تاریخ : 1401,شنبه 15 مرداد12:43
کد خبر : 92107 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

اثر پارتی بازی



مرتضی قنبری وفا- هنگامی که فقط الماس، الماس را برش می دهد

وقتی که صحبت از پارتی و پارتی بازی می شود، به یاد اشتغال خودم در اداره می آفتم.

  در آبان سال ۶۸ هنگامی که پنج سال از مجروحیت و جانبازی ام می‌گذشت و بیکار بودم و از بنیاد مستمری بگیر بودم، از طرف یک آشنا که فرد بسیار موجهی در محل زندگی پدری ما بوده و از قدیم خانواده ما را می شناخت و شاغل در اداره زمین شهری استان بود، به من گفت اداره کل قرار است نیروی جدید جذب کند و یک معرفی نامه از بنیاد بیاورید تا اینجا شاغل شوی.

 در آن زمان به بنیاد شهرستان مراجعه کردم و درخواست یک معرفی نامه از بنیاد به اداره کردم. از سوی دیگر رئیس بنیاد آن زمان شهر ما، می خواست یکی از آشناهای خودش را برای این اداره معرفی کند، خودم نیز آن فرد را می‌شناختم. فکر کنم حدود 25 یا 30 درصد جانباز بود و حتی از قبل با او سلام و علیک داشتم.

در آن زمان رئیس بنیاد شهر ما به خاطر اینکه آشنای خودش را سرکار بیاورد، به من گفت: حقوق شما از بنیاد قطع می شود و نیازی به سرکار رفتن نداری، ولی من با اصرار گفتم اشکال نداره حقوق و مستمری ام هم قطع شود، می خواهم شاغل شوم، با این حال هنگام صدور معرفی نامه برای مثال اداره ۶ نفر تقاضای جذب نیرو کرده بود، بنیاد ۱۲ نفر را معرفی کرد تا فقط نیمی از این افراد جذب شده و مابقی بمانند.

پس از اینکه معرفی نامه از بنیاد اداره صادر شد این آشنای ما به من گفت : خیالت راحت باشد خودم درست می کنم و من هم آرامش خیال داشتم، زمانی که رفتم کارگزینی اداره، این دوست ما کارش را کرده بود، به نحوی که به من گفتند از هفته دیگر بروم به سرکار. از همانجا اشتغال بنده آغاز شد و نسبت به این آقا، پارتی ما، پارتی تر بود.

هنگام اشتغال به کار، از تلفنخانه آغاز به کار کردم و پس از آن از تلفنخانه به دبیرخانه سپس به واحد املاک و واگذاری رفتم. از ابتدای سال ۷۴ که با مسکن و شهرسازی ادغام شدیم و مسئولان اداره متوجه شدم بنده در آن زمان به کامپیوتر آشنایی کامل دارم، برای من پست اپراتور کامپیوتر زدند و در واحد فناوری اطلاعات مشغول به کار شدم.

زمانی که وارد دانشگاه شدم و مدرک گرفتم، در ابتدا برایم پست کارشناس آی تی زدند و چون رشته تحصیلی ام روابط عمومی بود، به کارشناس روابط عمومی ارتقاء پیدا کردم.

حال خاطره دارم که برایتان شرح دهم: مدتی طولانی در همین پست کارشناس روابط عمومی، دور کاری می کردم و از منزل آنلاین، سایت پورتال اداره کل را به روز رسانی کرده و اخبار را انتخاب و به روزرسانی می کردم، در یک زمان پیش آمد که وزیر وقت مسکن و شهرسازی برای توضیح به سئوال دو نماینده مجلس، به مجلس فراخوانده شد و وزیر هم توانست آن نمایندگان را قانع کند و کار به استیضاح کشیده نشد.

این خبر را بر سایت گذاشتم و فردای آن روز، روز تعطیل جمعه بود. رئیس روابط عمومی اداره، آقای الف با من تماس گرفت و گفت: چرا این خبر را گذاشته ام! با جوابم قانع نشد و گفت اگر به اینترنت دسترسی داری، هم اکنون این خبر را حذف کن، من هم گفتم در منزل نیستم، اما لپ تاپ و اینترنت در دسترس است و می توانم وارد سایت شوم، چون به جز من هیچکس رمز ورود به سایت را نداشت و فقط خودم می توانستم وارد سایت شوم اخبار را اضافه یا حذف کنم.

فردای آن روز از اداره با من تماس گرفتند و گفتند به اداره کل بروم، زمانی که به اداره رسیدم رفتم خدمت حاج محمود ذوالفقاری معاونت پشتیبانی اداره کل استان، اخوی بزرگترحاج احمد (مهران) ذوالفقاری جانباز نخاعی شهرمان  و در آنجا آقای الف منتظر من بود و به حاج محمود گفت: که مرا از این پست برکنار کند! حاج محمود گفت: چرا! گفت چون خبر نامناسب را در سایت گذاشته ام! حاج محمود از من توضیح خواست. من هم گفتم: حاجی، آقای وزیر رفتند مجلس و بابت سئوالات نمایندگان توضیحاتی دادند که نمایندگان مجلس قانع شدند و اگر ما خودمان این خبر را و توضیحات آقای وزیر را پوشش ندهیم می شود عین خودسانسوری. وقتی که مخاطبان ما این خبر را در این سایت ما بخوانند و توضیحات را بینند بهتر متوجه می شود، تا اینکه از منابع خبری دیگر برود دنبال خبر و منابع دیگر باشیطنت خبری آن را تحریف و مخدوش کنند، بهتر است خودمان آن را پوشش دهیم تا اعتماد مخاطب ما به سایت خودمان، حفظ شود.

حاج محمود به آقای الف گفت: مگر آقای قنبری وفا خبر دروغی دادند یا تحلیل بدی کردند! آقای الف گفت: خیر، ولی نباید این خبر را پوشش میدانند! حاجی گفت : آقای الف، آقای قنبری وفا هم خبرشان درست بود هم منطق و تحلیلشان. شما دیگر دارید شلوغش می کنی! در همین جا من به حاج محمود گفتم: حاجی من خودم اصرار زیادی برای این پست ندارم و اگر امکانش هست می روم به همان پست قبلی ام در واحد فناوری اطلاعات!

هنگامی که آقای الف رفت، من و حاج محمود تنها شدیم. حاجی به من گفت: مرتضی الان در این پست در خانه نشستی و دور کاری می کنی، حقوق کامل و اضافه کاری هم میگیری، البته این از لطف حاج محمود بود که به من اضافه کار کامل هم میداده، ادامه داد: دیگر کلاس نزار که برگردی به پست قبلی، در همان منزل خودت کارها را انجام بده، اگر مشکلی داشتی فقط به خودم بگو و مطمئن باش من مثل همیشه، هوای تو را دارم. این بار هم حق با تو بود و اشتباهی نداشتی!

حال منظور من در زمان اشتغال، این بود که وقتی که قرار باشد با پارتی بازی کسی کاری انجام بدهد، شما باید پارتی کلفت تری داشته باشی که پارتی قبلی را بی اثر کرده، عین زمانی که فقط الماس است، سختی و مقاومت‏ الماس را بریده و برش می دهد...!