تاریخ : 1401,شنبه 18 تير16:02
کد خبر : 91372 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

درد بر من ریز درمانم مکن!



زهرا دختر بینام  -  برادر عزیز و هم‌رزم سروقامت بابای قهرمانم، بابا گفته دیگه پیام ندهم من هم قول دادم نفرستم. ولی وقتی پیام ها را می خوانم دلم پر می شود و اشکم جاری. بابا مرا خیلی دوست دارد؛ چون از غنیمت جنگ مقداری به من هم داده! از اول تولدم با قلب سوراخ و ریه مشگل‌دار به دنیا آمدم. بابا هیچ وقت تهران نمی آید. می گوید در آنجا نفسم تنگ می شود؛ ولی به خاطر من که در ۱۱سالگی دکتر معراجی که بابا را مثل برادر دوست داشت، قبل از عمل هر ۶ماه یک بار برای نوشتن دارو و کنترل قلب و تنفسم به بیمارستان می آورد.

دربیمارستان شهید رجائی عمل کرد و قلبم را دوخت و قسمتی از ریه ام را برداشت. بابا ۸ساعت پشت در اطاق عمل دعایم می کرد. من بابا را به خاطر دردهایش هرگز از دست این همه بلا که به سر من و ما در آورده، او هم افسرده شده و فشارخونش هرچند یک بار به ۲۱ می رسد. من هم قرص اعصاب می خورم.

از شما دوست و هم‌رزم بابا سئوال می کنم، آیا باید بابا و باباهای دیگر که درشرایط خاص زندگی می کنند این است حقشان؟!

چون پررو نیستند باید این طور زندگی کنند؟ واقعآ هم به حال خودم تأسف می خورم که از دنیا محروم شده ام؛ هم به حال بابا و باباهای دیگر که آبروداری می کنند.

بعضی از هم‌رزمان بابا را می بینم که نه کار افتاده کلی هستند و نه شرایط او را دارند ولی در رفاه زندگی می کنند؛ شاداب و سر حال؛ با بابا شوخی می کنند. نه اینکه خانواده را تبدیل خود بکنند. پس این عدالتی که می گویند کجاست؟!

حاج اقا، ببخشید دلم پر بود شما را نیز اذیت کردم و قولم را شکستم!

به بابا می گویم:

درد بر من ریز درمانم مکن 

زانکه درد تو ز درمان خوشتر است!

حاج آقا دعایم کنید؛ خسته ام.