تاریخ : 1400,سه شنبه 26 مرداد14:30
کد خبر : 84753 - سرویس خبری : مقاله و یادداشت

تحلیل سینمایی از دو فیلم

مدعی عدالت!!!


مدعی عدالت!!!

امریکا در کشور خود، از بسط عدالت برابر ناتوان است و نمی تواند ملت های دیگر را در توجیه تجاوزات خود، مشروع عنوان کند...

مرتضی قنبری وفا

فاش‌نیوز - به باور بسیاری سال 1776، سال استقلال ایالات متحده آمریکا، نقطه عطفی در تاریخ برده داری سیاهپوستان آمریکا می باشد و پس از به قدرت رسیدن ابراهام لینکن، شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا در سال 1860 و قانون لغو برده داری در سال 1863، دیگر بسیاری به باور رفع تبعیض نژادی میان سفید پوستان و سیاهپوستان اذعان داشتند، اما پس از جنگ های چهار ساله داخلی و شدت مبارزات ضد نژاد پرستی، این موضوع هرگز پایان نیافت.

  پس از واقعه کشتار (کوکلاکس کلن) و قتل عام (تولسا) که به اوج مبارزات فیزیکی برخورد سفیدپوستان نژادپرست انجامید، افرادی چون (مارتین لوترکینگ) و (مالکوم ایکس) پرچمدار این مبارزات ضد نژاد پرستی شدند. آنچه در این بین قابل تامل است، سکوت کامل نظام قضائی آمریکا در این جنایات است. سیستم قضائی عدالت آمریکائی، هرگز نتوانست در این بین، بی‌طرف مانده و فارغ از رنگ پوست، اقدام به اجرای عدالت کند. از آغاز جنبش ضد نژادپرستی تا کنون هنرمندان بسیاری از حوزه های هنری به این مقوله، واکنش نشان دادند که هنر نمایش نیز از این حوزه غافل نمانده است.

 در این مطلب قصد داریم به دو اثر از آثار هنرمندانی که از دو منظر متفاوت، به این موضوع پرداخته اند، نگاهی کنیم، با توجه به اینکه این دو اثر به روایت یک رویداد واقعی و بازسازی ماجرای این موضوعات پرداخته اند و مستند ارائه شده است. البته قصد ما بحث فنی و کارشناسی این فیلم ها نبوده، صرفا" به بازتاب و بازخورد تخصصی این دو اثر در حوزه ارتباطات اجتماعی می باشد.

 مینی سریال (وقتی که ما را می بینند) که در سال 2019 منتشر شد، به ماجرای (سانترال پارک) می پردازد. در این ماجرا در سال 1989 یک زن سفید پوست 28 ساله هنگام دویدن در پارک سانترال، نزدیک حومه شهری (هارلم) منطقه سیاهپوستان شهر نیویورک، مورد آزار و تعرض قرار گرفته و به شدت دچار معلولیت می شود و حافظه خود را از دست می دهد.

 در این بین پلیس نیویورک، پنج نوجوان سیاهپوست را گناهکار می داند و هنگامی که زن دادستان شهر نیویورک می گوید شواهد کافی نیست، به همراه پلیس نیویورک با تهدید و ضرب و شتم از این نوجوانان، یک اعترافی که سناریوی آن بین دادستان و پلیس ساخته شده دست می زنند و در دادگاه، به حبس های طولانی متهم می شوند.

 در آن زمان دونالد ترامپ که بعنوان یک برج ساز میلیاردر، درنیویورک شهرت داشت، با پرداخت مبلغ 85 هزار دلار، بصورت انحصاری صفحه اول تبلیغات پر تیتراژترین روزنامه های نیویورک را خریداری کرده و در آن برای این نوجوانان سیاهپوست، تقاضای حکم اعدام را می کند که با خشم فراوان سیاهپوستان، مواجه می شود. در حالیکه این نوجوانان بسیاری از طول عمر جوانی خود را در زندان سپری کرده و همگی دارای سابقه کیفری می شوند، در سال 2002 یک متهم سریالی در زندان، به انجام این جرم اعتراف می کند و در نهایت این پنج نوجوان آزاد و در سال 2014 مبلغ 41 میلیون دلار غرامت، که در تاریخ قضائی نیویورک بی سابقه بود، دریافت می کنند. جالب است 30 سال پس از این واقعه و مشخص شدن بی گناهی این پنج نفر، دونالد ترامپ حتی از عذرخواهی هم امتناع کرده و ابراز می دارد در آن زمان دادگاه، این متهمان را گناهکار تشخیص داده بود.

در سریالی دیگر با عنوان داستان جنائی آمریکا، فصل یک  (مردم علیه او.جی سیمپسون) که در سال 2016 به نمایش در آمد، روایت زندگی او.جی سیمپسون سیاهپوست مشهور و پولدار فوتبال آمریکائی (رگبی) است که در سال 1994 همسر سفید پوست سابقش به همراه معشوقه اش که جوان سفید پوست دیگری است به قتل می رسند. پس از اینکه پلیس به صحنه جرم می رسد، آثار جرم بسیاری از جمله (DNA) او.جی را کشف می کند، که همگی از مجرم بودن متهم دلالت می کند، پس از بازداشت او.جی یک گروه تیم بسیار مجرب و کارکشته، وظیفه دفاع از متهم را بعهده می گیرد.

