بار خودشان را به جای یک جانباز قلمداد کنند که این خواست یک جانباز به عنوان مرد خانواده چه عللی دارد و نیایند فقط در یک روز سال به عنوان (روز جانباز) خدمت جانباز نورچشمی رفته و با یک بسته شکلات عکس بگیرند و رسانه‌ای کنند و نامش را بگذارند "تجلیل از ایثارگران هشت سال دفاع مقدس" !

والسلام