تاریخ : 1400,یکشنبه 14 شهريور17:51
کد خبر : 85113 - سرویس خبری : زنگ خاطره

به ما خندید!


به ما خندید!

مسعود

مسعود - تو دوکوهه درتیپ رمضان چندماهی درپرسنلی  باهم بودیم خیلی تمیز وخوشرو بود وهمیشه خنده شیرینی بر لبانش بود حنا می بست ومحاسنش رامرتب نگه میداشت اهل کار وآرام بود گاهی عکس فرزندخردسالش مهدی را نشونم میداد و از شیرین کاری هاش میگفت.

خرق عادت های خاصی داشت که بایددرجای دیگری به آن پرداخت.

نزدیک عملیات خیبرشد بچه های ستادی هم دنبال این بودند که دریکی از یگان های رزمی سازماندهی شوند چون تیپ رمضان زرهی وپشتیبان گردانهای خط شکن بود ما اصرار داشتیم بریم یکی ازگردان های لشکر۲۷ ومسئولین وقت اجازه نمیدادن و ما های وهو راه انداخته بودیم می خواهیم خط شکن باشیم.

برعکس محمود آرام وخنده کنان می گفت چه خبرتونه اینقدر زور می زنید؟

درتصورمن اول این اومد که صابردرویش بدش نمیاد ستادی وپشتیبانی باشه اما وقتی بالبخند مستانه ای گفت من که خیالم راحته میدونم چطور وکجا شهید میشم، کرک وپرم ریخت!

آن عملیات بسلامت گذشت تابعد خبر رسید محمود صابردرویش درعملیات رمضان شهید شد وجنازه اش هم جا ماند.    خوشا بر او و همه شهدای خدایی