تاریخ : 1400,چهارشنبه 15 ارديبهشت16:02
کد خبر : 82509 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

آرزوهای یک معلم شهید



آرزوهای یک معلم شهید
بخشی از وصیت نامه حمزه علی احمدی:

حمزه علی در سال ۱۳۴۱ در ایذه بدنیا آمده بود.  او بعد از اتمام تحصیلات در زادگاهش، در دانشسرای شهید منتظری تهران ادامه تحصیل داد و معلم شد. چند بار به جبهه رفت و سرانجام در عملیات مسلم بن عقیل به عنوان  آرپیجی زن شرکت کرد و در همین عملیات جاوید الاثر شد . وی در قسمتی از وصیت نامه اش به آرزوهای خود اشاره می کند و می نویسد:

من آرزو داشتم جامعه ای را ببینم که امام زمان(عج) آن را می سازد و در آن غیر از راستی و ایمان و اعمال صالح چیزی نیست.

من آرزو داشتم که درد و رنج تمام مادران ( به خصوص آنها که ازنداری مال و دوست داشتن فرزند 12 ماه روزه هستند)برداشته شود.

 من آرزو داشتم که نوجوانان و کودکان از همان آغاز زندگی در مسیر هدایت که اسلام است قدم بردارند.

 وصیت من به آنها که هم مکتب من هستنداین است که فقط و فقط در فکر جبهه وشهادت نباشند انجام دادن وظیفه ای که هر فرد مسئول آن است خود جبهه ای می باشد که شیاطین درونی (نفس اماره ) و شیاطین بیرونی در آن جبهه دربرابر انجام وظیفه به روش اسلامی در مقابل  تک تک افراد مسئول لشکر کشیده اند و آماده  ودر حال جنگند.

ازخواهران مکتبی می خواهم که انجام دادن فعالیت مذهبی را موقعی بپذیرند که به عفت اسلامی آنها کوچکترین لکه ای وارد نکند و از دیگر خواهران می خواهم که خود را با لباس و طلا و نقره زینت ندهند.

 اینها زرق برق دروغین است. زینت حقیقی عفت و پاکی است. آنکه عفت دارد سراپا زیور و زینت است و آنکه عفت نداشته باشد،‌حتی اگر از فرق سر تا نوک پایش طلا باشد هیچ ارزش و احترامی ندارد.

از مسئولان و کارکنان و مستخدمان ادارات و معلمان می خواهم ببینند آیا در حقوق و خرج و فرش منزل آنها پولی از قیمت خون شهدا خرج نشده است.

اگر شهدا حقی بر آنها دارند ( که حق هم دارند) آن حق را با انجام وظیفه ی دقیق و خالصانه و بدون حقه و ریا ادا کنند و با امروز و فردا کردن  و رشوه گرفتن وکار پولدارها و آشناهاواقوام ها را را تند تر انجام دادن مردم را به انقلاب بدبین نکنند.زیرا که خدایی در کمین( ان ربک لباالمرصاد) و قیامتی در پیش است و با آشنایان و اقوامشان مانند کاری که حضرت علی (ع) با برادرش عقیل کرد رفتار کنند.

 حضرت علی(ع) با آهن داغ دست برادرش را سوزاند و گفت من از داغی عذاب قیامت می ترسم  که آشنایا ن و اقوام را بیشتر بدهم و کارشان را تند تر از دیگران انجام دهم.

از دوستان کوچولویم از ابتدایی و راهنمایی تا دبیرستانی می خواهم در جلسات مذهبی و در مسجد و جاهای دیگر شرکت کنند و با عبادت دل خود را قوی کنندو با مطالعه فکر خود را قوی کنند و با ورزش جسم خود را قوی کنند.

روحش شاد و یادش گرامی باد