تاریخ : 1401,یکشنبه 23 مرداد16:54
کد خبر : 92332 - سرویس خبری : متن ادبی

خدایا چرا؟!


خدایا چرا؟!

باید در خودمان جستجو کنیم که چرا با این همه رفاه بیشتر از زندگی شهدا، زندگی ما به زیبایی زندگی آنها نیست؟!...

مریم

مریم - گاهی دلم می خواهد از خوبی شهدا و بدی های خودم بترکد. هرچه تلاش می کنم مثل کسی که در مرداب بدی های خود گرفتار است، دست دراز کنم و دست خود را به شاخه های وجود شهدا بند کنم تا از این مرداب نجات یابم انگار نمی شود.
وقتی از حالات روحی شهدا می نویسند، منی که ادعای عشق به آنها را دارم تنها خجالت می کشم. خجالت و خجالت! شاید از وقتی خودم را شناختم و شهدا را شناختم، تمام سعیم را کرده ام که شبیه آنها باشم اما ... شاید تلاشمان کم بوده؛ حتما" کم بوده! حتما" نتوانسته ایم مثل آنها از خودمان رد شوم.
حتما" نتوانسته ایم مثل آنها خدا را ببینم.
حتما" نتوانسته ایم معنای زندگی را مثل آنها درک کنیم.
چرا زندگی هایمان با شهدا اینقدر متفاوت است؟ چرا رنگ و بوی آنها را ندارد؟
گفته اند شهید همت برای این که نفس خود را تربیت کند، همیشه کف دستشویی را می شسته.

شهید چمران با اعضا و جوارحش قرار می گذاشته که او را در راه الهی اش یاری دهند و خسته نشوند.
شهید بابایی به کمترین ها در زندگی اش قانع بوده.
شهدا مهربان بودند، خاضع بودند، مقرب بودند، ادراک بالا داشتند، به خدا خیلی نزدیکتر از ما بودند. زندگیشان زیبا بود. زیبایی نه از جنس نگاه ما؛ امکانات و رفاه کامل و آخرین مد روز هر چیز. آنها طور دیگری زندگیشان زیبا بود. آنها طور دیگری خوشبخت بودند. در سختی و خون و خاک و درد و خمپاره و فشار و ... زیبا زندگی می کردند.
باید در خودمان جستجو کنیم که چرا با این همه رفاه بیشتر از زندگی شهدا، زندگی ما به زیبایی زندگی آنها نیست؟!
خدایا! کمکمان کن زندگی و آخرتمان به شهدا نزدیک شود.
کمک کن در دنیا و آخرت با شهدا باشیم.
کمک کن عاقبتمان عاقبت شهدا شود.
کمک کن در این وانفسای زندگی هزار رنگمان، راه ساده و یکرنگ شهدا را گم نکنیم.
الهی آمین!