تاریخ : 1400,چهارشنبه 18 فروردين13:04
کد خبر : 81839 - سرویس خبری : دفاع مقدس

شهیدی که هیچگاه جلوتر از مادرش قدم برنداشت



مادر شهید حسن باقری از برخی ویژگی‌های اخلاقی فرزندش چنین گفت: همراه با او بیرون که می‌رفتم، من متوجه می‌شدم که سعی می‌‎کند تا هیچگاه جلوتر از من راه نرود و این نکته را خیلی رعایت می‌کرد.

 

شهیدی که هیچگاه جلوتر از مادرش قدم برنداشتشهید حسن باقری در جبهه، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه بود؛ اما با این وجود، هیچگاه وظیفه خود را به عنوان فرزند یک مادر و یکی از اعضای خانواده و جامعه از یاد نبرد و همیشه با حالت تواضع رفتار می‌کرد.

خاطراتی که در زیر می‌آید، از زبان مادر شهید حسن باقری است که بیان‌کننده ویژگی‌های اخلاقی آن شهید هستند.

یک قدم هم از مادرش جلوتر راه نرفت

حسن همیشه ادب را رعایت می‌کرد. یک بار همراه با او خرید رفتم و ناگهان متوجه شدم او طوری راه می‌رود که حتی یک قدم هم جلوتر از من نباشد. او این نکته را خیلی رعایت می‌کرد.

میهمان به خانه می‌آورد

او میهمان هم به خانه می‌آورد. میهمانانی که زمان جنگ به خانه می‌آورد، از فرماندهان دفاع مقدس بودند. من آن‌ها را نمی‌شناختم، اما بعداً متوجه شدم که یکی از آنها، سردار جعفری بود. آن‌ها از منطقه برمی‌گشتند و از آنجا که پسر من فقط تهرانی بود و بقیه شهرستانی بودند، شب هنگام که جلسه شان به پایان می‌رسید، برای استراحت به منزل ما می‌آمدند و صبح اول وقت هم می‌رفتند.

او متوجه حال اطرافیان خود می‌شد

یک شب که شهید در راه خانه بود، آقایی را دید که به دیوار تکیه داده بود. نام و نشان او را پرسید و آن مرد پاسخ داد که تصمیم به بازگشت داشتم، اما حال دیر است و من نتوانستم برگردم و جایی هم برای استراحت ندارم، برای همین اینجا هستم. به همین منظور شهید به او تعارف زد و وی را برای استراحت با خود به خانه آورد.

پدرش از او پرسید برای چه غریبه‌ای که نمی‌شناسد را به خانه آورده است و او هم پاسخ داد که از وضعیت این فرد پیداست که آدم خوبی است و من هم کنار او هستم.

قدردان زحمات افراد بود

مبلی داشتیم که دسته‌های آن کدر شده بود. یک نفر آمد و دسته‌های مبل را درست کرد و رفت و طبق قراری که با او گذاشته بودند، حق الزحمه او را حساب کردند و رفت. پس از آن، شهید باقری به او گفت که چیزی که شما گرفتی کم بود و مقدار اضافه تری خودش به آن مرد داد.

دستور امام خمینی (ره) مهم‌تر از سربازی بود

هنگامی که سربازان به دستور امام خمینی (ره) ازپادگان‌ها فرار کردند، من کفش‌ها و لبایش را پنهان کردم و خودش هم میان خیل انقلابیون رفت و به آن‌ها پیوست. مافوق او، سراغش را از من می‌گرفت، اما من اظهار بی‌خبری می‌کردم.

در راه مبارزه با طاغوت؛ به کسی که اسلحه نداشت، کمک می‌کرد

یکی از روز‌های نزدیک به ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پادگان عشرت آباد (که در حال حاضر نام آن پادگان ولی عصر (عج) است) رفت و دید آنجا جعبه‌های باز نشده اسلحه وجود دارد. یکی از آن اسلحه‌ها را برداشت و آن را آماده تیراندازی کرد و بیرون برد؛ در آن حال، جوانی را دید که سر و وضع خود را سیاه کرده و در سنگری نشسته است و اسلحه ندارد؛ در نتیجه، اسلحه خود را به او بخشید.


منبع : دفاع پرس