تاریخ : 1401,چهارشنبه 12 مرداد18:44
کد خبر : 92053 - سرویس خبری : متن ادبی

وقتی معصومه ای از معصومه می گوید!


وقتی معصومه ای از معصومه می گوید!

من و معصومه سال هاست به غم غربت و دوری از شهر و دیار خود خو کرده ایم. من برای نفس های همسر از جنوب به شمال رسیده ام و معصومه برای فرزندانش، دل از شهر و دیار خود بریده تا مادری را کامل نماید...

معصومه اسلامی

فاش نیوز - چنان با عصا روی برف راه می رفت که از خودم خجالت کشیدم. دائم می گفتم معصوم مراقب باش و می خندید و می گفت د بیا! با آن لهجه قشنگ شوشتری حال دلم را عوض می کند و سال هاست رفیق شفیق من است.

معصومه جانبازی بی نیاز از همه معلولیت ها و زنی صبور از جنس مادرانه های لطیف. وقتی وارد خانه او می شوید این سخن من تجلی و نمود واقعی می یابد. همه چیز مرتب و منظم. او شگفتی ساز است به وقت تلاش. از ده سالگی و آن فاجعه تلخ، او صبر را به تمام معنا زندگی نموده است.

جانبازان نماد صبر و صبوری هستند؛ مثل همسر نازنین خودم که هیچ وقت ندیدم گله از درد ریه شیمیایی اش کند و یا تلخی درد همیشگی نبوده است.

یک گام را در سخنان معصومه ...وقتی از درد پای غائبش می گوید، وقتی با لبخند و شوخی از حس کردن مداوم پایی که سال هاست قطع شده سخن می گوید، من فقط صبوری را نظاره گرام و بس.

تازه به مبارکه اصفهان منتقل شده بودیم. پسرم کلاس دوم ابتدایی بود و با بچه ها در کوچه بازی می کرد. یک روز آمد و گفت: مامان ما یک همسایه داریم که مامان دو قلوهاست و با عصا راه میره. پسرم اصرار کرد و من یک ظرف آش رشته آماده کردم و رفتیم خانه همسایه و این ابتدای یک دوستی عمیق شد.

من خودم همسر جانباز شیمیایی ام و همیشه فکر می کردم چقدر زندگی سختی دارم. ولی از وقتی با همنام خودم معصومه جان آشنا شدم صبر را به گونه ای عجیب تر درک کردم.

او مصداق واقعی یک زن قهرمان است؛ دوستی که همیشه به داشتنش می بالم. او برایم آینه تمام نمای مادرانه های زیباست. وقتی رفتارش را با دو پسر رعنایش می بینم او هنرمندیست بی بدیل. در زندگی ورزشکاری که طعنه به هر معلولیتی می زند به وقت تلاش، مهربان و مقاوم و نستوه. زنی در کمال زنانگی و عشق برای همسر و خانواده و دوستی دلسوز و مهربان ...

فرزندان من خاله معصومه را بیشتر از مامان معصومه خود دوست دارند. عشق را در تک تک لحظات زندگی سخت او می توان تجسم نمود. از زمین خوردن هیچ گاه هراسی نداشته و ندارد. دل به زندگی ویلچرنشینی نداد؛ حتی با تاول دستانش از سختی عصا ...

با دیدن معصومه من عشق به زندگی را بارها تجربه نموده ام. هروقت سرفه های شیمیایی همسرم تلخ می شود معصومه رفیق جانباز من از صبر می گوید و از تحمل. و من ارام می شوم.

من و معصومه سال هاست به غم غربت و دوری از شهر و دیار خود خو کرده ایم. من برای نفس های همسر از جنوب به شمال رسیده ام و معصومه برای فرزندانش، دل از شهر و دیار خود بریده تا مادری را کامل نماید؛ حتی با عصا.

ودر پایان برای صمیمی ترین دوست جانبازم، معصومه اسدالله پور، با تمام افتخار می ایستم و تشویق می کنم که از کودکی عاشقی را هجی کرد.

دوست جانبازم، به داشتن تو، به وجودت می بالم.

معصومه اسلامی

ساری مازندران