تاریخ : 1400,سه شنبه 23 آذر15:44
کد خبر : 87350 - سرویس خبری : مسائل و مشکلات ایثارگران

زندگیتونو ول کردید، چسبیدید به حقوق من!



فرزند شهید - وقتی به دنیا اومدم پدرم شهید شده بود خواهرام کوچیک بودن تازه یاد گرفته بودن بگن بابا...
من هیچ تصویر ذهنی از پدرم ندارم جز یه قطعه عکس سه در چهار
به جای بابا به من یاد دادن بگم دایی عمو...یاد دادن که بابا نداری بابا رفته یه سفر به آسمون و برنمی گرده منتظر نباش...
اما عجب دنیایی بود و بیشتر از اون در عجبم به آدم های این دنیا
و زخم زبان ها....
و زخمی که هر روز به قلبم زدن
تو با حق خوری با سهمیه پزشک شدی
خواهرات حق ما رو خوردن و با سهمیه دکتر شدن
اما کی می دونه من چقدر وقتی به آغوش پدرم احتیاج داشتم وقتی به حمایت پدرم احتیاج داشتم چه اندازه زجر کشیدم  و احساس درد کردم.الانم که مشغول به کارم زخم زبان مردم تمومی نداره انگار من برای اونا دردم و هر بار منو می بینن احساس درد می کنن واقعا من سرم به کارم گرمه و با جان و دل در تلاشم و وقتی می بینم مردم همه کار و زندگیشون رو ول کردن و چسبیدن به حق و حقوق من و مدام منو قضاوت می کنن که چطور قبول شدم چطور حق خوری کردم و چطور به جای اونا دارم طبابت می کنم دلم می سوزه....کاش من فرند یه شهید نبودم کاش پدرم زنده بود و من روز معلم برای پدرم یه شاخه گل می خریدم و دستش رو می بوسیدم کاش من پدر داشتم.