تاریخ : 1399,چهارشنبه 06 اسفند20:17
کد خبر : 81091 - سرویس خبری : مسائل و مشکلات ایثارگران

اعصاب و روانی که تمام نعماتش را باخت!



اکبر کاشانی حصاری - باسلام وعرض ادب مخلصانه بر دل های پاک وصادقانه.
 

خدارا درهردم وبازدم شاکرم و داده هایش برمن نعمت بوده ودر نداده هایش برمن حکمتی بوده.هزاران بار شکر او کنم  و گاهی که خیلی دلم می گیرد.برای او درددل می کنم واینگونه شروع میکنم ....به نام خالق یکتا که نیست بر او همتای و بزرگی وکرامت وبخشنده ای بی منت .اخر خدای من مگر در حق یکی میشود اینقدر زمانه وچرخش روزگار ظلم کند. توبخشنده ی بی منت اما دیگران از ندادهایشان و وعده وعیدشان برمن چگونه بر خود اجازه می دهندکه بگذارند منت. ای خدای کریم. مگر انسان را یکسان خلق نکردی و از روح ملکوتی خود بر انان دمیدی..وقتی از انان می پرسی عقل که کامل و برتراست همگان گویند من ومن.و وقتی می پرسی مال وانوال کی کم تر اس .باز میگویند من ومن.  وقتی فکر می کنی از برخوردها اجتماع تازه می فهمی این دو جمله برعکس است در عمل.

زمانی ثبت نام سهام عدالت بود من نوشتم برای خود وچهار نفر از افراد تحت تکفلم.برای سه نفر از اعضای خانواده بیایدبرگه سهام اما خودم ویکی دیگر هرگز.فارق از جنگ شدیم .تخته شد استخدام ادارت برمن...باهزار سختی ومشقت بچه بزرگ شده ویکی از فرزندان پسر ناراحتی خون پیدا کرد که باهزار نداری درپی درمان وپیدا کردن علتش .با گذشت سالها فهمیدیم.مریض اونام تالاسمی  دارد ودر پی درمان بودم فراموش کردم حال وروز اثرات جنگ بر تنم.

 گویا یک به یک دست در دست یکدیگر داده تا پشت مرا بر زمین بکوبند .اما من وهمسرم هم قول شدیم که شانه خالی نکنیم وببجنگیم برای بهتر شده  شبانه روز تلاش سر سختانه وجنگیدن بود.گاهی فشار روحی چروانی بر من بقدری زیاد میشد.که از خانه بیرون میرفتم ودرددل با خدای خود می کردم درد واعصاب روحی وروانی از یک طرف وبیدا وبیکاری از سوی دیگر.واز دست دادن حامیان نزدیک خود وهمسر م خود بود ددردی بر تمام دردها.اخه خدا من بنده توام اینقدر تاب وتوان سختی نیست برتنم .من تعهد کردم برای راحتی خانواده کنم تلاش.روزگاران با همه سختی هها گذشت .رفتم دنبال پرونده مجروحیتم.باهزار دوندگی تاز رسیدم برکارگزینی داد به دستم برگه صورت سانعه را بردم بنیاد برای تشکیل پرونده .گفتن موج انفجار پرونده بستری انزمان را باید بیاوری.

حالا از کجا وکی وچطور .که هنوز حیران از این همه بلا ی برسرم. شدم هم فکری با همسرم بیا از اینجا هجرت کنیم به جای دیگری که شاید گره کار گشاید بر ما حال و روزمان شود بهتری  .اما گوی همه جا اسمان تاریک گشته برما اینجا و انجا یکی است .

خلاصه دست فروشی شروع کردیم .سدمعبر گرفت وبر وسایلم.هرچه التماس کردم .نکن این کار بامن من گرفتارترم از این حرفا.اما گویی او شد شمر و یزید گشته وندارد رحم ومروت برمن .رفتم کارگری اما کو توان بلند کردن سیمان پنجاه کیلوی را .دوروزی رفتم ولی روز سوم گفتن نیا. تونداری توان این کار گفتم گرفتارم بگذار بیام .کار دیگری به من بده. گفت نمی شود نیا.رفته رفته چنان زمین گیرم کرد که همسرم بریده شد از من وبدبختی های من .

گفت خسته شدم بیا جداشویم از هم.توبسوی خود برو منم بسوی خود روم با بچه ها گفتم منم پدر این بچه هام  گفت میدانم سعی وتلاش بسیار کردی ومیکنی .ولی منم خسته شدم.شدطلاق توافقی باهم .اولش مات ومبهود بودم که ای خدا چرا ..چرا..بعدها فهمیدم که شبها فشار اعصاب وروانم که خود نمی فهمیدم وبر سر وروی خود میزدم ویا گوشه اطاق دستم را برسر میگرفتم وگریه میکردم .خودم ازاین حالتهایم بی خبرم واوترسیده بود نه جان خودش بلکه از جان بچه ها که مبادا ناخوداگاه در ان حالت بیخود شدنم بلایی بیارم بر سر بچه ها.

گذشت با هر فلاکت بد بختی .حال که ده سال ازپاشیده شدن کانون گرم خانواده ام میگذرد به هر اداره ومسولی که گوی رجوع کردم ودادم نامه سر گشاده از داد دلم .اما چه فایده گوی من فدای بین دو عالم .وحال که رسیدم به سن ناتوان بودن وفشارهای روحی وروانی واین سرگذشت زندگانی .

بازم خدارا شاکرم.ما اگر کاری کردیم بهر وطنم بر ایمان وعقیده دلمان کردیم ونداریم برکسی منت ونداریم طلب از کسی .حالا از دولت مردانمان توقع داریم داشتن یک سرپناه خواسته زیادی است بر من که بتوانم افراد خانواده را دوباره دور هم جمع کنم در این اخر عمرمانده ام..گفتن چنین میکنیم وچنان.گفتن فرزندان ایثارگران را استخدام میکنند .

گفتیم چه خوب از بخت بد من این قانون نخورد به ما که شاغل مدرسه غیر انتفاعی بد .هی در این سایت ودر ان سایت نوشتیم.که شاید بخوانند.سبب شود برما گره کار.اما باز افسوس.خدلی شکر میکنم تورا بردادهایت که نعمت است ونداده هایت حکم است.اری ای بزرگواران این چکیده ی از نا ملایمت های زندگی این حقیر بود..که بر زبان جاری کردم.ودیگر وقتی برما نماده که فکر مال دنیای باشیم...هرچند سوختن را خوب اموختیم .در این دنیا .واز خدا می خواهم که برما ببخشاید.ومارا نسوزاند در ان دنیا ..التماس دعا از یکایک عزیزان وبزگواران را دارم پایدار وشاد وخرم باشید در کنا رخانواده محترمتان واین لحظه های شاد بودن را هرگز فراموش نکنید انشاالله.امین حضرت حق پشت وپناه  همه شما بزرگواران.یاحق وحقیقت.ده مدد بر من.امین.