تاریخ : 1401,پنجشنبه 27 مرداد15:16
کد خبر : 92458 - سرویس خبری : شهدا

شکنجه‌گری که شهید مدافع حرم شد



کاظم عبدالامیر، افسر شکنجه‌گر سید آزادگان مرحوم ابوترابی و سایر آزادگان، آنقدر تحت تأثیر مرام این مجاهدان آزاده قرار می‌گیرد که بعدها به‌عنوان مدافع حرم به سوریه می‌رود و پس از مجاهدت‌های فراوان در سال ۱۳۹۴ به‌عنوان یکی ازفرماندهان مدافع حرم عراقی در سوریه در روز میلاد حضرت زینب کبری(س) به درجه رفیع شهادت نائل می‌شود.

افسرشکنجه گری که شهید مدافع حرم شد

یادداشتی از حجت‌الاسلام والمسلمین بهزاد زارع، فعال سیاسی - فرهنگی و عضو شورای مرکزی جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی :

امروز ۲۶ مرداد سالروز بازگشت آزادگان عزیز به میهن است طبق معمول حق مطلب آن است که این ایام‌الله پاس داشته شود و چقدر این گرامیداشت لازم و پسندیده است.

اما نباید فقط دراین حد اکتفا کرد، چراکه دوران به‌ظاهر اسارت یاران خمینی و این مردان بی‌ادعا پر از درس‌های عبرت‌آموز و سازنده است که در فقر فرهنگی و تربیتی امروز بهترین سرمایه تربیتی هستند به‌ویژه در شرایط فعلی که خطر عافیت‌طلبی و دنیاگرایی و غفلت همه ما مخصوصاً کسانی‌که درحاکمیت مسئولیت دارند را تهدید می‌کند، لذا نباید به چنین روز‌های پرهزینه‌ای در تاریخ فقط به دیده نمادین نگریسته شود.

از این‌رو فهم تجارب ذی‌قیمت مجاهدان و احرار و عمل هوشمندانه به آن‌ها سرمایه‌ای گران‌بها و تنها راه تداوم و حیات انقلاب اسلامی است.

به‌عنوان مثال به یکی از صد‌ها اثری که فقط «سید آزادگان»، مرحوم ابوترابی‌فرد، خلق کرد توجه فرمایید؛ کاظم عبدالامیر، زندانبان و افسر شکنجه‌گر ابوترابی و سایر آزادگان آنقدر تحت تأثیر مرام این مجاهدان آزاده قرار می‌گیرد که بعد‌ها پس از تحول روحی و توبه به ایران سفر می‌کند و با مراجعه به بنیاد شهید و امور ایثارگران برای طلب حلالیت به سراغ تک‌تک آزادگان می‌رود از آن‌ها عذرخواهی می‌کند که شرح مفصل ماجرا در کتاب «دست بالای دست» خاطرات آزاده عزیز حاج حسین اسلامی آمده است. از کاظم عبدالامیر خواسته شد تا درباره مرحوم ابوترابی صحبت کند که او با چشمانی اشکبار می‌گوید: «حضور او در اسارت تداعی‌گر یاد موسی‌ابن‌جعفر علیه السلام بود.»

کاظم عبدالامیر در ادامه درسی که از زندانیان خود آموخت به‌عنوان مدافع حرم به سوریه رفت و پس از مجاهدت‌های فراوان سال ۹۴ به‌عنوان یکی ازفرماندهان مدافع حرم عراقی در سوریه در روز میلاد خانم زینب کبری سلام‌الله علیها به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

همچنین درآستانه ورود به هفته دولت هستیم و جادارد به همین مناسبت از آزاده شهید محمدجواد تندگویان، وزیر نفت، یاد کنیم. ۳۱ شهریور ۵۹ که صدام با تحریک نظام سلطه به ایران حمله کرد از اولین جا‌های مهمی که هدف قرار گرفت صنعت نفت و پالایشگاه آبادان بود. وزیر نفت وقتی دید که بزرگترین پالایشگاه خاورمیانه در آتش می‌سوزد و صد‌ها نفراز کارکنان صنعت نفت در محاصره آتشند، در تهران ننشست که بخشنامه صادر کرده و مصاحبه کند و... بلکه شخصاً و رأساً برای مدیریت اوضاع به منطقه رفت و پس از نجات آخرین نفرات در راه بازگشت به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد. دشمن او را می‌شناخت و اسارت وزیر نفت ایران برای صدام امتیاز کمی نبود، لذا صدام او را تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار داد، روایت‌ها در مورد شهادت او مختلف است؛ ۷ یا ۹ یا ۱۱ سال، در این مدت غیرانسانی‌ترین شکنجه‌ها را به جان خرید، نقل است ساده‌ترین شکنجه او این بود که در این سال‌ها نتوانست پاهایش را دراز کند، چون ابعاد طول وعرض سلولش یک متر بود!

همه خواسته صدام این بود که محمدجواد چنددقیقه‌ای جلوی دوربین تلویزیون بغداد بایستد و یک مصاحبه و... همه چیز تمام می‌شود، حتی به او گفته شد: «ما می‌توانیم به‌وسیله منافقین خانواده شما را هم از ایران خارج کنیم و تو را آزاد کنیم» محمدجواد زنده زنده درآن سلول پوسید، اما داغ و آرزوی یک کلمه که مستمسکی برای دشمن علیه ایران باشد را در دل صدام و اربابانش گذاشت یاد این وزیر بامرام و یاد پدر مرحومش که چنین انسان تراز و آزاده‌ای را تربیت کرد گرامی باد!

یکی از دوستان شهید نقل می‌کند بعد از ۲۰ سال صدام حاضر شد جسدش را تحویل دهد ولذا در اواخر حکومت صدام ملعون با هیئتی به اتفاق پدرش از ایران رفتیم تا جسد محمدجواد را ازبعثی‌ها تحویل بگیریم. دوستانی از وزارت بهداشت و امور خارجه و... هم همراه بودند. برای همه اعضای گروه سؤال بود پدری که بعد از این همه سال با جسد پسرش مواجه می‌شود که در سخت‌ترین شرایط و غربت به شهادت رسیده چه عکس‌العملی دارد؟! اما درکمال ناباوری پدر محمدجواد خیلی عادی برخورد کرد و همه متعجب شدیم! پیکرمطهر محمدجواد را بردیم کربلا و نجف طواف دادیم در برگشت به‌سمت ایران وقتی که به مرز خسروی رسیدیم حاج آقا تندگویان به محض رؤیت پرچم ایران بر روی پاسگاه مرزی گفت: رسیدیم ایران؟ گفتیم بله. گفت: نگهدارید و نگه داشتیم، خودش را انداخت روی جنازه فرزند شهیدش و آنقدر گریه کرد تا از هوش رفت.

او را نصفه جان به بیمارستان منتقل کردیم، پزشکان تلاش کردند و او را احیاکردند. کمی حالش بهتر شد. پزشک معالج ایشان گفت: به علت خودداری از گریه و بغض این حالت خطرناک برای او رخ داده و ما همه به او اعتراض کردیم و گفتیم حاج آقا این چند روز چرا گریه نمی‌کردید؟!مرحوم حاج آقا تندگویان گفت: نخواستم دشمنان ایران با گریه من شاد شوند!


منبع : ایکنا