«روزبهروز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکتهیابی و نکتهسنجی زندگی شهدا در جامعهی ما رواج پیدا کند.»، این جمله کوتاه برشی از فرمایشات مقام معظم رهبری در 27 بهمن ماه سال 1393 در خصوص اهمیت نام و یاد شهدا است.
گفت: «صغری... میخوان پام رو قطع کنن.» بدنم یخ کرد. خودم را جمعوجور کردم ولی صدایم میلرزید. ازش پرسیدم: «تو به چه نیتی رفتی؟» گفت: «به نیت شهادت.» گفتم: «خب، پس روحیهات رو حفظ کن. تو باید خیلی قوی باشی.» گفت: «میخوان عملم کنن. گذاشتن آقا بیاد رضایت بده.»
نیمههای شب آقام و صفر رسیدند. به آقام گفتم: «قراره پای اردشیر رو قطع کنند.» توی چشمهایش غمی بود که تا آنوقت ندیده بودم. سرش را انداخت پایین و گفت: «همهی بچههام فدای حسین.»
ننه خیلی بیتاب بود و آقام پشت در اتاق عمل قدم میزد. دل توی دلم نبود. وقتی به اردشیر که فقط شانزده سالش بود فکر میکردم، گریهام میگرفت. اجازهاش را من از آقام و ننه گرفتم تا برود جبهه. برای همین احساس مسئولیت بیشتری میکردم. به آیندهاش فکر میکردم که چطور باید با یک پا زندگی کند. یاد مصائب حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) افتادم. اشکهایم را پاک کردم.
روی تخت آوردندش. آقام برای اینکه بهش روحیه بدهد، گفت: «تو برای رضای خدا رفتی. نکنه یه وقت ناراحت باشی.» اردشیر گفت: «من رفتم که شهید بشم. حضرت ابوالفضل دو دستش رو داد. من که فقط یه پام رو دادم.» اصلا نفهمیدم اردشیر کی اینقدر بزرگ شده.
منبع: کتاب نعمت جان