 پس از اینکه وکلای مدافع او.جی در می یابند تمام مدارک صحنه جرم علیه او.جی می باشد، دست به تحریک اذعان عمومی زده و اعلام می دارند، جمع آوری این مدارک توسط یک مامور سفید پوست  بنام هافمن، یک اقدام نژاد پرستانه بوده و برای او.جی پاپوش ساخته اند.

 این موضوع در زمان خود در سال 1994 مانند کبریتی در خرمن جامعه سیاهپوستان، شعله ور شده و پرونده قرن نام گرفت و سوژه تمام محافل و رسانه ها شد. در این سریال شاهدیم که گفته می شود مامور هافمن از لقب (کاکا سیاه) قبلا" استفاده کرده و یک نژاد پرست محض است و اینکه لفظ (کاکا سیاه) که به معنی (غلام زر خرید) می باشد، توهین آمیز ترین واژه در ادبیات زبان انگلیسی است و استفاده از این اصطلاح، برابر با نژاد پرستی محض است.

 در ادامه داستان این سریال به موازات داستان شاهدیم، دیگر بحث گناهکار بودن یا بی گناهی او.جی نیست، بلکه سفید پوستان در برابر سیاهپوستان قرار گرفته اند و تلاش دادستان و تیم وکلای مدافع متهم معطوف میشود به تعیین هیت منصفه، که اکثریت این هیت منصفه سفید پوست باشد یا سیاهپوست، که رای به اتهام او.جی بدهند. دیگر اقدامات این گروه دو طرفه، اقدام به افشای حریم خصوصی و رازهای زندگی آنان و حتی زن قاضی دادگاه است که چگونه از این حربه کثیف، بهره می برند. در نهایت رای صادره نشان می دهد که موضوع این داستان، در کنار رنگ پوست  اهرم قدرت، ثروت و شهرت در نظام قضائی فاسد آمریکا است.

***

حال با توجه به داستان این دو اثر و جایگاه نظام بی عدالتی قضائی در ایالات متحده آمریکا، به استناد به آمارهای رسمی دولت آمریکا، قصد داریم به چند تناقض در این نظام، اشاره کنیم.

 طبق اسناد و آمار منتشره، جمیعت سیاهپوستان این کشور حدود 20 درصد جمیعت آمریکا است، ولی تعداد زندانیان سیاهپوست در زندان های آمریکا 5 برابر سفید پوستان است و اگر بپذیریم تمام این سیاهپوستان، واقعا" مجرم هستند آیا عدالت اجتماعی و حقوق مدنی شهروندی، در جامعه مردم آمریکا برابر و منصفانه  است؟!

 بر این اساس از هر 15 سیاهپوست آمریکائی 1 نفر زندانی می شود، ولی این آمار برای سفید پوستان 1 به 106 می باشد، ضمن اینکه تعداد زنان سیاهپوستی که به زندان می روند، 3 برابر زنان سفید پوست است و آمار نوجوانان سیاهپوستی که وارد حوزه قضائی می شوند و به زندان بزرگسالان منتقل می شوند، حدود 60 درصد است، در این بین خشونت پلیس آمریکا به سیاهپوستان 4 برابر بیشتر از سفید پوستان است و این داستان، هیچگاه برای سیاهپوستان فرجام خوشی نداشته است.

سخن پایانی

 تاریخ جنبش برابری حقوق مدنی سیاهپوستان در سیستم قضائی با سفید پوستان، از بدو شروع تا ادامه آن فراز و نشیب های زیادی داشته است و پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی سابق، ایالات متحده آمریکا با خود هژمون پنداری تسخیر بلندپروازانه خود، اکنون در این حوزه عدالت اجتماعی و نظام قضائی خود، دچار یک چالش عظیم گشته که چگونه کشور ابرقدرتی که در تهاجم به کشورهای دیگر با عنوان (ارتش آزادی بخش) به مانند عراق و افغانستان مداخله می کند، در کشور خود، از بسط عدالت برابر ناتوان است و نمی تواند ملت های دیگر را در توجیه تجاوزات خود، مشروع عنوان کند و جنبش های دیگری مانند (جنبش وال استریت) که در 17 سپتامبر 2011  در نیویورک رخ داد، دیگر مدافع داعیات حاکمیت، حکومت آمریکا نمی باشد.

به عقیده بسیاری از صاحبان اندیشه و نظر، چه در داخل آمریکا و چه در تمام کشورهای صاحب نظر، نظام عدالت قضائی به اصطلاح لیبرالیسم و سرمایه داری ایالات متحده آمریکا، امروز از همیشه آسیب پذیرتر است، چون رسانه های عصر دیجیتالی امروز، به تمام ملت ها خبرهائی می دهد که شاید به مزاق صاحبان حکومت آمریکا خوش نباشد، اما از اینکه بتواند جلوی انتشار آن را بگیرد، ناتوان است و این آمریکاست که به شدت رو به افول و سقوط است و ساخت و نمایش آثار سینمائی از این دست، همیشه چند قدم جلوتر به شفاف سازی افکار عمومی مردم دنیا، پیش قدم بوده است.

والسلام

 مرتضی قنبری وفا – کارشناس ارتباطات